بطرۍوقتۍپُرهومیخواۍ
خالۍکنۍخَمِشمیکنۍدیگہ!
دلِآدمَمهمینطوره؛بعضۍوقتهااز
غم،حرفوطعنہدیگرانپُرمیشہ.
خدامیگہمامیدونیمواطلاعداریم
دلتمۍگیرهبہخاطرحرفهایۍکہمیزنند...
پسسرتروبہسجدهبگذاروخداروتسبیحکن..
#شیخرجبعلیخیاط
#پیشنهاد
مےگفت:
ازاینبهبعدهرغذایۍدرستکردیم
نذریکےازائمهباشه!
اینباعثمیشهماهـرروزغذاۍنذر
اهلبیـتبخوریموروۍنَفْسِمـــون
تاثیرمثبتداشتهباشه((:💖
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت :
میدونۍ چࢪا میگیم ࢪفیق شہید
خیلے کمڪت میکنہ؟!
-بࢪا؎ اینڪھ ࢪفیق ࢪوی ࢪفیق
اثࢪ میزاࢪھツ✨
معࢪفت بھ خࢪج میدھ و
یھ ࢪوز بھ ࢪسم ࢪفاقت میبࢪتت
پیش خودش..💔
18.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴در غزه کربلا به پاست! علی اصغرها در دامان پدران به خاک سپرده میشوند!
ارباب حسین جانم تو شاهد باش فلسطینیان در امتحان عشق و دلدادگی به معشوقت پروردگار، شاگرد اول شدهاند.
🌷شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری🌷
نام: هادی جعفری
نام پدر: محمدرضا(از رزمندگان جنگ تحمیلی)
ولادت: 1365/01/03 (آمل)
شهادت: 1394/01/03 (عراق)
وضعیت تاهل: متاهل و صاحب فرزند
نام جهادی: نداشتند
اخرین مقام: سرباز عمه سادات
نحوه شهادت: ساعت ۱۴:۳۰ الی ١۵:۰۰ طی عملیاتی در تکریت عراق برای مبارزه با عوامل تکفیری، «پاسدار مدافع حرم هادی جعفری» بر اثر انفجار، پیکر پاکش سوخت بخش اول پیکرشون برگشت بخش دوم پیکرشون که چند کیلومتر انطرف تر از محل انفجار پیدا کرده بود ۱۶ فروردین همون سال به میهن بازگشت
سن شهادت: ۲۹ساله
علاقه: ـــــــ
قسمتی از وصیتنامه شهید:
وصیتنامه ایشان خانوادگی است
#یادش_باصلوات
27.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #با_شهدا
🔰 تصَدَّقْ عَلَیْنا
لحظاتی از حضور #حاج_ابوذر_بیوکافی
در منزل #شهید مدافع حرم #محسن_حججی
🌹 شهدا رو یاد کنیم با صلوات
🔻 نحوه ی شهادت #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
‼️ از آخرین باری که خانواده، حاج عمار را بدرقه کرده بودند ۹۸ روز می گذشت.
🔸 صبح ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ قرار بود بچه ها در چارچوب عملیات محرم برای آزادسازی حلب به یک محدوده مثلثی شکل حمله کنند.
پس از اینکه او و دوتن از همرزمانش در سرمای شدید ریف حلب وضو گرفته و نماز جماعت صبح را سه نفره به جا می آورند، حمله آغاز می شود. هنوز چند ده متر پیش نرفته بودند که آماج گلوله ها و تیرها از راه می رسد.
💔 محمدحسین جلوی همه بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.
🌹سالروزشهادت
اللهمعجللولیکالفرج
🌷💫شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
🟢 عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم
بین ما و شهداء فاصله بسیار نبود
🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
#شهیدانه
--'
شهادت یعنی پای هرچه که اعتقاد داری بایستی
و آن میشود دوای دردت ... 🪽♥️