eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
20.mp3
25.17M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 (خانم دباغ) 💐 قسمت 💐 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
21.mp3
20.76M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 (خانم دباغ) 💐 قسمت 💐 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
22.mp3
19.65M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 (خانم دباغ) 💐 قسمت و یکم💐 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
23.mp3
24.2M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 (خانم دباغ) 💐 قسمت و دوم💐 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track02.mp3
29.21M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
Track03.mp3
33.89M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
Track04.mp3
26.61M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
Track05.mp3
29.87M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
Track06.mp3
31.58M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق_محله زینبیه مسجدحضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🍃🌷
Track07.mp3
28.5M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track08.mp3
31.85M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track09.mp3
27.65M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track10.mp3
33.46M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track11.mp3
30.94M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track12.mp3
25.43M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
Track13.mp3
10.42M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷قسمت 🌷 و از صوت با ذکر ، است . ⚘نثار ارواح طیبه شهداء _ امام شهداء و اموات⚘ جهت شنیدن قسمت های قبلی ما را در سروش با لینک sapp.ir/ya110s_1399 همراهی کنید . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 امام زادگان عشق.محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
-در-هشت-سال -مقدس 👻ماجرای روحی در وسط عزاداری -سبحانی که سه سال از عمر کاری خود را به عنوان پرستار در جبهه بوده است روایت می‌کند: چون ماه محرم بود در محوطه بیمارستان خیمه‌ای برپا کرده بودند که شب‌ها در آن‌جا عزاداری می‌کردیم. یادم می‌آید فامیلی یکی از دوستانم «روحی» بود. خانواده‌اش نگرانش شده و به بیمارستان تلفن کرده بودند. ما هم در همان خیمه تاریک سوگواری می‌کردیم. خواندن زیارت عاشورا و مداحی فضا را روحانی کرده بود و هر کسی در حال خودش بود. در همین حین یکی از همکاران برای آنکه خانم روحی را در آن تاریکی خیمه پیدا کند تا برود به تلفن جواب دهد از همان ابتدا داد می‌زد و می‌گفت: «روحی». به پشت چند تن از همکاران زد تا شاید روحی را پیدا کند. درهمان حال مادر دکتر «اخوت» که فکر می‌کرد آن همکارمان روح دیده است با لهجه شیرین اصفهانی پا شد و گفت: «حالا چرا می‌گویی که روح دیدی، بجاش صلوات بفرست» همین که این را گفت خانم‌ها لبخند زدند و چهره‌هایشان متبسم شد.