💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
💠مادر شهید محمد هادی نژاد:
🌷چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه.
باهاش مخالفت کردم و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم
اگر تو بری دیگر کسی را ندارم....
شب که خوابیدم حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم.
وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) محمد منو انتخاب کرده بود...
🕊۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمد هادی نژاد " گرامی باد
#صلوات
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُ
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
💠مادر شهید محمد هادی نژاد:
🌷چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه.
باهاش مخالفت کردم و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم
اگر تو بری دیگر کسی را ندارم....
شب که خوابیدم حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم.
وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) محمد منو انتخاب کرده بود...
🕊۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمد هادی نژاد " گرامی باد
#صلوات
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُ
#روی_بال_فرشتگان
🌷با هم غسل #شهادت کردیم و برای عملیات آماده شدیم. او گفت: «لیاقت #شهادت ندارم. امّا غسل #شهادت میکنم. شاید نصیبم بشه و اگه نتونستم سالار شهیدان (ع) رو توی کربلا ملاقات کنم، با #شهادتم او رو ببینم.»
🌷....ما سرگرم کار بودیم که خمپارهی بعثیها به میان تانکی که ما آن را تعمیر میکردیم، پرتاب شد. محمّد کاملاً زیر تانک قرار داشت و من عقبتر بودم. وقتی به خودم آمدم، غرق خون بودم و دو پایم مجروح شده بود. صدا کردم: «محمّد! محمّد!» محمّد نبود. فرشتگان سبکبال، او را بلند کردند و با خود بردند....
خاطره ای به یاد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹#شهیدمعززمحمّدرضاانارکی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر
#صلوات
#شهیدانه
💚شهید محمدحسنحسینیان
همچـون مقـتدايش حضـرت ابوالفـضل العبـاس(ع) هـر دو دستش جـدا میشود و چشمانش هم مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد.
دمادم صبح، یارانی که در کنارش بودند دیدند که حسن نیـمخـیز شد و عرضـه داشت
الســلام علــیک یــا ابـــاعــبداللـــه ع
و بعد سـر به زمین گذاشت و به آسمـان پرکشید 💔🥺
مدتی قبل برای دوستان نزدیکش، تاریخ و نحوۀ شهادتش را بیان کرده بود! و دقيقاً روز شهادتش با سالروز تولدش يكی می شود.
شادی روح شهدا #صلوات
بِسم ربّ شهدا و صدّیقین✨
تا نفهمید درد چیست و
چطور باید تحملش کرد
تا نسوزید و معنی سوختن را نفهمید،
نمی توانید به هدفتان برسید!
#شـهیـد_مصطفی_چمـران🤍🌱
شادی روح طیبه شهــدا #صلوات🌹
اَلّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهم
#باشهـــداءتـاظهـــور🇮🇷یاصاحِبالزّمان
─┅═✧❁°💝(یازهــــرا(س°❁✧═┅─
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸بمناسبت سالروز شهادت #اکبر_رجبی
❣شاخ گلی از جنس #صلوات نثار روح پاکش
🌹شهید همت: به جوانان بگویید:
امروز چشم شهیدان به شماست.
بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید...
#دوازده_فروردین سالروز ولادتش گرامی باد
🕊شادی روح بلندش #صلوات
هر روز یه صلوات برای یه شهید بفرستیم..
امروز به نیت شهید حمید قبادی نیا🥀
او عاشق کمک به محرومان بود وقتی می توانست کمکی به محرومان وضعیفان بنماید تمام وجودش سرشار از شادی کمک وشعف می شد
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
#صلوات
#شهید
#حمید_قبادی_نیا
شهادتت مبارک شهید غیرت🥀
🔹سردار فدوی، جانشین فرمانده سپاه
کل پاسداران انقلاب اسلامی با خانواده
# شهید_الداغی در منزل شهید به مناسبت
اولین #سالگرد_شهید_غیرت دیدار کرد.
نثار روح بلند شهدا #صلوات🌹
ان شاءالله که عاقبتمون شهادت
*#باشهـــداءتـاظهـــور🇮🇷یاصاحبالزّمان
[کانالوقفنوکریمادرساداتهست.]
─┅═✧❁°🥀(یـازهـــــــرا(س°❁✧═┅─
#روی_بال_فرشتگان
🌷با هم غسل شهادت کردیم و برای عملیات آماده شدیم. او گفت: «لیاقت شهادت ندارم. امّا غسل شهادت میکنم. شاید نصیبم بشه و اگه نتونستم سالار شهیدان (ع) رو توی کربلا ملاقات کنم، با شهادتم او رو ببینم.»
🌷....ما سرگرم کار بودیم که خمپارهی بعثیها به میان تانکی که ما آن را تعمیر میکردیم، پرتاب شد. محمّد کاملاً زیر تانک قرار داشت و من عقبتر بودم. وقتی به خودم آمدم، غرق خون بودم و دو پایم مجروح شده بود. صدا کردم: «محمّد! محمّد!» محمّد نبود. فرشتگان سبکبال، او را بلند کردند و با خود بردند....
خاطره ای به یاد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹#شهیدمعززمحمّدرضاانارکی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر
#صلوات
یاد شهید سید میثم تراهی بخیر که پدرش میگفت ؛
میثم خیلی اهل تقوا بود و من که پدرشم میگم آقا میثم خیلی از ما با تقوا تر بود💔
روز آخر که میخواست اعزام بشه برا زاهدان من سرِ زمین کشاورزی بودم
از شالیزار تا خونمون فاصله نسبتا زیادی بود
میثم هر دقیقه احوال منو از مادرش میگرفت که مامان بابا کی میاد؟ من باید برم میترسم دیرم بشه و از طرفی هم بابا نیومده که باهاش خدا حافظی کنم..!
باهام تماس گرفت و گفت بابا کجایی؟ کی میرسی! گفتم تو راهم دارم میام
مادرش میگه خیلی بیتابی میکرد
هعی میرفت جلو و برمیگشت!
میگفت مامان من خیلی دیرم شده احتمالا دیگه بابا رو نبینم...
بهش بگو اگه ندیدمت دیدار به قیامت😔
انگار میثم میدونست دیگه برگشتی تو کار نیس💔
و تازه داماد ما رفت تا به معشوق حقیقیش برسه...
میثم تازه دوماه بود که عقد کرده بود اما برای آخرین ماموریت به زاهدان اعزام شد و تو یه تابوت برگشت...😔
🌱تکاور پاسدار #شهیدسیدمیثمتراهی ❤️
🌷یادشهید و تسلی دل خانواده محترمشون #صلوات