eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◽️ای سـید و آقای مـا! از جدّ خیبـرگشایت به مـا رسید؛ که جمجمـه برخـدا عـاریت دهیـم و چشـم به انتهـای سپـاه کفــر بدوزیـم قلبـمان ریشـه بـر دامـن اهــل کسـاء دارد و عمریست دستانمان قـوّت از عیـار پنجـره فولاد گرفته است. ◽️مولای مـا! سجـل ما در فکـه و شلمچـه ثبت خـورده اینجا کسی از دوکـوهه خداحافظی نکرده هنـوز جـان، تحفه ایست که آرش به دمـاوند سپرد و ماهم مستـانه به بـام ولایـت می نهیـم. ◽️آقـای مـا! خشمی مقـدس بر سینه ها چنـگ میزند پایمـان در رکـاب محکـم شـده اشـاره کن کـه بغض گلویمـان با نعـره ی لبیـک کنده خـواهـد شـد. 🔆 راسـتی! در قدس قبلـه کدام سمت است؟
خلاصه که "چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور"
‍ 💐 مهرشاد گفت: _مجید خیلی به ما افتخار میکرد،هرجا می رفت و هرکاری می‌کرد، می گفت دایی هام رو برات می یارم،تو دعوا هم می گفت: داییم پلیسه،دایی ها رو میارم تا دخلتون و در بیارن. _یه عمر مجید به ما افتخار میکرد،از حالا به بعد،ما باید بهش افتخار کنیم،.هرجا میریم، باید بگیم دایی شهید مدافع حرم ،مجید قربانخانی هستیم. مهرشاد به استکانش دست زد.هنوز سرد نشده بود.چای را یک نفس سرکشید و رفت سر یخچال،برای خودش و حسن،سیب و پرتقال آورد.چشمانش به سیب خیره شد.در افکارش غرق بود و گوشه لبش،لبخندی جا خوش کرده بود. _حسن‌ یادته؟چهارم یا پنجم‌ دبستان بودیم،یه دعوامون آخرش به پاسگاه ختم شد.خم شده بودم و دستام رو زیر شیرآب گرفته بودم و آب میخوردم. یکی از بچه ها اشتباهی یا از عمد هُلَم داد.مجید دید و اومد خودش رو انداخت وسط و دعوا اون قدر بالا گرفت،که کار به پاسگاه و پدرومادرهامون رسید. _یادمه،تا چند روزی هم از تو حیاط مدرسه،برا همدیگه خط و نشون می کشیدین و از تعهد و پاسگاه و این حرفها هم ترسی نداشتید. _سال ۷۷ تا یک ماه،ظهر تا عصر،سنگ بود که توی کوچه ،به طرف هم پرتاب میکردیم. _همون که سر مجید رو اندازه ی یه بند انگشت شکست؟ _آره، داشتیم از مدرسه می اومدیم خونه،مجید شوخی شوخی لگد زد به دوستم،اون هم به شوخی،سنگ رو برداشت و برا مجید پرت کرد.بعدازظهر همون روز تو دعوا،یه سنگ به آرنج من خورد و یکی هم به سر مجید.همین دعوا تا چند وقتی ادامه داشت. _بیشتر از صد تا دعوا از مجید،تا در خونه ی ما کشیده شد. _مامان عفت خدا بیامرزدش،همیشه میگفت من پنج تا پسر ندارم، شیش تا دارم.مجید هم پسر خودمه. _به خاطر همین بود که مجید ،مادروپدر خودش رو به اسم صدا میزد. ولی به پدربزرگ و مادربزرگش،مامان و بالا میگفت. _مجید هرکاری که دلش می‌خواست می‌کرد، ولی آخرش عزیزتر از من بود.پول تو جیبی هامون اندازه هم بود.من چند روز جمع می‌کردم و بعد یه چیزی برا خونه میخریدم و همه با هم می‌خوردیم. ولی اون پولش رو همون روز خرج می‌کرد. میرفت دنبال رفیق بازی و پس اندازی نداشت.آخرش هم همه از مجید تعریف میکردن. 🌷🕊 💥ادامه دارد...
