eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
79.Naziat.20-26.mp3
1.89M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌺 🌺 🌸 تفسیر قطره ای🌸 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸- نازعات🌸 💐 20-26💐 💐 💐 🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه شهداء بویژه سردار حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش - امام شهداء و اموات🌿 هر روز با تفسیر یکی از سوره های جزء ۳۰قرآن کریم توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در 👇👇👇👇👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab🇮🇷〰〰〰〰🌷
میگویند : چشمان شهدا بہ راهـی است که از خود به یادگار گذاشتہ اند 💫 اما چشم ما👀 بـه روزی است که با آنان رو برو خواهیم شد ...🍃 ڪاش در آن روز، چشمانمان شرمنده نباشد...😞 شهدایی 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❤️🍃روزت مبارک پدر آسمانی تمام فرزندان شهدای مدافع حرم🍃❤️🍃 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
108824691810d-fae8-4b70-a096-c8b8076d8d42.mp3
5.62M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 شاه ماه 🎙 حسین طاهری 💐 شاه عالمیان مولا علی علیه السلام ، روز پدر مبارک💐💐 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazrateze ynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
‼️نحوۀ جبران غیبت 🔷س 5294: اگر در مورد شخصی کرده باشیم، آیا می توان با اهدا ثواب اعمال مستحبی و واجب، گناه آن را جبران کنیم؟ ✅ج: اهداء ثواب اعمال کافی نیست، بلکه ‌‌اگر‌‌ زنده است و طلب از او ممکن هست و مفسده ندارد، بايد از او حلالیت بطلبید و اگر در قيد حيات نيست يا از او امکان ندارد، برايش استغفار کنید. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 😊 وقت خواب در سنگر تازه چشممان گرم شده بود که یکی از بچه‌ها، از آن بچه‌هایی که اصلاً این حرف‌ها بهش نمی‌آید، پتو را از روی صورتمان کنار زد و گفت‌: بلند شید، بلند شید، می‌خوایم دسته جمعی دعای وقت خواب بخوانیم. هر چی گفتیم: « بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار برای یک شب دیگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصله‌اش را نداریم.» اصرار می‌کرد که: «فقط یک دقیقه، فقط یک دقیقه. همه به هر ترتیبی بود، یکی‌ یکی بلند شدند و نشستند.» شاید فکر می‌کردند حالا می‌خواهد سوره‌ی واقعه‌ای، تلفیقی و آدابی که معمول بود بخواند و به جا بیاورد، که با یک قیافه‌ی عابدانه‌ای شروع کرد: بسم اللـ....ه الرحمـ....ن الرحیـ....م همه تکرار کردند بسم الله الرحمن الرحیم... و با تردید منتظر بقیه‌ی عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه کرد: ‌«همه با هم می‌خوابیم» بعد پتو را کشید سرش. بچه‌ها هم که حسابی کفری شده بودند، بلند شدند و افتادند به جانش و با یک جشن پتو حسابی از خجالتش در آمدند. رزمندگان اسلام 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عیدتان مبارک جشن میلاد امام اميرالمؤمنين علی علیه‌السلام فرداظهر پس از نماز زیرزمین مسجد محل همراه خانواده به صرف اطعام علوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️دیشب ؛ مزار مطهر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در شب میلاد امیرالمومنین (ع) کیکی که به مناسبت روز پدر توسط خادمین گلزار شهدای کرمان آماده شده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ _شهداء ‌ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
بعداز تو برایم شدی پس روز بر تو مبارک گلم .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