☺️👻☺️👻 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 @shohadayemasgedehazratezeinab امام زادگان عشق . محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 -‌محمد-رضا-فلاح-زاده -جنگ-‌سوریه  روز دوم عید بود که حاج‌قاسم با فرماندهان میدانی در سوریه تماس می‌گیرد و جواب می‏شنود اوضاع جبهه خوب نیست و «احتمال فروپاشی در بخش عمده‌ای از سوریه هست.» چون دشمن تلاش داشت شهر حماه را پس از محاصره به سقوط بکشاند و با اتصال به منطقه حمص شمالی (رستن و تل بیسه) و سپس اتصال به قلمون غربی، راه حلب را به تصرف درآورد و عملا سوریه به دو جزیره ساحل و دمشق تبدیل می‌شد. حالا روز دوم عید حاج‌قاسم برای دیدن پدر خود، به قنات ملک رابر کرمان رفته بود. حاج‌قاسم گفت «بیایم؟» ما آن موقع در سوریه بودیم؛ گفتیم «نه، با توکل بر خدا خودمان جمع می‌کنیم.» اما حاجی دلش طاقت نیاورد و همان روز بلند شد آمد سوریه! حاج‌قاسم به حماه آمد و به بلندای جبل زین‌العابدین رفت و دوربین را دست گرفت. گفت «تک اصلی کجاست؟» جواب داده شد از دو طرف جدی می‌آیند، حاجی گفت «یک طرف تک اصلی است»، دقت کرد و گفت «تک اصلی غرب رودخانه عاصی است.» گفتیم به چه دلیل می‏گویید؟ گفت «دشمن از آنجا با چشم غیر مسلح حماه را می‌بیند، تیر تیربارش از آن نقطه به اینجا می‏رسد، لذا اشتیاق دارد حماه را بگیرد، مثل زمانی که ما دیوارها و نخلستان‏های خرمشهر را می‏دیدیم و برای رسیدن به آن اشتیاق داشتیم! این را چطور تشخیص نمی‌دهید؟» به شوخی گفتم این‌طوری اگر ما هم تشخیص می‏دادیم که می‏شدیم «حاج‌قاسم»! همه خندیدند. روحش شاد یادش گرامی را یاد کنیم با ذکر 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 @shohadayemasgedehazratezeinab امام زادگان عشق . محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها السلام 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊 _زیبا 🎥 رفتن حاج حسین یکتا که روی لبانتان نشست و را با ذکر یاد کنید. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
💢خاکی بودن را دوست دارم 🔹️از راست: شهید جمشید پیروز مفتخری، احمد یوسفی، حمید داودآبادی، شهید یوسف محمدی، جانباز حاج حسن نوروزیان عملیات والفجر 8 – اردوگاه بهمنشیر آبادان 🔸️یکی دو ساعت بیشتر از بازگشتمان از خط نمی گذشت. اوایل اسفند 64 بود. ده بیست روز، مدام در گرمای روز، تابش داغ آفتاب و شبهای سرد استخوان سوز، در حوضچه های آب نمک بندر فاو عراق. 🔸️جنگ و نبرد مداوم. ما با آر.پی.جی، و دشمن با تانک و هواپیما و هلی کوپتر و بمب شیمیایی و ... ⚡بیست روز آب برای خوردن گیرت نیاید، طهارت نگیری، دست و صورتت را از خون و لجن و آب نمک سوزنده نشوری. ⚡لباس نظامی و روی آن بادگیر پلاستیکی مثلا برای مقابله با گاز شیمیایی تنت باشد. آفتاب که می تابید، آب نمکها روی تنت خشکی می زد، به عمق وجودت نفوذ می کرد و می سوزاند. ⚡غذا؟ چلوکباب سلطانی. نه، پیتزا پپرونی. نه، همبرگر داغ مک دونالد. با نوشابه پپسی اصل آمریکایی! 🔹️اگر نان و شاید تکه ای کالباس مارتادولا و گوجه فرنگی لهیده را که مال هفته پیش بود گیر می آوردی، آنقدر کم می خوردی که برای قضاء حاجت مجبور نشوی وسط بارش توپ و خمپاره و آتش، در بیابانی که مثل کف دست صاف بود و از چند کیلومتری نشستنت پیدا، مجبور نشوی ... 🔸️در میان دریاچه نمک، در همسایگی رود خروشان اروند، برای آن که آب خوردن به خط برسد، در کارخانه های کشور، آب را در کیسه های مشمایی پر می کردند (مثل شیر و دوغ های کیسه ای امروز). آنها را داخل قایق که می ریختند، لای بنزین های کف قایق می افتاد. وقتی دندان می زدی که سوراخشان کنی و گرم و داغ بنوشی، بنزین تا ته حلقت می رفت.
