eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
گمنامے تنھابراےشھدانیست.. میتونے‌زنده‌باشےوسرباز‌‌حضرت‌زهرا‌ ۜ باشے! اما‌یه‌شرط‌داره؛باید‌فقط‌براےخدا... کار‌کنی،نه‌ریا❤️‍🩹:))
ابراهیم می‌گفت:
یک روز داخل لشکر بودم که چشمم به محسن افتاد. لباس پاسداری به تن داشت ودرجه هم زده بود اما این محسن باآن محسنی که من میشناختم خیلی فرق میکرد. موهایش رایک ورزده بودوریش گذاشته بود. رفتم سلام کردم. همدیگر رابغل کردیم. به اوگفتم:((خیلی عوض شدی!)) گفت:((آدم باید آدم باشه.)) وقتی میخاستیم ازهم جداشویم.، زدم روی شانه اش وگفتم:((زودتر این ستاره هارو زیادکن وسرهنگ شو.)) گفت:((این ستاره هابه درد نمیخوره،میاد ومی ره   آدم باید ستاره هاش روبرای خدازیاد کنه.)) 'ناصحی' 🦋🦋🦋🦋🦋
وَشھیدچمران‌چِ‌زیبامیگه: حسین‌جانم . . دردمندم،دلشکسته‌ام، وَاحساس‌میکنم‌كِ‌جز‌تو‌دارویۍ‌دیگر تسکین‌بخشِ‌قلب‌سوزانم‌نیستシ!💔'
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران ... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن** بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم ... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بود💔! ▿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به همسرم می گفتم فعلا بچه نیاوریم، چون پول نداریم، شغل نداری، مستاجریم، ماشین نداریم و سخت می شود. می گفت خدا که دندان می دهد، نانش هم می دهد. می گفت خدا بزرگ است. همانطور هم شد... دو هفته بعد از تولد فرزندمان، عباس توی شرکت مشغول به کار شد.. ❤️❤️
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• چقدر این گفتگو رو دوست دارم.. وقتی خبرنگار سراغ رزمنده‌ها میره تا از اونا در مورد وضعیت جنگ‌ و بعد جنگ بپرسه، در این میون به سراغ رزمنده‌ای میره که حداقل برای من ناشناخته‌است و اون با اون لهجه‌ی قشنگ اصفهانی‌اش چشم‌انداز تلخی که برای بازماندگان جنگ است را از زبان شهید باکری ترسیم می‌کنه، و چه تلخ این‌که چقدر دقیق وضعیت بازماندگان جنگ رو نمایان میکنه! و جالب‌تر اینکه رزمنده در میانه‌ی گفتگو خیلی بی‌ریا و بی‌تفاوت به آنچه هست روی ترک موتورش می‌نشینه و میره. میره تا اون پیچ بی بازگشتی که دیگه دیدنش آسون نخواهد بود!... محسن_قریب
1.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید روضه بخوانیم... 😔 🔷روایت شنیدنی از حاج حسین یکتا....
📝وصیت‌نامه‌اش‌دوخط‌هم‌ نمی‌شد،نوشته بود: مانندکسانی‌نباشیدکه‌ خدارافراموش‌کردندوخداهم‌خودِآنان‌راازیادشان‌بُرد...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•|شهید علی بلورچی|•🌱