eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت دانش‌آموز بسیجی محمدحسین فهمیده 8 آبان 1359 «رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم‌ ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید». «امام خمینی (ره)» شهید محمدحسین فهمیده در سال 1346 در قم متولد شد و در محیطی مذهبی و خانواده‌ای متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب به واسطه حوادث آن دوران، روح وی نیز مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد و شیفته حضرت امام گردید. شهید فهمیده نوجوانی شجاع، فعال، کوشا و خوش برخورد بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت. با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می‌خواند و همچنین برای والدین خود احترام خاصی قائل بود. شهید فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان پس از انقلاب اتفاق افتاد. او که عاشق امام و انقلاب بود خود را به کردستان رساند، اما به دلیل سن و سال کمش او را بازگرداندند. با شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای نخست، تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و با سختی فراوان عازم خرمشهر می‌شود و با وجود سن و سال کم به فرماندهان ثابت می‌کند که لیاقت و شهامت حضور در جبهه را دارد. او در همان مدت کوتاه رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد. نحوه شهادت: شهید فهمیده به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند که در هجوم عراقی‌ها، محاصره می‌شوند. محمدرضا شمس، زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می‌رساند و به جایگاه قبلی خود برگشته و مشاهده می‌کند که 5 تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسین، در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانک‌ها حرکت می‌کند . تیری به پای او می‌خورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمی‌کند و در همان حال موفق می‌شود که خود را به تانک پیش رو رسانده و با استفاده از نارنجک آنرا منفجر کند. دشمن در این حال تصور می‌کند که حمله‌ای صورت گرفته و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می‌شود و پس از مدتی نیروهای کمکی نیز می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزین پاکسازی می‌کنند. روز شهادت این شهید بزرگوار به علت رشادت و شهامت وصف ناپذیر این نوجوان رشید، روز بسیج دانش‌آموزی نام‌گذاری شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوجوان ترین شهید دفاع مقدس دانش آموز 12 ساله شهید محمد حسین ذوالفقاری در جبهه های جنگ ودر منطقه عملیاتی شوش، کارنامه قبولی شهادت را از حضرت حق دریافت کرد. شهید ذوالفقاری 1 با وجود اینکه آوازه جانفشانی شهید محمد حسین فهمیده به عنوان کم سن و سال ترین نوجوان شهید در جبهه های رزم در کشور مطرح شد، اما در واقع باید کم سن ترین شهید کشور را از استان یزد دانست. دانش آموز 12 ساله شهید محمد حسین ذوالفقاری در جبهه های جنگ و در منطقه عملیاتی شوش، کارنامه قبولی شهادت را از حضرت حق دریافت کرد. زادگاه او بخش شورک واقع در شهرستان میبد است که با تقدیم 72 شهید و جاویدالاثر نام خود رادر ردیف حماسه سازان و قهرمان پروران کشور به ثبت رسانده است به گونه ای که در دوران دفاع مقدس به علت کثرت تقدیم لاله های ارغوانی به باغستان شهادت به نام” شهیدیه ” تغییر نام داد. طلوع دل انگیز او در دهم فروردین ماه، سال 1348 بود. او در خانواده ای متولد شد که شبنم مهر حسین (ع) عطر لحظه های راز و نیازش بو د و از چشمه سار معنویت والدین خدا باور خویش سیراب می شد. هنوز 5 بهار از عمرش نگذشته بود که در محضر ادیب عشق بر سر سفره وحی، مائده های آسمانی برگرفت و در مسیر نوازش پاک آیه های هدایت قرار گرفت. در مهرماه 1355 همزمان با بازگشایی مدارس، محمد حسین در سن شش سالگی با نشاطی کودکانه پا به محیط با صفای مدرسه نهاد. 👇👇👇👇