🔰راز شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🔆گفت میخواهم یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. 🔰 محمد مهدی با یک تیر ☄دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم". 🔸️آنچنان بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد. 🔆در اتاق کارش بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست. 🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است. 🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است. 🔆شاید خودش را برده بود به 📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از الحریر به کانال کمیل. شاد گرامی با ذکر
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 :محمد امیری من مدت مدیدی را در اردوگاه خونریزی معده داشتم. خونریزی معده‌ام نتیجه اذیت و آزارهای اوایل اسارت بود که سربازان عراقی به ما داده بودند و گرسنگی‌هایی که بر اثر ندادن غذا و تنبیه کشیده بودیم. خونریزی معده آنقدر اذیتم می‌کرد که نمی‌توانستم غذایی را که دیگر اسرا می‌خوردند را بخورم. فقط مقداری نان را سرخ کرده و خشک می کردم و مصرف می‌کردم. حتی وضعیتم آنقدر وخیم شده بود که برخی از بچه ها فکر می‌کردند دیگر زیاد دوام نمی‌آورم و این درد مرا از پا درمی‌آورد. با وضعیتی که من داشتم، مسئولین مذهبی اردوگاه می‌گفتند روزه برایت ضرر دارد و نباید بگیری، اما من زیربار نرفتم و گفتم ماه رمضان امسال برای من سال تعیین است، یا می‌میرم و یا خوب شده و زنده می‌مانم و به همین نیت روزه‌هایم را خواهم گرفت. روز اول که روزه گرفتم حوالی ساعت 10 صبح معده‌ام شروع به خونریزی کرد. روز دوم نزدیک ساعت 12 معده‌ام خونریزی کرد. روز سوم ساعت چهار و پنج بعد از ظهر خونریزی معده‌ام آغاز شد و روز چهارم دیگر خونریزی نکرد. از روز چهارم خونریزی معده‌ام به طور کلی برطرف شد و روزه آن سال من در ماه رمضان باعث شفای ناراحتی معده‌ام شد. از آن روز به بعد آنقدر بهبودی ناگهانی در معده‌ام حاصل شد که توانستم مانند دیگر اسرا غذای اردوگاه را بخورم . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
احترام ژنرال آمریکائی به در بخشی از خود در مورد تحصیلات گفته بود: دوره ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم نبود و به من نمی‌دادند، تا این که روزی به دفتر ، که یک آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به و یا شدنم اظهار نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های بر می‌آمد که نظر نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با و من داشت، زیرا احساس می‌کردم که دوری از و برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال است و باید و بدون دریافت به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در به صدا در آمد و شخصی خواست تا داخل شود. او ضمن ، از خواست تا برای کار به خارج از برود با رفتن ، من لحظاتی را در تنها ماندم.
براساس خاطراتی از و فرزندش شب ها وقتي همه میرفتند و تنها بودم، تنها شخصي که کنارم بود، يعني آقاي پيروي شروع به صحبت می کرد. او خاطرات قدیم را بازگو می کرد تا ذهن من فعال شود. این توصیه پزشکان بود که با من زیاد از گذشته حرف بزنند و از من بخواهند خاطراتم را مرور کنم تا توانايي فکر کردن من فعال شود و از طرفي قدرت تکلم من که دچار مشکل شده بود بهبود یابد. ایشان می گفت: پدرت فقط شش کلاس سواد داشت، اما یکی از نوابغدوران دفاع مقدس بود. حاج محمد جواني ۲۵ ساله بود که جنگ شروع شد. قبل از انقلاب مشغول دامداري و کشاورزي در روستا بود. اما در جبهه قدرت مدیریت خودش را نشان داد. از هیچ چیزي نميترسيد. او مدتها فرمانده گردان خط شکن بود و بعدها تا سمت قائم مقام فرمانده تیپ امام صادق(ع) بالا رفت. او مي توانست پستهاي بالاتري بگیرد اما خودش علاقه اي به این سمتها نداشت. او خيلي باتقوا بود و اطرافیان و نیروهایش نیز مانند او با اخلاص بودند.حاج محمد خيلي اهل مطالعه بود. كتابهاي حديث و تفسیر را خوب مي خواند. سخنران قوي و بسیار دور اندیش بود. در جلسات فرماندهان خيلي خوب مسائل را تحلیل مي کرد. چندین بار حاجي را براي پست های مدیریتي سپاه در تهران خواستند اما قبول نکرد. یکی از بسیجي هاي خوب تیپ ما، جوان کم سن و سال اما اهل علم بود، ایشان هم مانند بقیه عاشق اخلاص و ایمان پدرت بود. او بعدها تحصیلاتش را ادامه داد و حالا مرتب در تلویزیون صحبت می کند. او درجلسات سخنراني بارها از پدرت یاد کرده. حتما ميداني از چه کسي صحبت می کنم؟