eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای مدافع امنیت و حرم
فعالیت در پوشش تشک‌دوزی محمد بروجردی کودک بود که پدرش را از دست داد و خیلی طول نکشید که مادر خانواد
شاید این توصیف که روزنامه همشهری، دو سال قبل در سالگرد بروجردی نوشت، بهترین توصیفی باشد که می‌شود از او داشت: «محمد 13ساله حالا برای خودش استادکاری شده بود. در چشم برهم‌زدنی تشک می‌دوخت؛ کاری که برای بزرگ‌ترها چند ساعت وقت نیاز دارد. سربه راهی و معتقد‌بودنش باعث شده بود در بازار اسم و رسمی داشته باشد.
شهدای مدافع امنیت و حرم
شاید این توصیف که روزنامه همشهری، دو سال قبل در سالگرد بروجردی نوشت، بهترین توصیفی باشد که می‌شود از
یک روز ظهر که زیراندازش را در مغازه پهن کرده بود تا نماز بخواند پیرمردی خوشرو وارد شد. صبر کرد تا نماز پسرک نوجوان تمام شود و به او گفت: «نماز می‌خوانی؟ در ملک یهود؟ برای اینکه نمازت قبول شود به مسجد برو. مسجد فخریه کمی بالاتر است. خواستی کلاس درس آیت‌الله مجتهدی تهرانی هم برو». این حرف تلنگری بود بر محمد. انگار پیرمرد آمده بود تا او را بیدار کند و پسرک هوشیار هم شد. از آن روز به بعد نمازهایش را در مسجد می‌خواند و هنگام غروب بعد از کار به مدرسه دینی آیت‌الله مجتهدی تهرانی می‌رفت. وقتی به خانه برمی‌گشت شب می‌شد. این درحالی بود که مسافت زیادی را از مدرسه تا روستای مسگرآباد طی کرده و خطرات تاریکی و ناامنی مسیر را هم به جان خریده بود.»
شهدای مدافع امنیت و حرم
یک روز ظهر که زیراندازش را در مغازه پهن کرده بود تا نماز بخواند پیرمردی خوشرو وارد شد. صبر کرد تا نم
محمد سال ۵۲ و در حالی که ۱۷ ساله بود ازدواج کرد. در دوران سربازی یک دوره حدوداً ۶ ماهه را هم در زندان گذراند. رفت و آمد در محله‌های مذهبی، حضور مداوم در مسجد و البته آشنایی با مهدی عراقی – از مبارزان مشهور انقلاب– او را به خط مبارزه و سیاست کشانده بود. این زندان هم برای این نصیب او شد که می‌خواست قاچاقی از مرز عراق بگذرد و در نجف به دیدار امام خمینی برود، در حالی که سرباز فراری بود و بعد از چند ماه خدمت نمی‌خواست به پادگان برگردد. بعد از آن مجبور شد ۲ سال خدمتش را تمام کند و بعد سراغ کارهایش برود. کارهایی که در پوشش تشک‌دوزی آن را انجام می‌داد. اعلامیه‌های و نوارهای امام خمینی در قالب تشک و بالشت‌های این مغازه به جاهای مختلف فرستاده می‌شد.
شهدای مدافع امنیت و حرم
محمد سال ۵۲ و در حالی که ۱۷ ساله بود ازدواج کرد. در دوران سربازی یک دوره حدوداً ۶ ماهه را هم در زندا
فاطمه بی‌غم، همسر شهید بروجردی در این باره می‌گوید: «توزیع و تکثیر اعلامیه و نوارها در خانه پدرم انجام می‌شد. زیرزمین خانه‌مان پر بود از اسلحه که مادرم پنهان می‌کرد. کسی از خانواده من مخالف کارهای محمد نبود و حتی یاری‌اش هم می‌کردند. مدتی برای آموزش نظامی به سوریه رفت. آن زمان باردار بودم. 2 روز بعد از اینکه به ایران برگشت پسرم حسین به دنیا آمد؛ سال 56بود.» ادامه مطلب را بخوانید 👇👇👇👇 https://B2n.ir/yg7776
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هرکس عصر روز صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است. 📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
یکی‌می‌گفت: من‌چون‌تو‌نمازم‌توجه‌ندارم نمازم‌قبول‌نمیشه... پس‌خوندنش‌چه‌فایده‌داره؟ چشماتو‌باز‌کن‌یه‌لحظه'! رفیق‌این‌حرف‌خودِ‌اون‌شیطان‌لامذهبه آیت‌الله‌مجتھدی‌تهرانی میفرمایند:نمازتو‌هلیکوپتری‌بخون (بدون‌حضور‌قلب) ولی‌اول‌وقت‌بخون...‌‌ ببین‌چه‌تاثیری‌داره‌تو‌زندگیت کم‌کم‌خودِ‌خودِ‌خدا‌یکاری‌باهات‌میکنه‌که‌ نمازت‌میشه‌پر‌،از‌وجود‌خدا پس‌بھانه‌و‌مَھانه‌رو‌بزارکنار.
من از کودکی آموختم ؛ میان ِتمام عشق‌های دنیا ، عشق به حسین چیز دیگری‌ست .
زیاد سراغتو میگیرم... از کربلا.. از بین الحرمینت.. از پخش زنده ها... ولی ارباب یه چیزی!.. سراغ منم میگیری؟..(: سراغه دلتنگیامو... گریه کردنامو...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻 دلنوشته‌ای از مادر شهید آرمان علی‌وردی به مناسبت اولین سالگرد شهید جمهور آقای رئیسی می‌خواهم کمی با شما حرف بزنم؛ سیّد ابراهیم تو همان روز که در مناظره‌های انتخابات توهین شنیدی و سکوت کردی، شهید شدی... وقتی دولت را با خزانه خالی تحویل گرفتی و نگذاشتی آب توی دل ملت تکان بخورد، شهید شدی... وقتی در سازمان ملل، قرآن خدا را دست گرفتی و از مظلومین دنیا گفتی، فهمیدیم تو زمینی نیستی و شهید می‌شوی... وقتی پشت میز ریاست جمهوری آرام و قرار نداشتی و هر روز سر از کارخانه و خیابانِ استانی در می‌آوردی، فهمیدیم تا آمده‌ای امیرکبیر دیگری باشی برای ایران... فهمیدیم تو شهیدانه زندگی می‌کنی و شهیدانه خواهی رفت و امّا روزی که برای آخرین بار شما را زیارت کردم آن روز را یادتان هست؟ ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر آمده بودی تا از نزدیک به دختران خودتان تبریک بگویید... وقتی نزدیک شما شدم به من گفتید: آرمان جاودانه شد، دعا کنید من هم جاودانه شوم. نمی‌دانم چرا آن روز از حرف‌تان بغضم گرفت، اصلاً باور نمی‌کنم آنقدر زود به آرزویتان که شهادت بود رسیدید، خوشا به سعادت‌تان... حالا دست شما بازتر شده و می‌دانم کنار امام رضا(ع) هستید و هوای کشور امام رضا را خواهید داشت، سفرت بخیر سیّد... 🇮🇷 هدیه به ارواح مطهر شهدای خدمت صلوات