eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به چه می اندیشیدید که اینقدر آرام در میان هیاهوی جنگ می خوابیدید؟؟؟ ســـلام✋ 🌹ـدایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
عشـق آنـ دمـ طلوع ڪرد ڪه عالمے بهـ نامـ فاطمـہ بنا شد فداے شهیدانـ راهٺ بانـو ڪه چون شمـا گمنامے برگزیدند. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
گل چیـنم و تعریف ڪنم بوی تو را صـد غنچـہ بچینم ندهد بـوی تـو را چہ ڪنم چاره ندارم ڪه جدایـم از تو زڪجا غنچہ بچینم ڪه دهد بوی تو را؟ چیـنم و تعریف ڪنم بوی تو را 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹همچنان که قلب به رگ های خسته بدن خون می رساند شهید هم به انسانها پیام : آنان که می خواهند انقلاب اسلامی میهن ما را درهم کوبند زهی خیال باطل... ای امام شما بدانید اگر بدنم را نه یک بار بلکه ده ها بار تکه تکه کنند و صدها بار بسوزانند و مسلسل های اهریمنان بدنم را سوراخ سوراخ کنند محال است از راهت منحرف شوم. پدر و مادرم : من کمترین هدیه ای خواهم بود که شما در راه مکتب داده‌اید... 🌹کربلا را به خاطر داشته باشید آن زمان که حسین علیه السلام فریاد زد آیا کسی هست مرا یاری دهد؟ حسین علیه السلام این سوال را از ما نیز کرد! من هم اکنون به سوال او پاسخ می گویم و در این راه حرکت می کنم.... برافراشته باد پرچم خونین جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم ✨جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم ✨اعجاز این ضریح که همواره بی حد است ✨چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است 🌸۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم و روز قم گرامی باد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد می‌كنید. این طور جلو بروید تحریم می‌شوید». بهشتی گفت: «انقلاب ما انقلاب آرمان‌ها است نه تسلیم به واقعیت‌ها. همان نان و پنیر برایمان كافی است». 📎برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗 🌷 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: کار خاصی نیاز نیست بکنیم! کافیه کارای روزمره مون رو به خاطر انجام بدیم. اگه توی این کار زرنگ باشی شک نکن; ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍صدقه چرخاندن مادر شهید در شب اغتشاشات دور سر مأموران ناجا و بسیجی ها در چهارراه حضرت ولیعصر(عج) و میدان انقلاب و قوت قلب گرفتن بسیج و نیروی انتظامی ادامه دهندگان راه زینب اند. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : سی و سوم حسین جواب اخم زهرا را با خوشرویی داد و گفت: «نهال دفاع وطنی تازه به بار نشسته و اگه رهاش کنم، خشک میشه و دمشق به شرایط روزهای اولی که شما برمی گرده.» دیدید، زهرا معصومانه پرسید: «پس تكليف ما چی میشه؟» و چشمانش میان حلقه اشک نشست. حسین میدانست که دخترش غیرت مردانه دارد. ازطرفی نمی خواست که گریه زهرا را ببیند. ناچار شد گوشه ای از جنایات تروریست های مسلح را بازگو کند. گفت: «زهراجان دخترم، من برات خاطره ای تعریف می کنم. خودت قضاوت کن که آیا با وجود این شرایط میتونم تکلیف الهی ام رو زمین بذارم؟» و ادامه داد: «برای توجیه فرماندهان سوری، به منطقه ای رفته بودیم که اونشهر به ظاهر امن به نظر اما راننده میترسید میرسید. که وارد شهر بشه با اصرار من و تأکید چند فرمانده سوری، راننده مجبور شد وارد شهر بشه. اونجا رو قبلاً، تنهایی شناسایی کرده بودم که چند هزار شیعه داشت اما، تروریستهای مسلح داخل شهر مثل طاعون، پراکنده شده بودن.