‍ 💐 یافت آباد منزل پدرخانم افضل قربان خانی_چند روز بعداز شهادت مجید😔 حاج جواد قربانی با نگرانی،همراه چند نفر از دوستان و همکارانش،به خانه پدر خانم افضل رفتند،تا خبر شهادت مجید را بدهند.حاجی قبل از رفتن مجید،می دانست این رفتن،به شهادت ختم می‌شود. روزهای آخر بدجور نور بالا میزد.پارچه نوشته ی شهادت مجید،را که از طرف خودش و دوستانش همراه برده بود،داخل خودروی سپاه گذاشته بودند،تل بعداز دادن خبر،وقتی خواستند برگردند،دم خانه نصب کنند.رفتند طبقه دوم خانه پدر مریم.همه جمع بودند. صمد اسدی و چندنفر از دوستانش،سه شنبه آخر دی ماه آمده و گفته بودند: _مجید و چند نفر از دوستانش،در محاصره هستن،براشون با پهباد غذا و آب می‌فرستیم. اما حرف ها و نقل ها زیاد بود و هرکسی حرفی میزد : _مجید در محل عملیات،گم شده.معلوم نیست کجاست.دوستانش همه دنبالش هستند. گاهی هم خبر اسارتش را می دادند. اما همه از همان روز اول می دانستند،مجید شهید شده،از طرفی خبرگزاری های معتبر،خبر شهادت مجید را تایید کرده بودند و ضد و نقیض هایی به وجود آمده بود. عطیه همان شب که برادرش شهادت رسید، از ماجرا با خبر شد.تنها توی اتاق نشسته بود و توی گوشی تلفنش،سایت های خبری را بی حوصله بالا و پایین میکرد .یکی از خبرها،چشمش را به صفحه گوشی خیره کرد و ناگهان او را از جایش پراند. _پرواز پرستوهایی از یگان فاتحین .مدافعین حرم؛حسین امیدواری،میثم نظری،مرتضی کریمی،علیرضا مرادی،مجید قربانخانی،محمد اینانلو،امیرعلی محمدیان عباس آبیار،عباس آسمیه،محمد آژند،مهدی حیدری،مصطفی چگینی و رضا عباسی،در دفاع از حریم اهل بیت ع به شهادت رسیدند. نشست.برق اتاق خاموش بود.پاهایش توان نداشت سرپا بایستد و چراغ را روشن کند.در درونش غوغایی بود:((خبر حقیقت دارد!یعنی قرار است دیگر مجیدی نباشد)).دوباره خبر را خواند.دلش می‌خواست خبر دروغ باشد،اما نبود.غم باد گرفته بود و بغض داشت خفه اش می‌کرد. از ترس این که مبادا پدرومادرش بفهمند،جلوی گریه اش را گرفته بود.چقدر دلش به این زودی برای مجید تنگ شده بود‌.همه روزهای زندگی شان تا روز خداحافظی، جلوی چشمش قطار شد.بیشتر از همه نگران مادرش،مریم بود.از وابستگی بیش از اندازه ی مادر پسری،بی خبر نبود.تصویر مادر و مجید،از جلوی چشمش کنار نمی‌رفت. دوست داشت فریاد بزند،اما مجبور بود،بغضش را فرو بخورد. با این حال امید داشت،این که خبر دروغ باشد و مجيد با یک عصا زیر بغل،به خانه برگردد.تمام آن چند روز هم،خودش را چشم مادر آفتابی نمی‌کرد، تا از حال دگرگون و چشمان پف کرده و بغضِ گلویش،نفهمد چه اتفاقی افتاده.هربار بهانه ای می تراشید و خودش را از مسیر نگاه های کنجکاوش دور می‌کرد. دایی ها هم در این چند روز،خواهرشان را به زیارتگاه های تهران می بردند،تا شاید کمی آرام شود. اما مریم،حسِ مادرانه خودش را داشت.به دلش برات شده بود،اتفاقی برای پسرش افتاده.با این وجود نمی خواست باور کند که زندگی اش،بدون مجيد ادامه خواهد داشت.مریم خانم جور دیگری مجيد را دوست داشت.حتی بیشتر از بقیه ی بچه هایش.لحظه به لحظه دلش می ریخت،انگار توی دلش رخت می شستند. گاهی نفس هایش به شماره می افتاد.دلتنگ خنده های مجيد شده بود.اشک هایش دست خودش نبود.هر چند دقیقه یک مرتبه،پرهای روسری اش خیس اشک می شد.حس مادری اش دروغ نمی گفت.دلش می گفت اتفاقی برای مجید افتاده،ولی باز نمی‌خواست اعتنایی به حرف دلش بکند.😔😔 🌷🕊 💥ادامه دارد...