‼️نام ایلیا برای فرزند 🔷س 5295: آيا استفاده از نام ايليا براى فرزند به عنوان يکى از تلفظ‌هاى اسم امام على (ع) که مى‌گويند نام انجيلى و توراتى اين امام بزرگوار مى‌باشد درست است؟ ✅ج: اگر چه انتخاب چنين نامى جايز است ولى نام على موضوعيت دارد. 📕منبع: khamenei.ir 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 دوم ۱۲ آن موقع خانه‌مان جای پرتی بود و تا کلاس قرآن خیلی راه بود. مادرم مخالف بود، اما پدرم رضایت داد. مادرم می‌گفت: «تو ظلم می‌کنی به این دختر. سر ظهر توی این گرمای 45درجه، توی این منطقۀ پرت، سگ هست، حیوون‌های وحشی دیگه هست، اجازه نده بره.» پدرم می‌گفت: «هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد.» در مسیر، نهرهای آب زلالی بود و تا رسیدن به کلاس چند بار مقنعه‌ام را خیس می‌کردم. از اول برای رسیدن به خواسته‌هایم سختی‌هایش را تحمل می‌کردم.روزهای انتظار سرد و طولانی گذشت. بالاخره خدمت آقامصطفی تمام شد و دوباره آمد زابل. گفت می‌خواهد با من صحبت کند. این بار برای پدر و مادرم کمی عادی شده بود. در اتاق پذیرایی، روبه‌روی هم نشستیم. پرسیدم: «کسی رو نداشتین همراه‌تون بیاد؟ خاله‌ای؟ دایی‌ای؟ عمویی؟» آقامصطفی گفت: «اگه به دایی‌ایرج گفته بودم، صددرصد همراهی می‌کرد، چون دقیقاً اعتقادات‌مون شبیه همه. انشاءالله کم‌کم با ایشون آشنا می‌شید. اما پدر و مادرم هنوز با ازدواج من موافق نیستن، میگن تو تک‌پسری. ما برای تو خیلی آرزوها داریم. دوست داریم بری دانشگاه، درس بخونی، بعد بری سرکار. تا سی‌سالگی وقت داری، اما اگه زود ازدواج کنی، دیگه نمی‌تونی درس بخونی. فرصت‌هات رو از دست میدی.» ساکت شد. نگاهش دور بود. انگار یک جور احساس سردرگمی و اندوه آزارش می‌داد. شاید از اینکه مانع رسیدن پدر و مادرش به آرزوهایشان شده بود، با خودش کنار نمی‌آمد. گفتم: «پدر و مادرها همیشه خیر و صلاح فرزندان‌شون رو می‌خوان.» گفت: «درسته، اما بعضی از بچه‌ها نمی‌خوان که از تجربه‌های والدین‌شون سود ببرن. می‌خوان خودشون تجربه کنند.» خندید: «به قول مادرم وقتی که سرت خورد به سنگ می‌فهمی که ما این موها رو تو آسیاب سفید نکردیم.» پرسیدم: «پدرتون کارمندن، نه؟» گفت: «آره، هم پدرم هم مادرم، هر دوشون کارمند استانداری هستن. دوست دارن من هم کارمند بشم، اما من از کارمندی بدم میاد. دوست دارم برای خودم کار کنم.» چشم‌انداز آینده در برابرم تار و مه‌آلود به نظر می‌رسید. از خودم پرسیدم آیا این سماجت‌ها ارزشمند خواهدبود؟ دوست داشتم مادرشوهرم مرا می‌پسندید. در میهمانی‌ها کنار هم می‌نشستیم و با هم دوست بودیم. پرسیدم: «مادرتون هیچی دربارۀ من نپرسید؟» گفت: «اتفاقاً وقتی داشتم می‌اومدم مادرم پرسید حالا این زینب‌خانم چه شکلی هست؟ قدش چقدره؟ شبیه کیه؟ منم به مادرم گفتم قدش؟ نمی‌دونم، دقت نکردم! اصلاً هیچی یادم نبود، غیر از نگاه‌تون. شب اولی که اومدم خونه‌تون، موقع خداحافظی شما اومدین به پردۀ حصیری دم در تکیه دادین. سرتون پایین بود. یک لحظه برگشتین نگاه کردین، هم‌زمان من هم نگاه کردم. همون‌جا گفتم هر طور شده این دختر باید همسر من بشه! من همین رو می‌خوام. با شرایطم جوره. نرفتم مشهد. به آبجی‌ام گفتم من نمی‌تونم برم. آبجی‌ام گفت زینب هنوز شونزده سالشه، من فقط گفتم بیا ببین، حالا که پسندیدی بهشون میگیم دست نگه دارن. به آبجی‌ام گفتم نه من عجله دارم. دعوت‌شون کن تا بیشتر آشنا بشیم.» صدای سرفه‌های عمدی پدرم را شنیدم. گفتم: «سربازی‌تون تموم شده نه؟» گفت: «آره، اما هنوز کار ندارم. فقط یک موتور تریل دارم. اون رو هم می‌فروشم برای خرید و خرج‌های دیگه. اول اسفند مصادفه با هجده ذیحجه. روز خوبیه برای عقد، موافقین؟» گفتم: «پدرم جشن می‌گیره. شما مهموناتون رو دعوت کنین. تأکید کنین خانواده‌تون حتماً بیان.» ⬅️ ادامه دارد .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
امام زادگان عشق
سلام این عکس مهدی باکریه
سلام سپاس از توجه شما اصلاحیه عکس متعلق به شهید مهدی باکری هست.