سیرشماشدنخوباست
اسیرشہداشدنرامیگویم
خوبےاشبهایناستکہ
ازاسارتدنیاآزادمیشوے :)
قرار گذاشتند
که نام یکی
بشود #شهید
و نام دیگری
#همسر_شهید!
و همسفر بشوند
به بهشت
اما...
انتظار همیشه
واژهی دلتنگ کننده
همسفران است...
زندگیِ انسان تمثیلِ آن مسافریست که از خانهیِ موقت و ناپایدار به سویِ مستقر ابدیِ خویش بار میبندد پس اگر این خانهها،خانه هایِ مجازیاند و ما مسافرانِ در کوچ،دیگر چه جایِ دل بستن و حسرت بردنِ انسان..!
#شهیدسیدمرتضیآوینی
خدایا چه خوش است هجرت گزیدن و جهاد کردن
چه خوش است جهاد کردن و به شهادت رسیدن
خدایا چه خوش است از علایق بریدن و به
ذات کبرایی پیوستن!
آنقدر در این راه پا نمینهم تا از پای بیفتم
آنقدر بر خاکت سجده میکنم تا تو را پیدا کنم
آنقدر دعا میکنم تا قلبم را خانهات گردانی
و آنقدر در میزنم تا به رویم در وا کنی
و مشتری جانم شوی :)
#شهیدعباسمحمدی
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#راهنماییشھدا🌿
وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم ...
وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است
زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز...!
-شھیدمصطفیٰصدرزاده🌸
الهی! به سویِ تو روی آوردهام و گل سرخ
به شوق امید کرم تو در دل پروردهام
الهی عاشقان به سویِ تو آمدهاند
و من همچنان همنشین با قفسم!
چشمه عشق را به من بنمایان تا این
دل سوخته را در آن شستشو دهم!
#شهیدغفورمومنزاده
از طرف سپاه به حسین چهار ماه ماموریت کردستان داده شد
اما حسین با اصرارحکم رابه هشت ماه افزایش داد
وقتی پس از چهار ماه آمدپوست صورتش سیاه و خشک شده بود
علت را از او پرسیدیم
گفت چیزی نیست
از همراهانش که سوال کردیم گفتند:
حسین به مدت سه ماه دریک سنگر مأمور بوده و به علت سرمای زیاد و خطرناک بودن منطقه امکان بیرون آمدن
و دیدن آفتاب را هم نداشته
#شهیدحسینرضازاده
شهادت قلبِ ما را بو کشید و گفت: نه مشتی!
این خونهای که ساختی روا نیست ما در آن زندگی کنیم!
خرابه که هست،خراب ترش کن
از اول عینِ آدم بسازش :)❤️
میگفت:
مادر قِبالتمامڪسانیکہ
راهڪجمیروندمسئــولهستیم
وحقنـداریمباآنهــابـرخوردتندڪنیم
ازڪجــامعلومڪهما
درانحرافاینهــانقشنداشتہباشیم؟! ⟯
#شهیدابراهیمهمت
📚خاطرات شهید رضوی مدافع زينبی💚
#شهید_بابڪ_نورے_هریس🌱
اینجا روی خاکریز نشسته بود اون روز هوا خیلی گرم بود و من بالباس شخصی رفته بودم و همش غر میزدم که چرا به ما لباس نمیدن!!
بابک کنارم بود بهش گفتم این چیه پوشیدی اینو از کجا گرفتی لباسش خیلی براش تنگ بود و کمی هم کهنه..
بابک گفت :این لباس رو از زمان خدمت
سربازیم دارم بهش گفتم اینکه تنگه و
واقعا هم تنگ بود بحدی که جلوی
تحرکاتشو گرفته بود
گفت آره ولی مهم نیست تو خبر نداری اعزام کی شروع میشه گفتم نمیدونم
الان که خاطرات رو مرور میکنم میبینم
شهادت واسه هر کسی نیست
شهادت لباس تک سایزیه که باید اندازشبشی
بعد شهادتش عکسی ازش دیدم که منو بیشتر سوزوند بابک با همون لباس وسط معرکه جنگ رفته بود.
حتی ذره ای هم به فکر مادیات نبود.
اون اینجا بود کنار ما البته جسمش ولی روح بزرگش کنار ما جا نمیشد پس خدا جسمش رو با خودش برد... 🖐🏻🙃🌹
#کپی_با_ذکر_صلوات🌹