هدایت شده از  امام زادگان عشق
با وجود اینکه آوازه جانفشانی شهید محمد حسین فهمیده به عنوان کم سن و سال ترین نوجوان شهید در جبهه های رزم در کشور مطرح شد، اما در واقع باید کم سن ترین شهید کشور را از استان یزد دانست. دانش آموز 12 ساله شهید محمد حسین ذوالفقاری در جبهه های جنگ و در منطقه عملیاتی شوش، کارنامه قبولی شهادت را از حضرت حق دریافت کرد. زادگاه او بخش شورک واقع در شهرستان میبد است که با تقدیم 72 شهید و جاویدالاثر نام خود رادر ردیف حماسه سازان و قهرمان پروران کشور به ثبت رسانده است به گونه ای که در دوران دفاع مقدس به علت کثرت تقدیم لاله های ارغوانی به باغستان شهادت به نام” شهیدیه ” تغییر نام داد. طلوع دل انگیز او در دهم فروردین ماه، سال 1348 بود. او در خانواده ای متولد شد که شبنم مهر حسین (ع) عطر لحظه های راز و نیازش بو د و از چشمه سار معنویت والدین خدا باور خویش سیراب می شد. هنوز 5 بهار از عمرش نگذشته بود که در محضر ادیب عشق بر سر سفره وحی، مائده های آسمانی برگرفت و در مسیر نوازش پاک آیه های هدایت قرار گرفت. در مهرماه 1355 همزمان با بازگشایی مدارس، محمد حسین در سن شش سالگی با نشاطی کودکانه پا به محیط با صفای مدرسه نهاد. در پرونده شخصیتی محمد حسین در دبستان سلمان این عبارت به چشم می خورد: دانش آموز محمد حسین ذوالفقاری از نظر دقت، فهم، حافظه، کوشش، سرعت عمل و اتکا به نفس خوب است و در تلاش انفرادی فعال و در فعالیت های گروهی مدیر می باشد. با آغاز جنگ تحمیلی ، محمد حسین 12 ساله در حالی که غنچه های جهاد و مبارزه را در باغ نیلوفری اندیشه خود پرورانده است آهنگ جبهه می نماید. علیرضا برادر بزرگترش که قبل از او به سوی عرصه های عشق و حماسه شتافته بود، پیوند عاشقانه آشنایی محمد حسین را با اسرار عارفانه جبهه فراهم ساخته بود. پدرش می گوید: پس از دیدن دوره آموزش نظامی پیش من آمد و گفت: پدر می خواهم بروم جبهه. گفتم: درس واجب تر است. گفت: در آینده هم می شود درس خواند، اکنون لازم است بروم. گفتم: تو چه کار می توانی انجام دهی؟ توخیلی کوچکی هنوز 12 سال بیشتر نداری! او ناراحت شد و گفت: می گویید من نروم ؟ حتی نمی توانم برای رزمندگان آب ببرم که این چنین حرفی به من می زنید ؟ گفتم: چرا. گفت: پس می روم، سر انجام عازم جبهه شد، با این که فرزند بزرگترم هم، در جبهه بود حرفی نزدم. چون او اصلا فرزند این دنیا نبود و دل به این دنیا نبسته بود.  نوجوان بود ولی روح بزرگی داشت. محمد حسین در تاریخ 23/ 7/ 1360 چون شهابی رهیده از خاکریز شهر با سرعت نوری راهی کهکشان پر فروغ جبهه شد. وقتی برادر بزرگتر محمد حسین در تاریخ 18/ 9/ 1360 در منطقه لاله زار بستان به فیض عظیم شهادت نائل شد، مسئولین تصمیم گرفتند بدون این که وی از شهادت برادرش مطلع شود، او را روانه میبد نمایند.  یکی از همرزمانش می گوید: اما او از شهادت برادرش مطلع بود. وقتی به او گفتم حالا که برادرت به شهادت رسیده، بهتر است که به میبد بروی. او با روحیه ای عالی جواب داد : اگر بروم دیگر نمی گذارند به جبهه برگردم. هنگامی که اصرار کردم گفت او برای خودش شهید شده، آخرت برای اوست نه من و سپس گفت: اسلحه برادرم را برمی دارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است. سرانجام او را برای مراسم برادرش به میبد روانه می کنند. هنوز مراسم چهلم برادرش برگزار نشده بود که او با پیشانی بند سبز رنگ یا ثارالله رهسپار عرصه های عشق و ایثار می گردد و پس ازحماسه آفرینی ها بی شمار در تاریخ 28/ 10/ 1360 در دشت شقایق خیز شوش بر اثر اصابت چندین ترکش خمپاره به هر دو دست و هر دو پا در حالی که زمزمه یا حسین بر لب داشت به لاله رویان هم رزم خود پیوست. همیشه گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
