eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
10.1هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
‏آن‌قَـدࢪشَھیدبودڪہ‌شَھادَت‌عاشِقَش‌شٌـد.! نڪتہ‌دَقیقـاًاینجـاسٺ؛🌸 ڪہ‌بـٰایَدشَھـیدبـود؛🕊 تـٰاشَـہیدشٌـد...!💔
‏آن‌قَـدࢪشَھیدبودڪہ‌شَھادَت‌عاشِقَش‌شٌـد.! نڪتہ‌دَقیقـاًاینجـاسٺ؛🌸 ڪہ‌بـٰایَدشَھـیدبـود؛🕊 تـٰاشَـہیدشٌـد...!💔
یک نفر می خندد و خنده ی او با دیگران فرق دارد...💔🙃
ابراهیم می‌گفت‌: اگہ جایی بمانی که دست اَحَدی بهت نرسه کسی تو رو نشناسه خودت باشے و آقا هم بیاد سرتو رویِ دامن بگیره این خوشگلترین شهادته..! 🕊
😍 ازدواج و توسل به شهید ابراهیم هادی 🌹خاطره‌‌ی خواستگاری و ازدواج شخصی که به شهید هادی متوسل شده بود: 🍃با اینکه موقعیت خوبی داشتم، هر بار که به خواستگاری می رفتیم به مشکلی بر می خوردیم. 🎂برای تولد شهید هادی بر سر مزار یادبودش رفتم و گفتم: « من از شما کادو می‌خواهم. کاری کن که دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم.» 💐روز بعد به خواستگاری رفتیم، قرار شد برای صحبت های بیشتر به اتاقی برویم، به محض وارد شدن، چشمم به تصویر آقا ابراهیم افتاد... ⁉️از دختر خانم پرسیدم که :« چطور شهید هادی را می شناسید؟» 🌹گفتند: « شهید هادی همرزم پدرم بوده» ✨هفته‌ی بعد با همسرم برای تشکر به کنار مزار یادبودش رفتیم. 🧕🏻همسرم هم مثل من ، از آقا ابراهیم خواسته بود تا یک همسر مناسب برایش انتخاب کند. 📚برگرفته از کتاب: سلام بر ابراهیم ۲ 🌷 💍
بـه‌فڪر‌مثل‌شُهـدا‌مردن‌نبآش به‌فکـرمثل شـهدازندگی‌ڪـردن‌باش.🌱`
درجامعه‌انقلاب‌اسلامے ما‌دو‌رَوَندبیشتر‌نداریـم: امامت‌وامت امامت‌وحزب‌الله والسلام خط‌سومۍنداریم
رفتم‌پیشِ‌ابراهیم،هنوزمتوجھ‌ حضورِمن‌نشده‌بود! باتعجب‌دیدم‌هرچندلحظھ‌سوزنۍ رابھ‌پشتِ‌پلک‌چشمش‌میزند!😧 گفتم؛چیکارمیکنۍداش‌ابرام؟ تامتوجھِ‌من‌شد،ازجاپریدوگفت: هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻‍♂ گفتم‌:بایدبگۍبرای‌چۍسوزن زدۍتوصورتت😕!! مکثۍکردوخیلۍآهستھ‌گفت: سزاۍچشمۍکھ‌به‌نامحرم بیفته‌همینھ‌...! -ابراهیم‌به‌نامحرم‌آلرژۍداشت! حتۍبراۍِصحبت‌بابستگانِ‌نامحرمشان هم‌سرش‌رابالانمیگرفت...! چقدرمثل‌شهداییم؟... _روایتی از شهید ابراهیم هادی از زبان یکی از رفقای ایشان
وقتی به ابراهیم مۍگویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور او به آنان محل نمی‌گذارد... وَ می‌گوید همه‌یِ ما بسیجی هستیم وای به حال روزی که بینِ بسیجی‌ و فرمانده تبعیض قائل شویم و غذایِ آنان متفاوت شود آن موقع کار سخت مۍشود!!
رفتم‌پیشِ‌ابراهیم،هنوزمتوجھ‌ حضورِمن‌نشده‌بود! باتعجب‌دیدم‌هرچندلحظھ‌سوزنۍ رابھ‌پشتِ‌پلک‌چشمش‌میزند!😧 گفتم؛چیکارمیکنۍداش‌ابرام؟ تامتوجھِ‌من‌شد،ازجاپریدوگفت: هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻‍♂ گفتم‌:بایدبگۍبرای‌چۍسوزن زدۍتوصورتت😕!! مکثۍکردوخیلۍآهستھ‌گفت: سزاۍچشمۍکھ‌به‌نامحرم بیفته‌همینھ‌...! -ابراهیم‌به‌نامحرم‌آلرژۍداشت! حتۍبراۍِصحبت‌بابستگانِ‌نامحرمشان هم‌سرش‌رابالانمیگرفت...! چقدرمثل‌شهداییم؟... _روایتی از شهید ابراهیم هادی از زبان یکی از رفقای ایشان
خیلی از رفقایم را می دیدم کھ به خاطر دوستانشان از خدا دور شده بودندُ دستوراتِ خدا رو زیر پا می گذاشتند ! تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای دوستانش خیلی دل می سوزاند و برایِ هدایت آن ها تلاش می کرد. چند نفر ازدوستانش شب ها سر کوچھ آتش روشن میکردند و دور آن جمع می شدند و سرُصدایِ آنها مردم را اذیت می کرد . . ابراهیم شب های متوالی کنار آنها می‌نشست و آن ها را راهنمایی می کرد‌ ؛ و این کار کم کم باعث شد دیگر آنجا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود
همیشه میگفت: تو زندگی ، آدمی موفق تره که در برابر عصبانیت دیگران " صبور " باشه و کار بی منطق انجام نده. و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود .