eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
10.1هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شب‌کہ‌دیرمی‌اومدخونہ‌در نمیزدازروۍدیوارمیپرید تـوحیـٰاط‌و‌تـااذان‌صبح‌صبرمیڪرد بـعدبـہ‌شیشہ‌میزد وهمہ‌را‌براۍنـمازبیدارمیڪرد بعدازشہـادتش‌مادرم‌هر‌شـب بـاصدا‌ۍبـرخوردبـاد‌بـہ‌شیشہ میگفت:ابراهیم‌اومدہ!:)💔
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمڪ شناسـےِ حق شُهدا این است ڪھ در راهـے ڪھ آنھا باز ڪرده‌اند ، حرڪت کنیم . . !!♥️🖇
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشکال کار ما این است که برای رضایت همه کار میکنیم جز..🥲🌿
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حواستون باشھ‌ ڪیو بࢪاے‌ ࢪفاقت انتخاب مے‌ ڪنید . . !🙂♥️
شهادتت مبارک 😔💔❤️ سالروز شهادت شهید ابراهیم هادی ❤️
ابراهیم‌دردوران‌دبیرستان به‌همراه‌دوستانش هیئت‌جوانان‌وحدت‌اسلامۍرابرپاڪرد اومنشاءخیربراےبسیاری‌ازدوستان‌شد بارهابه‌دوستانش‌توصیه‌مێ‌ڪرد ڪه‌برای‌حفظ‌روحیه‌دینےومذهبےاز تشڪیل‌هیئت‌درمحله‌هاغافل‌نشوید آن‌هم‌هیئتےڪه‌سخنرانۍمحوراصلێ‌آن‌باشد
بلافاصله نگاهم به سرِ ابراهیم افتاد قسمتی از موهایِ بالایِ سر او سوخته بود.. مسیر یک گلوله را میشد بر روی موهایِ او دید با تعجب گفتم: داش ابرام سرت چی شده؟ دستی به سرش کشید با دهانی که به سختی باز میشد گفت: میدانی چرا گلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود؟ گفتم چرا؟ ابراهیم لبخندی زد و گفت: گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود چون پیشانی بند"یامهدی"به سرم بسته بودم..
علاقه زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت همیشه جلویِ موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی داشت در خصلت‌ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی از رفقایم را می‌دیدم كِ بخاطر دوستانشان از خدا دور شده بودند و دستورات خدا رو زیر پا می‌گذاشتند . تفاوت ابراهیم با بقیه این بود كِ براۍ دوستانش خیلی دل میسوزاند و برای هدایت آنها تلاش می‌کرد. چند نفر از دوستانش شب‌ها سرکوچه‌‌‌آتش‌روشن میکردند و دورآن جمع میشدند و سر وَ صدای آنها مردم‌ را اذیت میکرد . ابراهیم شب‌ هاۍ متوالـے ڪنار آنــها می‌نشست و آن‌ها را راهنمایی‌میکرد، و این کار کم‌کم باعث شد دیگر آنجـا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود! 🌸
‌دفترچھ‌ای داشت که برنامه و کارهایش را داخل آن می‌نوشت✍🏻 . روزۍ که خیلی کار برای خدا انجام می‌داد بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود . یادم هست یک بار گفت : امروز بهترین روزِ من است! چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده خدا باز کنم :)♡
وقتی که دلتنگ میشوم💔 به عکسهای تو خیره میشوم 🌹 چقدر خوب نگاهم میکنی... 😇