ظهرشد. داشت کارمون تماممی شد. فرماندهان رو به نهار دعوت کردم. مهمون من شدن البته به صرف ساندویچ. بعد از غذا و چرخیدن توی شهر، راننده گفت: بنزین نداریم. آدرس پمپ بنزین رو گرفتیم و به محض اینکه وارد پمپ بنزین شدیم، سرهای بریده ای رو دیدیم که تکفیری ها، برای ایجاد ترس و وحشت مردم، روی پمپها، قطار کرده بودن. 👇👇👇👇👇
اون سرها متعلق به همون شیعیانی بود که با سران تکفیریها بیعت نکرده بودن. زهراجان، هرروز تو یه گوشه ای از سوریه چندین جنایت مثل این اتفاق می افته. تروریست های وارداتی از همه جای دنیا به این جماعت پلید اضافه میشن. حالا من گنج عافیت رو انتخاب کنم و برگردم؟ آیا این سرهای از بدن جدا افتاده، زن و بچه نداشتن؟ آیا این ظلم نیست؟ به خداقسم اگر این اتفاق تو قلب آمریکا هم می افتاد، من تکلیف خودم میدونستم که برای دفاع و دادخواهی از مردم بی گناه، کاری بکنم.» زهرا سرش را پایین انداخت و دانه های اشک روی شیار صورتش غلتید. حسین صحنه را عوض کرد و گفت: «اگه میخواید قبل از پرواز به تهران، به زیارت کاملا خصوصی بریم، بسم الله.» زهرا گفت: «عجله ای نیست شما کمی استراحت کن، تا بعد.» و حسین دستانش را زیر سرش بالش کرد و همان جا خوابید. روز وداع با زینب کبری و حضرت رقیه روز سختی بود. اولین بار بود که دوست نداشتم به زیارت بروم. هنوز خداحافظی نکرده، دلم گرفته بود. دخترها لباس گرم پوشیدند و من شربتآب لیمو عسل درست کردم و به حسین دادم. صدایش صاف شد اما تب داشت. این را از روی دانه های عرق روی پیشانی اش فهمیدم. ساعتی بعد محافظی به نام علی سراغمان آمد و راه افتادیم. محافظ تازه کار بود. این تغییر مکرر و پی درپی محافظین هم، برای ما سؤال شده بود. هرچه بود حسین اعتقادی به محافظ نداشت. یک بار به یکی از آنهاگفته بود: «شما مأمور حفاظت جان من هستی اما اگر دیدی که تکفیری ها دارن، اسیرم می کنن. اول منو بزن.» این ماجرا را ابوحاتم که به این موضوعات اشراف داشت برایمان تعریف کرده بود. حسین در تب میسوخت و با دستمال سفیدی، مرتب عرق پیشانی اش را می گرفت. صدای تیر نمی آمد اما محافظ، گلنگدن کشید، حسین گفت: پسرم نگران نباش، امنه.» تا به زینبیه رسیدیم. ما داخل صحن زیارت نامه خواندیم که خدام حرم یک دست پیرهن سفید برای حسین آوردند، و یک پارچه سفید دست او دادند و در ضریح را باز کردند. زیارت را فراموش کردم و محو حسین شدم. او به تنهایی وارد ضریح شد. اول دو رکعت نماز کنار پای زینبکبری (س) خواند و بعد با دستمال از ضریح غبار گرفت تا به سنگ مزار زینب کبری رسید؛ و روی آن افتاد. من، زهرا و سارا و چند نفر از مردان و زنانی که بیرون بودیم، گریه می کردیم. حسین مثل یک تکه نور شده بود. انگار مزد نزدیک به چهل سال جهادش را داشت می گرفت. باران اشک امانمان نمیداد. او گرم کار خودش بود و چهارگوشه مزار رامی بوسید و من زیر لب با خانم نجوا می کردم. ⬅️ ادامه دارد..... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ صبح، طلوع چشمان شماست؛ خورشید از همان جایی طلوع میکند که شما چشم باز میکنید... پدر مهربانم! با نگاه مهربانت، بر دل تاریک ما هم بتاب! 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا