eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
50 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◖🤎🔗◗
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادمان باشد اگر خاطر ما تنها شد ...👨‍🦯 طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم !!!
🌹امام على عليه السلام: هر كه از تقوا جدا شـود، شيفته لذّت ها و شهوات گردد و در بيابانِ سرگردان كننده گناهان بيفتد و پيامدهاى ناگوارِ سخت دامنگيرش شود. 📙غرر الحكم : ح۳۶‌۲۵
یا ابا صالح المهدی...💚 .
به اندازه آبی💙🌊.... 🍂اَلْلَّٰھُمـَّـ.؏َـجِّڸْ.لِوَلیِّٖـڪَ.اَلْفَــࢪَج
14.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ان شاءالله شب‌تون، شبِ ظهور... 🎙حاج حسین یکتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامتی رهبر عزیزمان صلوات😍 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🍀برگی از خاطرات شهید مهدی خندان 🥀بچه هایی که قرار است شهید بشونداز چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود ، البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم ، یعنی قابل بیان نیست بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد . 🍂یکی از همین افراد برادر عزیزمان مهدی خندان بود که من از سه روز قبل تر احساس کردم این برادرمان به انتهای خط رسیده و موعد پروازش نزدیک است، حالاتش، حالات دیگری بود ، چشمهایش اکثراً اشک آلود بود و بیشتر با خدای خودش راز و نیاز می کرد. 🌷وقتی داشتیم می رفتیم عملیات من به وضوح شادابی و نشاط را در چهره مهدی می دیدم . شب حمله، شبی مهتابی بود و وقتی نور مهتاب به چهره مهدی می افتاد نور از سیمای او ساطع می شد . من سه سال با مهدی بودم اما هیچ وقت چهره اش را آن طور نورانی ندیده بودم ، دقیقاً چهره اش توصیفی بود که استاد مطهری شهید داشت «نشاط شهید ، نشاط زنده است.» 🥀وقتی درگیری شروع شد چیزی که اصلاً برای مهدی معنا نداشت ترس و واهمه از دشمن بود. درگیر و دار درگیری وقتی به مهدی نگاه می کردیم پنداری تمام وقت او را با نور پوشانده بود . وقتی هم که درگیری شروع شد تنها چیزی که برای او اهمیت نداشت ترس بود . او با رشادت و شجاعتی عجیب رجز می خواند و بچه ها را به سمت دشمن هدایت می کرد و ... به روایت فرماندهٔ‌گردان‌ مقدادابن‌اسود(علی‌‌جزمانی) 🍁عاقبتتون با نگاه حضرت مادر شهدایی🍁