.🌼
آخرِ میوھ فروش های بازار یهـ پیرمرد
نحیف میوه میفروخت . بساط کوچک
و میوه های لڪدارش معلوم بود کھ
خریداری ندارند. اما پیرمرد یک مشتری
ثابت داشت و او شهید رجایـے بود !
رجایی میگفت: میوه هایش برکتِخدا
هستند ، خوردنش لطفی دارد کھ نگو
و نپرس . . به دوستانش هم میگفت :
این پیرمرد چند سر عائلھ دارد ، از او
خرید کنید!
[شهیدمحمدعلےرجایی]
#شهیدانه|#شهدا
برایاینکهگرهمحبتمامحکمتربشه.
بایددرحقهمدیگهدعاکنیم!
#شهیدعباسدانشگر
『🦋🤍』
°
°
خاطره ای که از همرزمِ شھید حججی شنیده بودند :
یکی ازهمرزمان ِ شهید حججی تعریف میکرد ؛
در سوریه به ما گفته بودند ، کنار جاده اگر ماشینی دیدید که با زن وبچه ایستادند وکمکی خواستند ، شما نایستید کمك شون نکنید ، اینا تله ای از طرف داعش است .
بعد از این ماجرا ، یه روز من ومحسن باماشین میرفتیم ، کنار جاده اتفاقا خانواده ای دیدیم که تقاضای کمک میکردند که ماشینشون خراب شده بود ،
هرچقدر به محسن گفتیم : اینا تله اس ، ولشون کن ، بیا بریم ؛
محسن گفت : نه بلاخره اینا کمک میخوان ، زن وبچه همراهشون هست ، گناه دارند .
رفتیم وکمکشون کردیم وان لحظه اتفاقی نیفتاد[درصورتیکه داعشی بودند]
بعد از اون ماجرا ، وقتی فیلم وعکسهای اسارت محسن رو دیدم ، حالم خیلی بد شد ،
چون کسی که پایش را روی گلوی محسن گذاشته بود ، همونی بود که کنار جاده کمک میخواست و محسن کمکش کرد ...
شادی روح ِ این شھید ِ بزرگوار صلوات🤍
خدا لعنتشون کنه🥺
میگفتکہ..؛
انقلابکارمندنمیخوادآدمجهادیمیخواد،
فرقحاجیباهمکاراشتوهمینبود . .
#حاجقاسم❤️
اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله(ع)
و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است.
همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید
و رسالت آنها را رسالت خود بدانید.
#شهید_مهدی_باکری
خاطره ای از شهید بزرگوار پاسدار یوسفعلی دوستی زاده روایت شده از دوستان شهید :
تقربیا سی و پنج سال پیش من و چند تا از بچه های بسیج شهید محمدی دزفول تصمیم گرفتیم به نیت شهید دوستی زاده درحسینیه روزه بگیریم
اما وقتی که می خواستیم سحری بخوریم هیچ چیز برای خوردن نداشتیم .
تا اینکه ساعت سه شب درب حسینیه به صدا در امد و ما همگی با احتیاط کامل درب حسنییه را باز کردیم
متوجه شدیم که مادر بزرگوار شهید یوسفعلی پشت درب است و یک سینی بزرگ پر از غذا اورده ما هم با احترام ایشان را به داخل حسینیه دعوت کردیم 🌹
او جریان خوابی که دیده بود برایمان تعریف کرد گفت من شب خواب یوسفعلی را دیدم به من گفت مادر چند نفر از بچه های حسینیه می خواهند فردا روزه بگیرند ولی چیزی برای خوردن ندارند.
من هم سریع غذا درست کردم وبه درخواست پسرم برای شما اوردم.
ما نا خدا گاه گریه کردیم و تحت تاثیر خوابی که تعریف کرده بود قرار گرفتیم.
شهید یوسفعلی همانند مولا سیدالشهدا بالباس مقدس پاسداری لباس رزم دفن شدند.
#یوسفعلی_دوستی_زاده