eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
این‌همـه‌از‌حجـاب‌دختـرا‌گفتـیم !! ایندفعه‌بسلامتی‌پسـرهایی‌که‌ چشماشون‌کف‌خیابونو‌میبینه ! غیـر‌ت‌توشون‌موج‌میزنه . . پاتوقشون‌گلـزار‌شهداوهیئته . .
<🧡📙> 🎞 |دوست‌شھـید| -هواداشت‌‌تاریڪ‌میشد🌄 موقع‌نمازمغرب‌وقتی‌ڪه‌مشغولِ‌ خوندن‌بودیم(من‌معمولا‌خیلی‌آهسته‌میخونم حتی‌بیشتر‌اوقات‌فقط‌لبام‌تڪون‌میخورند) تواین‌همه‌صدا‌بابڪ‌که‌ڪنارمن‌بود صداش‌به‌خوبی‌میومد🗣 همون‌جادوباره‌باخودم‌گفتم چقدرمن‌نادونم‌این‌نڪات‌ریزومستحبات‌نماز روڪنارمن‌داره‌میخونه‌📿 مستحباتی‌که‌ڪمترکسی‌میخونتشون‌یا‌بلده. بابڪ‌یه‌شھیده‌زنده‌بود! الان‌متوجه‌شدم‌که‌میگن‌اول‌باید‌ شھیدگونه‌زندگی‌ڪنی‌تاشھیدت‌ڪنند🌱 اونجاحالم‌ازخودم‌خیلی‌گرفته‌شد💔 بخاطرنو؏‌فڪری‌که‌درموردش‌د‌ر اولین‌دیدار‌ڪرده‌بودم😔... هیچوقت‌آدمارو ازروی‌ظاهرشون‌قضاوت‌نڪنیم‼️ که‌اڪثر‌دوستای‌بابڪ‌قبل‌از‌آشنایی‌باهاش‌ همچین‌فڪری‌میڪردن‌غافل‌ازاینڪه اون‌اصل‌اسلامو‌رعایت‌می‌ڪرد🙂✋🏼 ویه‌مومن‌واقعی‌و‌خوش‌چھره‌وخوش‌لباس‌بود نه‌تنھابه‌باطنش‌بلڪه‌به‌ظاهرش‌هم‌توجه‌داشت.. -بیایم‌یادبگیریم‌هیچ‌وقت‌‌‌آدمارو‌ از‌روی‌ظاهرشون‌قضاوت‌نڪنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ی یادی کنیم از ی تیکه از وصیت نامه شهید حججی درباره اسرائیل شهدا ی چیزی می دونستن ها🙂❤️ خود را برای جنگ با کفار الخصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است! بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی
‹🌿🔗› ^^ بۍصبرانہ‌منتظرشنیدن‌نواۍ 「قاسم‌نبودۍببینۍقدس‌آزادگشتہ」 ! ازتمامی‌بلندگوهای‌شهرهستیم :)
نام کتاب : به مجنون گفتم زنده بمان📚 نویسنده : آقای فرهاد خضری ✍️ انتشارات : روایت فتح تعداد صفحات : 296🗒 خلاصه ای از کتاب : این کتاب به روایت ماجراها و خاطرات شهید محمدابراهیم همت از زبان دوستان ، همسر، برادر و هم‌رزمان این شهید ،‌ اختصاص دارد . بخشی از کتاب : 📖 رفت رختخواب را انداخت و آمد شروع کرد با بچه حرف زدن . بهش گفت : بابایی ! اگر پسر خوبی باشی باید حرف بابات را گوش کنی همین امشب بلند شی سر زده تشریف بیاوری منزل . خیلی زود هم از حرف خودش برگشت . گفت نه بابایی ، بابا ابراهیم امشب خسته است . چند شب است نخوابیده . باشد فردا وقت اصلا زیاد است . سرش را که گذاشت روی بالش خندیدم و گفتم : تکلیف این بچه را معلوم کن . بالاخره بیاید یا نیاید ؟ دستش را گذاشت زیرچانه اش به چشم هام خیره شده به مصطفی گفت : باشد قبول هیچ شبی بهتر از امشب نیست . خندیدم گفتم : چه حرف ها میزنی تو امشب ، ابراهیم مگرمی شود ؟ یکدفعه حالم بد شد . ابراهیم ترسید ، منتها گفت : بابا این دیگه کیه . شوخی سرش نمی شود ، پدرصلواتی . درد که بیشتر شد دیدم دارد دورم می چرخد ، نمیداند باید چی کارکند . صداش میلرزید گفت : بابا به خدا من شوخی کردم . اشک را در چشم هایش دیدم وقتی پرسید : وقتش است یعنی ؟ گفتم : اوهوم گریه دیگر دست خودش نبود ...
شهدای مدافع امنیت و حرم
خاطره ای از شهید محمدابراهیم همت✋🏽: سرتا پاش خاکی و چشماش سرخ شده بود از سوز سرما. دوماهی بود که ندیده بودمش؛ از چهره اش معلوم بود خیلی حالش ناجوره. اما رفت و وضو گرفت تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرسجاده ایستاد نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم. کنارش ایستادم. حس می کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. تا آخر نماز ایستادم تا اگه خواست بیفته بگیرمش. حتی توی اون شرایط سخت هم حاضر نشد نماز اول وقتش ترک بشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانمش بهش میگفت : رحیم مگه تو فرمانده نیستی ، پس چرا انقدر دیر ب دیر میای خونه ، یهو چهره ش بهم ریخت و ناراحت شد و گفت : دیگه به من نگو فرمانده ، من ته مانده م...💔