حسین آقا که بار اول به سوریه رفته بود ، از اطرافیان میشنیدم که میگفتند:
مدافعان حرم پول میگیرند.
ولی حسین آقا میگفت:
حاضرند شوهرشان را فقط به خاطر پول به جایی بفرستید که اسارت، شهادت، جانبازی یا مفقودالاثری دارد؟
حاضرند خمپاره شصت در ۱۰ متری شان بخورد؟
حاضرند نیم ساعت در یک گودال زمین گیر شوند و اگر سرش را بلند کند به رگبار بسته شوند؟
حاضرند از زن و بچه دل بکنند و بزنند در دل دشمن؟
پول ارزش دارد یا جان؟
#شهید_حسین_مشتاقی
شادی روح مطهرشون صلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✍️دیگه چه دسته گلی به آب دادی...🥀
💢روایت معتادی که در جبهه متحول شد...
🔹با سرعت میرفت آن سمت کارون و بر میگشت تعجبانگیز این بود که هیچوقت زیرپوشش را درنمیآورد همیشه موقع آبتنی یک زیرپوش قرمز به تن داشت.
🔸یک روز پرسیدم مرد حسابی چرا خودت رو اذیت میکنی خوب زیرپوشت رو بکن چرا با لباس آبتنی میکنی وقتی خیلی گیر دادم مرا کشید پشت یکی از دیوار خرابههای خرمشهر و باز هم شروع کرد برادر مرتضی یه چیزی بگم گفتم خیلی خوب بابا ناراحت نمیشم اخراجت نمیکنم بگو ببینم دیگه چه دسته گلی به آب دادی.
🔹گفت خیلی ببخشید زیرپوش منو از کمر بالا بزن زیرپوش را زدم بالا دیدم ای داد و بیداد عکس تمام قد یک خانم در وضعی بد از بالا تا پایین کمر او خالکوبی شده است.
🔸یادآوری کرد هی به من میگی زیرپوشت رو در بیار زیرپوشت رو در بیار اگر بچههای تخریب این صحنه رو ببینن چه فکری میکنن چی میگن برای خود شما بد نمیشه که منو آوردی تخریب.
🔹پرسیدم آخه این چه کاریه با خودت کردی جواب داد دست رو دلم نذار برادر مرتضی گذشته من خیلی سیاهه من از گذشتهام فرار کردم اومدم جبهه تا آدم بشم.
🔸یک روز برایم تعریف میکرد من ورزشکار بودم بنا به دلیلی به شدت معتاد شدم گاهی از شدت خُمار گوشه خیابان چرت میزدم در یکی از روزها که چُرت میزدم دیدم یک شهید را تشییع میکنند و کلی آدم از بزرگ و کوچک با احترام بدرقهاش میکنند همون موقع از خودم پرسیدم برای یک مُرده این همه آدم است اما من که زندهام هیچکی حواسش به من نیست.
💢راوی سردار مرتضی حاج باقری
#شهید_حسین_اسماعیل_کاخ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✅شهید"ولی الله چراغچی":تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند
ولی الله هر وقت می خواست از شهادت حرف بزند، طفره می رفتم و حرف را عوض می کردم. اما او کار خودش را می کرد.
هر بار که تشییع شهیدی را می دید، می گفت: «تهمینه! حتما توی مراسمش شرکت کن. شاید روزی هم بیاید که ولیِ تو را هم روی دست ببرند». می گفت: «می خواهم فاطمه را هم بیاوری تو مراسمم. جلوی جنازه ام».
بعد دستی به بازوهایش می زد و می گفت: «اما تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند». گریه می کردم و نمی خواستم معنای حرف هایش را بفهمم.
وقتی خبر آوردند که در بخش آی سی یو ی بیمارستان بستری است، حال خودم را نمی فهمیدم. با قطار خودم را رساندم تهران . وقتی دیدمش نشناختمش از بس که لاغر شده بود.
وقتی پرستارها پیکر نیمه جانش را نیم خیز کرده و محکم به پشتش می زدند، دنیا روی سرم خراب می شد. داشتند ریه هایش را شست و شو می دادند.
آنجا بود که حرفش یادم افتاد: «تهمینه! تا این ها آب نشود، خدا قبولم نمی کند.» کم کم داشت باورم می شد که خدا دارد قبولش می کند.
🔰راوی: همسر شهید
#شهید_ولیالله_چراغچی❤️🌿
#یادشهیدانصلوات ♥️🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌺💐
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداوند مقربترین بندگانِ خویش
را از میان عشاق برمیگزیند و هم
آنانند که گره کور دنیا را به معجزهی
عشق میگشایند..♥️!
#شهیدانهــ
در دنیایی که عدالت را
قدرتمندان تفسیر میکنند،
مظلومیت ، گناهی نابخشودنیست...
"شهیدسیدمرتضیآوینی"
#شهید_آوینی
شهید محمدخانی میگفتن:
دعا کن بازی نخوریم،
دنیا بدجوری آدما رو بازی میده...
#کلام_شهدا
📝مدرکهایدانشـگاهیشان
را نادیده گرفتند
و رفتند، نخبه هایی که
هم اخلاص داشتند
و هم بصیرت...
🌷شهید مصطفیچمران
(دکترای فیزیک وپلاسماازدانشگاہ کالیفرنیا)
🌷شهیدحسن باقری
(رتبه۱۰۶علوم انسانی حقوق قضایی دانشگاہ تهران)
🌷شهید مهدی زین الدین
(رتبه۴دانشگاہ شیرازتجربی)
🌷شهید محسن وزوایی
(رتبه۱شیمی دانشگاہ صنعتی شریف)
🌷شهید احمدرضا احدی
(رتبه اول کنکور پزشکی سال۶۴) ️
☑️ یادمان باشد!
چه کســانی را از دست دادیــم
تا چه چـیزهـایی بدست بیاوریــم
از شهید آوینی پرسیدند شهدا چہ
ویژگی خاصی داشتند کہ بہ این مقام
رسیدند؟ گفت: یکی را دیدم سہ روز
در هواے گرم در خط مقدم جبهہ روزه گرفتہ بود هرچہ از او سوال کردم
برادر روزه مستحبی
در این شرایط جائز نیست خودت را
چرا اذیت میکنی جواب نداد...
وقتی شهید شد دفترچہ خاطراتش
را ورق میزدم نوشتہ بود خب آقا
مجید یک سیب اضافـہ خوردے
جریمہ میشوی سہ روز روزه
میگیرے تا نفس سرکش را مهار
کرده باشی!♥️
#شهیدسیدمرتضیآوینی