••|🌿🕊|••
حاج آقا حدود صد روز پیش،
هر چقدر صدات زدیم،
نه جوابمون رو دادی و نه برگشتی!
پارسال شب محرم گفتی برای این طلبۀ خدمتگزار دعا کنید،
شب محرم گذشت و سیِ صفر اومد و
نشانِ خادمیِ شما توی آسمونا رفت ...
آقای طلبۀ خدمتگزار،
امشب شما برای ما دعا کن خادم الرضا؛ هارداسان:)؟!💔
#خادم_ملت ؛ #خادم_الرضا
شهیدخدمت #سید_ابراهیم_رئیسی ♥️
•「اللّهمَّعَجـَّلْلِوَلِیِڪْالْـفَرَج」•
💚•••|↫ #شهـღـیدانهـ
💚•••|↫ #لبيڪیامہدےعج
چـه مــی فــهمیم #شهادت چیســت؟!
#شــهید و همــنشینش کیـسـت؟!
تـمام جســت و جومـان حـاصلــش بــود:
#شهادت
اتــفـاقــی
نــیـست
#شهید_عیسی_لطف_آبادی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
●➼┅═❧═┅┅───
📝فرازی از وصیت نامه شهید:
به خاطر اسلام عزيز و فرمان ولايت فقيه و رهبري حضرت آيت الله العظمي الامام روح الله الموسوي الخميني البته نه به خاطر هواي نفس نبوده است .
جانم فداي يک تار موي خميني کبير
و خداوند لعنت کند هر کس که مخالف انقلاب اسلامي و حجه الاسلام سيد علي خامنه اي و ساير دوستان خط امام باشد.
به خاطر پيوست به دوست از اين دنياي دست شستم اگر ما را قبول کند خدا در راهش جان دادم .
سلام مرا به روح خدا خميني عزيز برسانيد . بگوئيد دعا کنيد خداوند مرا بيامرزد و بگوئيد مشتاق ديدار بودم .
برروی پیکرم عکس روح الله الموسوي الخميني بزنيد تا دشمن نتواند بگويد اين در خط کسي ديگر بود
از خانمم مي خواهم که به اين دو فرزند دلبندم و مهربانم از تخم چشمهايش بهتر دوست بدارد
در خاتمه از ملت مسلمان حزب الله ايران مي خواهم با قاطعيت تمام و به فرمان روح خدا خميني کبير باشند .
متولد:۱۳۲۵......شهادت:۱۳۶۱
#شهید_سیدمحمدباقر_بلاغی
#سالروز_شهادت
●➼┅═❧═┅┅───
📌 هیچ وقت ندیدم #ابومهدی خسته شود.
هر کدام از ما در زندگی دنبال آرزویی هستیم آرزوی ابومهدی و حاج قاسم شهادت بود. اینها مرگ را به سخره گرفته بودند و به جای اینکه مرگ سراغشان بیاید اینها دنبال مرگ میگشتند.
ما خسته میشدیم ولی ابومهدی خسته نمیشد او میتوانست خیلی راحت در اتاق فرماندهی بنشیند و کارها را پیگیری کند اما اینطور نبود و شخصا به مناطق مختلف سرکشی میکرد و همانند یک برادر با نیروهایش برخورد میکرد و به آنها محبت میکرد. ابومهدی نظرات نیروها را گوش میکرد و در تصمیمگیریها لحاظ میکرد.
#شهید_ابومهدی_المهندس
●➼┅═❧═┅┅───
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشـق و ارادت شهید حججی به #امام_رضا علیهالسلام "🖤"
#شهید_محسن_حججی
●➼┅═❧═┅┅───
🌷برگی از خاطرات شهدا 🌷
موهبت الهی دو فرزند شهید
همسر شهید : فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمیخورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرامآرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه میکرد.
🍂صدای زیبایش طنینانداز اتاق شده بود و اشکهایی که روی گونههایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد.
عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی میگفت که او حضرت عباس علیهالسلام است.
🥀خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانهای از بیماری در بدنش نبود.
مجتبی دلداده اهلبیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی میگرفت و به منزل میآورد یا در پادگان بین سربازان پخش میکرد.
"شهید مجتبی ذوالفقار نسب"
🌱با شهدا رفاقتی عاشقانه داشته باش ای عزیز تا رنگ و بوی شهدایی گیری ...
اگر اخلاص در رفاقتت را ببینند و راه ورسم شهیدانه زندگی کردن را درست بیاموزی مطمئن باش دلت را می خرند و بدان خداوند ناظر این دلدادگی است که تو را وصل میکند به خودش ..🌱
🍁شب و عاقبتمون شهدایی 🍁