eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
<🌸🔗> میگفت‌ڪہ‌: شهــدا‌به‌راحتی‌از‌راحتــی‌گذشتــن؛ +خیلــی‌قشنــگ‌میگفــت🙃💜:)))! 🌿
چیزی‌که‌من‌ازتقوامیدونم‌یعنی‌ایمان مستمروعمل‌مکرر؛آدم‌یه‌شب‌دوشب‌ به‌جایی‌نمیرسه،بایدایمانت‌دائم باشه‌وعملت‌مداوم. - شهیدروح‌الله‌قربانی
❤️ عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا.. گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی عجل الله فرجه بشم...
"هیچ‌زمان! آدم‌هایی‌که‌تورابه‌خدا نزدیک‌می‌کنند،رهانکن! بودن‌ِآنهایعنی‌خداهنوز حواسش‌بهت‌هست" 🌸
💠امام علی علیها السلام فرمودند: از مرگ راه فرار و گریزی نیست، کسی که کشته نشود (بالأخره) خواهدمُرد، (آری) بهترین مرگ و میرها کشته شدن در راه خداست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌷الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌🌷 🌸اللهم لیَّن قَلبی لِولیِ اَمرِک 🌸
2.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به‌به! روحم تازه شد✅ لذت بردم شما هم ببینید و لذت ببرید.
-برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگویید...🌿` -شهید ابراهیم هادی
🕊دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد. بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنام ههایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند. یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت. خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد. شهید مدافع حرم🕊🌹
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی... 💔
داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋 دعوت شده بودیم برای دیدار با رهبری، حس غریبی بود!سر از پا نمیشناختیم مخصوصا ولی شب رفتنمون به دیدار ... دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد قرمز شد ،،چرک کرد،،آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود ... همونجا تو مسیر بردمنون بیمارستان پانسمان و دارو ..ولی افاقه نکرد ،،هیچ دارویی اثر نداشت چشمش بد تر و بد تر شد و به شدت باد کرده بود حتی دل نگاه کردن به چشمشم نداشتم مونده بودم چرا...چرا امشب...چرا اینجا..چرا اینجوری شد‌.... خلاصه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاق مخصوص دیدار با نشستیم تشریف اوردن نشستن بچه ها همشون رفتن نزدیک با اقا حرف زدن ایشون بغلشون کرد... همه رفتن جز 😓هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو نرفت...گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو جلو بقیه😭 نرفت تا اینکه........
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا