گاهۍاوقاتآرزوۍ #شـهادتما،
عرشخداروبهخندهدرمیاره🚶🏿♂️
راحت #غیبت میڪنیمبعدشممیگیم..
حالابعداازدلشدرمیارم؟!
حالابالفرضاونمبخشیدت،سابقہۍ
خودتوپیش #خدا خرابنڪن🌿
راحتدلهمومیشڪونیم...
قبلااگہیه #شبنمازشب نمۍخوندیم
زمینوزمانوبههممیدوختیم...
الانیادموننیستاخرینبارۍ
ڪهنمازشبخوندیمڪۍبوده👊🏼:))
بنـظرت #شہید میشیم؟🤦🏻♀️
ارهبشینتاشہیدشۍ..🤌🏻
شهید احمد کاظمی .mp3
زمان:
حجم:
1.17M
🎧#شهید احمد کاظمی ؛
ما امروز دریایی از تجربه هستیم"
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊#شهید جلال افشار
مزار عجیب جلال افشار
در گلستان اصفهان😢🌹
یک بار در ماشین نشسته بودیم و من داشتم از سید ابراهیم نام جهادی شهید مصطفی صدرزاده فیلم میگرفتم. آنجا به هم قول دادیم هر کدام از ما که زودتر #شهید شد، نه تنها آن دیگری را #شفاعت کند، بلکه به قول سید ابراهیم: برود پای امام حسین (ع) بست بنشیند، تا امضای شهادت آن یکی را هم بگیرد. هرکس این کار را نکرد شهید پستی است! من خندیدم و گفتم: «ولی تو زودتر از من میپری یکدفعه سیدابراهیم گفت: ما به هم قول شرف دادیم🌱♥️
#وعده_صادق
حـجـاب سنگریاسـتآغشتھبه
خـونِمَـن🍃🫀
کھاگـرآنراحـفـطنکـنید
بـهخـونِمنخـیانـتڪردهاید!🖐🏼
#شهید آرمـ♡ـان علیﻭرد؎
#مدیون_خون_شهداییم
#کلام_شهید
#حجاب♥️
-میگفت:
همه خانواده ها سر پیکر
شهیدشان گریه و زاری✨
میکردند یک #پیکر دیدم
کسی بالا سرش نیست گفتم!
شاید پیکر یکی از این سربازهاست
که به خانواده اش اجازه ورود🍃
ندادند رفتم بالاسر تابوت در
کمال تعجب #پیکرسپهبدپاسدارباقری
بود، آخه خانواده اش هم
#شهید شدند🥲🖐🏼
¦↫ #شهیدانه
پـَروردگـٰارا،واژهشَھـیدچیسـت؟!
کِہروۍهَرجـَوانۍمیگذارۍاینچِنین،
زیبـٰامۍشَـوَد:))📻!'
.
.
.
عکسی از گلزار شهدای تبریز[بهشت✨🌱]
#شهید_گمنام | #شهید❤️🩹
💢شهیدی که گفت دیگر روضه حضرت قاسم س نخوانید ....
🔰خودش را از اردبیل به تهران رساند
از بین محافظ رئیس جمهوری به التماس خودش را به رئیس جمهور که آن زمان حضرت آیت الله خامنه ای بودند رساند...
گفت
«آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.»
حضرتآقا گفتن: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
گفت :آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر #روضه_حضرت_قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا گفتند:چرا پسرم؟
شهید بالازاده با گریه گفت: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید ۱۳ سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن ۱۳ سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟»
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشت و گفت: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»
شهید بالازاده هیچ چیز نگفت، فقط گریه کرد و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش بلند شد
حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش باامام جمعه شهرشان تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, نتیجه را هم به من بگویید»
💢با التماس رفت جبهه، با التماس رفت خط مقدم، با التماس هم شهید شد 😭
#شهید مرحمت بالازاده
#شهادت_آرزومه
خاطرات #شهید محمدرضا شفیعی🌹
شانزده سال بعد از شهادت «محمدرضا شفیعی»، پیکرش را آوردند. بدنش هنوز سالم بود. سر و صورت و محاسنش از بقیه جاها سالم تر.
در کربلای ۴ مجروح و اسیر شده بود. چند روزی در بیمارستانی در بغداد و روزهای آخرش را در اردوگاهی و نهایتا با لب تشنه شهید شده بود.
عضو گردان تخریب بود. بعضی شبها بانی روضه امام حسین (ع) بود و نور سنگر را کم میکرد و توی تاریکی دم میگرفت: حسینم وا حسینم وا.
آخر مجلس همه اشکهایشان را با چفیه پاک میکردند و محمدرضا میمالید به صورتش. شاید دلیل سالم بودن صورتش بعد از این همه سال، همین اشک برای امام حسین (ع) باشد.
🌷 #یادش_گرامی
📗منبع: کتاب خط عاشقی/ حسین کاجی
#وعده_صادق
#مرگبراسرائیل
#امامحسین
💠شب های شام غریبان در روستای جعفر آباد حال و هوای دیگری بود.
هوا که تاریک می شد امان جوانان روستا را جمع می کرد و همچون عزیز از دست داده ها بر سر و روی زنان شروع می کردیم در کوچه پس کوچه های روستا چرخیدن.
آنقدر در تاریکی می چرخیدیم تا می رسیدیم به یکی از خانه های ویران و خرابه روستا.
آنجا بود که می شد حسینیه ما و محل عزاداری و عرض ادب ما خدمت ائمه به خصوص حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)....
امان الله با بچه های مستضعف روستا روی خاک های خرابه می نشست و عاشقانه ذکر مصیبت می خواند.
کمتر کسی بود که صدای حزن آلود امان را بشنود و اشک از دیدگانش جاری نشود.
#شهید امان الله عباسی
#شهدای_فارس