👇👇👇ادامه
زمان کرونا دانیال و حسین مثل همیشه باهم بودند. کنار بیمارستان امام رضا (ع) پایگاه زدند و شب و روز خدمت کردند. همین زمان دانیال کرونای سختی گرفت. دوستانش خبر دادند که مریض شده است و نباید به خانه بیاید. بیست روز خانه نیامد. من غذا و دم نوش درست میکردم و میدادم دوستانش برایش ببرند. عین این بیست روز، کار من دعا و دل تنگی بود؛ و قتی دانیال به خانه آمد، خیلی ضعیف و نحیف شده بود. یک بار دیگر هم کرونا گرفت، اما سبک تر.
♦️پنجشنبه آخر
شهید حسن براتی، دوست حسین و دانیال بود. روزهای اغتشاشات این بچهها را کم میدیدیم. شهید براتی با ضربات چاقو شهید شد. در مراسم تشییع، حسین و دانیال یک عکس دونفره میگیرند. دانیال میگوید این عکس برای حجله شهادت باشد؛ شاید ما هم در این جریانات شهید شدیم.
ساعت شش صبح میرفتند سر کار و بعد از کار برای تأمین امنیت راهی مأموریت میشدند. پیش میآمد که دوسه روز خانه نیایند. دانیال دائم میگفت از خانه بیرون نروید، دوست ندارم یک وقت به شما بی احترامی شود. از شعارها و فحاشیهای اغتشاشگران، ناراحت و دل گیر به خانه میآمد.
چهارشنبه مثل هر روز ساندویچ ناهارش را گذاشتم. ساعت شش صبح رفت سر کار. عصر زنگ زد که مأموریت دارند و پنجشنبه به خانه میآید. خودش گفت ناهار فردا میآید. پنجشنبه برای ناهار آش درست کردم. آماده که شد، برایش ظرف آش را تزیین کردم و منتظر نشستم برسد و باهم ناهار بخوریم.
دیدم دیر کرده است، به خواهرزاده ام امین زنگ زدم. گفت بی خبر است و ردش را میگیرد و به من خبر میدهد. چند دقیقه بعد امین زنگ زد و گفت: به پای دانیال چاقو زده اند و الان بیمارستان امام رضاست. بگویید دایی بیاید. داداشم رفت. آرام و قرار نداشتم. من هم با داماد برادرم به اورژانس عدالتیان رفتم. چه غلغلهای بود! دو نفر زخمی و دو نفر شهید آورده بودند.
شلوغی جمعیت مرا گیج کرده بود. به من این طور گفتند که دانیال در اتاق عمل است و دارند پایش را جراحی میکنند. دعا میخواندم و ذکر میگفتم. منتظر بودم عملش تمام شود، اما عملی در کار نبود. دو ساعت بعد برادرم آمد با اشک و بغض گفت: آبجی! دانیالت شهید شد.
♦️تولدت مبارک🕊🕊
دم اذان بوده که قاتل روی سینه دانیال نشسته و سینه و گردن پسرم را چاک چاک کرده بود. دو ساعت در اتاق عمل این چاک چاکها را دوخته بودند تا بدنش را پاره پاره نبینیم. نگذاشتند کفنش را باز کنم. من فقط صورت دانیال را دیدم.
حسین و دانیال اگر به مرگ طبیعی میرفتند یا اصلا هر مرگی غیر از شهادت، من این قدر صبوری نمیکردم. دانیال حاصل عمر یک مادر دست تنها و بی یاور بود. امید روزهای زندگی ام بود...، اما شهید شد و چه خوب که با شهادت رفت. داغ نبودن دانیالم اصلا سرد نمیشود، اما دلم خنک و خرم است که با شهادت رفت.
اسفندماه، چهارماه بعد از شهادت دانیال بود که تولد بیست وپنج سالگی اش را سر مزارش جشن گرفتم. در ذهنم هر چه مانده، شوخیها و خندههای دانیال است. اتاق کوچکش را هم برای خاطراتش گذاشتم. از نوزادی تا جوانی اش خیلی چیزها را به یادگار نگه داشتم؛ دفترهای مهد و پیش دبستانی و مدرسه و اردوهای جهادی و کتاب هایش را. دفترهای نقاشی، کاردستی ها، اسباب بازی ها، تلسکوپ، کوله پشتی، کفش و لباس بسیجی، سربندها و عکس هایش را در این اتاق جمع کرده ام. نمازم را همین جا میخوانم. ساعتها همین جا مینشینم و با دانیال حرف میزنم.
تنها شده ام، اما او مرا تنها نگذاشته است. خاطره هایش هست؛ مثلا وقتی پیچ ومهره وسایل خانه را از سر کنجکاوی باز میکرد و نمیتوانست ببندد و از شوهرخاله اش میخواست برایش ببندد یا مثلا تلسکوپی که همه چیز را با عشق و علاقه زیر عدسی اش نگاه میکرد. کوله پشتی اش را که خودم برای اردوهایش میبستم. همچنین عکسهایی که تا زانو در گل فرو رفته است و دارد سیلاب را از خانه مردم بیرون میریزد. از یک سال پیش،
همه زندگی من مادر همین هاست.
#شهید_دانیال_رضازاده🌷
مادر شهید "دانیال رضازاده" در یادواره 40 شهید تیپ مردم پایه سپاه انصارالرضا(ع) خراسان جنوبی با بیان اینکه دانیال تنها فرزندم بود که او را تقدیم رهبر کردم، اظهار داشت: خوشحالم که دانیال این راه را انتخاب کرد هر چند برایم سخت است که دیگر او را ندارم، اما همین که به آرزویش رسید برایم کافی است.
وی با بیان اینکه من 50 روز است که دیگر دانیال را ندارم، گفت: خوشحالم دانیال شهید در راه امنیت وطن و رهبرش شده است، او بسیجی مخلص بود که با تمام وجود کار میکرد.
مادر شهید "دانیال رضازاده" با بیان اینکه اگر در این سالها دانیال تنها از آن من بود، اما امروز بعد از شهادتش، دانبال متعلق به تمام کشور است او شهید شد، اما هزار هزار دانیال رشد میکنند.
وی با بیان اینکه خوشحالم که بعد از فرزندم جوانان دیگر به من مادر خطاب میکنند گفت: دانیال به من قول داده بود که اگر روزی من نبودم دوستانم جای مرا پر میکنند و تنها نیستی و حتی بیشتر از من به تو میرسند.
مادر شهید رضازاده با بیان اینکه دانیال تنها آرزویش شهادت بود، گفت: لحظهای که عاقد خطبه عقد جاری میکند، لحظه اجابت دعا است و دانیال از همسرش خواسته بود در آن لحظه قشنگ برای او طلب شهادت کند و این شد که خدا او را اجابت کرد.
#شهید_دانیال_رضازاده🌹
#سلام_امام_زمانم💔
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را هر چه زودتر برساند ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
خداوند در جایـی آن بالا،در آسمانهـا نیستـــ !
خدا در درون یك یك ما جای دارد.
بـه همین دلیل استــ کـه او هیچگاه ما را ترك نمیکند.
او چگونـه میتواند خودش را ترك کند..♥️!
#خداجونم🌿