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمانی که نامحرم ندید ❤️شهیـد عباس دانشگر💚 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عملیات فتح‌المبین و یاری امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) 🖌تیپ جوادالائمه (۱۳۶۱/۵/۲) "ما هیچ کاری از خودم نمی‌دونم، یاد گرفته‌ايم دیگر، به بچه‌ها می‌گویم یک وصیت از ما به شما، یک وصیت که آقا، وقتی کارتان گیر می‌کند فقط امام‌زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) را فقط به مادرش زهرا (سلام‌الله علیها) صدا کنید..." 🎙شهید عبدالحسین برونسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️در اوقات استجابت دعا مثل مابین اذان و اقامه ، قنوت نماز ، بعد از نماز ، در حالت سجده و یا مکانهای استجابت دعا به مانند کنار کعبه ، قبور مطهر ائمه اطهار و یا پس از اعمال خاص مثلا خواندن ۱۰۰ آیه از قرآن ، دعاهای ماثوره ، زیارات وارده و ... ✅️سه آیه آخر سوره نوح را که نفرین آن حضرت برای نابودی و ریشه کن کردن کفار بود قرائت فرمایید🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯 حکم امام و زعیم مسلمین این شد: برای لبنان هر شخص در موقعیت خود باید بپاخیزد.
بنده به جد عزادار هستم 💢رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار نخبگان: 📌ما در این روزها عزاداریم؛ به خصوص بنده به جد عزادار هستم. حادثه‌ای که اتفاق افتاد، حادثه کوچکی نیست؛ فقدان آقای سیدحسن نصرالله حادثه کمی نیست و جداً ما را عزادار کرده است‌. 📌با اینکه این فضا، فضای عزای عمومیست در کشور و به معنای واقعی کلمه عزاست، این دیدار را به بعد موکول نکردم. این دیدار از قبل برنامه‌ریزی شده بود می‌شد هفته بعد مثلاً انجام بگیرد. فکر کردم که این موضوع نباید عقب بیفتد‌. این جهت‌گیری، جهت‌گیری گرایش به نخبگی و نخبگانی نباید عقب بیفتد. جلسه را تشکیل دادیم. این تشکیل جلسه یک پیامی برای ما دارد و پیامش این است که ما گرچه در عزا هستیم اما عزای ما به معنی ماتم گرفتن و افسرده شدن و یک گوشه نشستن نیست. عزای ما جنسش از جنس عزای سیدالشهدا علیه‌السلام است. زنده و زنده کننده است. عزاداریم اما این عزا ما را به حرکت و پیشرفت و شوق بیشتر به کار وادار می‌کند. من می‌خواهم این پیام را در دل و جان خودمان به معنای واقعی کلمه نفوذ بدهیم. احساس کنیم عزاداری ما هم باید ما را به پیش ببرد. 📌من البته در زمینه مسائل لبنان و آنچه که مربوط به این شهید بزرگ و عزیز هست عرایضی دارم که در آینده نزدیک انشاءالله آنها را خواهم گفت.