نقش مادران شهدا در مقدس، نقشی بی‌بدیل و زینب گونه در کربلاست. دشمن در دنبال تربیت نسلی از زنان در ایران است که نتوانند شهید باقری‌ها، شهید جلال افشار‌ها، شهید خرازی‌ها و...را پرورش دهند. اما کور خواندند و هنوز هم مادرانی مثل مادر آرمان‌ها و حججی ها و... هستند. ✍ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
☝️این عکس‌ها حرف دارند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رحمت کند حضرت امام خمینی «ره» از همان ابتدا اسرائیل را غده سرطانی نامید و درخواست جراحی این غده را کرد . ✌️ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 🔹اگر از فلسطین از تو پرسیدند بگو درخت زیتونی است که فرعونیان آن را هرس می‌کردند ولی بیشتر جوانه می‌زد 🌱 یزیدیان آب بحر و نهر را بر آن بستند ولی با نهرهای خون آبیاری می‌شد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و پانزدهم نبرد فاو ۶ از آن وقت بچه ها به منطقه رفیّع در جنوب شهر بستان رفتند منطقه‌ای مردابی با آبراه‌هایی پر از نی و گاومیش‌هایی رها و آزاد طبیعت وحشی و پر از پرنده هورالهویزه نشان می‌داد که اینجا از آن حیث آتش و حضور دشمن با هورالعظیم و جزیره مجنون متفاوت است لذا آتش زیادی هم نبود همین مسئله امنیت نسبی ایجاد می‌کرد که دسته دسته غازها و اردک‌های وحشی از جایی به جای دیگر پرواز کنند حتماً شناسایی و عبور از آبراه‌ها نیز به همین میزان بی‌دردسر بود شناسانی به سمت برکه‌ای به نام اُزیم آغاز شد سخت‌ترین کار، حرکت خاموش با بلم‌های چوبی سه نفری بود که با یک حرکت پاروزنی اشتباه به چپ یا راست وارونه می‌شد و بلم‌چی‌ها داخل آب می‌افتادند حالا فهمیدم که علی‌آقا چرا اینقدر اصرار بر آموزش شنا و غواصی دارد چند بار به گشت رفتیم هر بار پیدا کردن مسیر معمایی بود تهل‌ها جزیره‌های ریز و درشت و خشکی بودند که جابجا می‌شدند گاهی با جابجایی یک تهل یک آبراه بزرگ و فراخ به اندازه یک نهر باریک و بسته می‌شد و گاهی برعکس گاهی تهل‌ها به هم می‌چسبیدند و آبراه را می‌بستند اصلاً شکل محیط هنگام رفت و برگشت کاملاً متغیر و متفاوت می‌شد آنجا به دلیل تغییرات پیاپیِ محیط، استفاده از قطب‌نما و هیچ ابزار دیگری جواب نمی‌داد لذا در همان بدو ورود به هور گم می‌شدیم و برمی‌گشتیم اضافه بر مشکلات مشترک همه نیروهای اطلاعاتی، زخم سالکی در پای چپم پیدا شد اوایل توجهی نکردم اما زخم کم‌کم آنقدر عمق پیدا کرد که گوشت پایم را به اندازه زخم یک تیر سوراخ کرد چاره‌ای نبود آب دشمن سالک بود باید از هور پرآب دور می‌شدم بعد از چند روز، بر پای دیگرم هم زخم سالک افتاد دکتر گفت: "این زخم با گزش پشه آغاز می‌شود مسری است و به شدت عفونی اگر درمان نشود به استخوان می‌زند و به قطع پا می‌رسد." مدتی قرنطینه بودم روزی چند تا آمپول که باید به شکل دایره‌ای دور زخم تزریق می‌شد کار تزریق با یکی از نیروهای واحد بود که اصلیتی عراقی داشت و جای خالی محمد عرب را به خوبی پر کرده بود او آمپول را رگباری دور زخم تزریق می‌کرد سه نفر دست و پایم را می‌گرفتند تا تکان نخوردم صدای ناله‌ام به حدی بود که علی آقا چند بار گفت: "تو با این حال و روزت نمی‌توانی به گشت بروی! اینجا هم که منطقه‌ای مردابی است! پس برو همدان" چند روز همانجا در قرنطینه ماندم کمی داروها اثر کرد پایم را با پلاستیک بستم و کم کم به راه افتادم به علی آقا گفتم: "می‌خواهم به گشت بروم!" خندید و به تلافی شیطنت آن شب گفت: "ما اینجا آدم مهیای شهادت می‌خواهیم. تو که گفتی آمادگی‌اش را نداری!؟" چند روز بعد خودش آمد سراغم: "بیا با عربهای بومی حور به شناسایی برو با حبیب مظاهری و صادق نظری" ◀️ ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا