eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 💐 سرنوشت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی. حرّ مدافعان حرم 🌸🌿 تهران-۹۴/۱۰/۲۲ خبرهای ضد نقیضِ خان طومان،در فضای مجازی و بین مردم پرشده بود. یکی میگفت بیست تا شهید دادند،دیگری میگفت نه،پنجاه تا،کسی هم می‌گفت:اصلا شهید ندادند.در این همهمه شایعه و حقیقت ،مهرشاد دایی کوچک مجید،اولین کسی بود که فهمید.رفیقش در پارکینگ دادسرا گفته بود: _میگن دیروز ده دوازده نفری،توی سوریه شهید شدن. _واقعا؟این همه!حتما عملیات بوده. _این پسره را می شناسی توی یافت آباد،محله خودمون قهوه خونه داشت؟خیلی شلوغ پلوغ بود،با نصف محل هم سلام و علیک داشت.اولِ بچه خفن ها بود و آخر صفا و مرام. دل مهرشاد ریخت.با خودش گفت:(توی یافت آباد کسی جز مجید،با این خلقیات نداریم). همه خاطرات خواهرزاده،جلوی چشمش قطار شد،از اولین روزهای بچگی شان،تا همین اواخر که کمی سرسنگین شده بود.نبودن مجید،چقدر سخت و نفس گیر بود.مهرشاد حالش بد شد.تا چنددقیقه چیزی نمی فهمید.با آب قند و تکان و سیلی ،کمی حالش جا آمد.گلویش خشک شده بود و زبانش نمی چرخید.با این حال،فوری گوشی را برداشت و شماره پدر مجید را گرفت: _الو آقا افضل کجایی؟چه خبر از مجید،زنگ نزده؟ _الحمدلله خوبم،اتفاقا دیروز زنگ زد،باهم صحبت کردیم.ضمنا گفت شاید تا سه چهار روز ،نتونم زنگ بزنم. یه وقت بلند نشید راه بیفتید این طرف و اون طرف،این گردان و اون گردان! _آقا افضل!مگه قرار نبود سر یه هفته مجید رو برگردونن،چرا خبری ازشون نیست؟ _نمیدونم والله، حتما برمیگردونن. مهرشاد به یکی از رفقای نظامی اش زنگ زد و آنجا بود که دستش آمد،خواهرزاده اش شهید شده.دیگر پاهایش توان نداشت.دو دستی محکم به سرش و مثل بچه های دوساله،زار زار افتاد به گریه😭 می دانست دیگر مجیدی،وجود نخواهد داشت.اما افضل و آبجی مریم،هنوز نمی‌دانستند پسرشان شهید شده.مثل مرغ سرکنده بودند.دل هر دو،مثل سیر و سرکه میجوشید.دلشوره رهایشان نمی‌کرد.مهرشاد دلواپس خواهر بود.((خدایا!حالا آبجی ام بعد از مجید چه می کنه؟افضل چی...،روزهای سختی در انتظارشان است )). 🌷🕊 💥ادامه دارد...
🔰مادر مے گفت: با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش ڪردم. هفت بار واسش قربونے ڪردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانے شد.... 🔹وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) مے ڪنم.... ♥️🕊.
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 حاج قاسم سلیمانی: آدم لذت می‌برد نگاهش کنه، من واقعا عاشقش بودم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌ما سرباز توایم ای شیر پسر فاطمه(س) 🔹 مبارکباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷فکرش را نمی‌کردیم ادامه‌ی راهتان اینقدر سخت باشد..!
عطر موهایت قرار از شهر مے گیرد بگو دل ربودن را ڪدام یادت داده است؟!
یک روز بی مقدمه پرسید: ! می خوای عاقبت به خیر بشی؟ فوری جواب دادم : معلومه حاجی ! چرا نخوام. انگار که بخواهد یک گنج را دو دستی بگذارد توی بغلم با اشتیاق گفت: ✅«زیارت عاشورا بخون من از زیارت عاشورا خیلی چیزا گرفتم» . اگه می تونی هر روز بخون ، نمیتونی هفته ای یه بار بخون ، نمیتونی ماهی یه بار بخون. حاجی ! من مداحم ،زیاد زیارت عاشورا میخونم . دستی روی شانه ام زد : 👈 نه, اونا رو که برای مردم میخونی «تنهایی بشین توی خلوت برای خودت بخون» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
داشت محوطه رو آب و جارو میکرد به زحمت جارو رو ازش گرفتم ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم اینجوری بدی‌هایِ درونم هم جارو میشن کار هر روز صبحش بود کار هر روز یه فرمانده‌ لشکر.. 🌿
❇️ 🌕شهید مدافع‌حرم به روایت برادر شهید: سعادتی بود تا سال۱۳۹۰ من هم جزو نیرو‌های ایشان در تپّه‌ی جاسوسان باشم. او در کارش جدّی بود و هیچ فرقی بین قوم و خویش و سایر نیرو‌ها قائل نمی‌شد. حتی کار‌های سخت و حضور در محور‌های خطرناک را به نزدیکانش می‌سپرد. خودش هم فرمانده‌ی سنگرنشینی نبود. اول خودش به دل خطر می‌رفت و بعد از نیرو‌ها می‌خواست دنبالش بروند. او با فرماندهی نیروهای خود موفق شد تا تپه جاسوسان را از لوث وجود تروریستهای پژاک پاکسازی کنند. فرمانده‌حمید کنار جدّیّت در کار، بیرون از مأموریت با نیروهایش بسیار دوستانه برخورد می‌کرد و رابطه‌ی صمیمانه‌ای بین او و بچه‌ها برقرار بود. حاج حمید در مبارزاتش،چند مرحله مجروح شده بود. ۴۰درصد جانبازی از زمان دفاع مقدس به یادگار داشت. عمده‌ی جانبازی‌اش از ناحیه چشم بود. سال۱۳۸۸ هم در جریان فتنه مجروح شد. یکبار دیگر هم در سال۱۳۹۰ وقتی فرماندهی یک محور در منطقه جاسوسان سردشت را برعهده داشت، هنگام درگیری با گروهک پژاک از ناحیه گوش دچار موج‌گرفتگی شد و ۱۵درصد جانبازی یافت.