eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.7هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
49 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یاعلی قراره عاشقی❤️ التماس دعا✨🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتـــم: ببیــــنم‌توےدنــیاچه‌آرزویےداری؟» قدرےفڪرڪردوگفت: «هیچی» گفتم: یعنےچۍ؟مثلاًدلت‌نمیخوادیه‌ڪاره‌اےبشۍ،ادامه‌ تحصیل‌بدےیاازاین‌حرفهادیگہ؟! گفت: «یه‌آرزودارم.ازخداخواستم‌تاسنم‌ڪمه وگناهم ازاین‌بیـشترنشده،شهیدبشم.»
خُدایا‌توی‌این‌بخر‌بخر‌روزگارخودت‌ مارو‌‌هم‌‌عاقبت‌بِخیر‌کن‌ ؛ خُب؟!
'🌦💕' تُرک‌ها‌وقتی‌کسی‌رو‌خیلی دوست‌دارند ومی‌خواهندآرزوکنند هیچوقت‌ازدستش‌ندهند،میگویند: "الله‌سنی‌منَ‌چوخ‌گورمسین" یعنی:"خدا‌طُ روبرای‌من‌زیادنبینه"
هرگاه که نمازت قضا شد و نخواندی در این فکر نباش که وقت نماز خواندن نیافتی ، بلکه . . فکر کن چه گناهی را مرتکب شدی که خداوند نخواست در مقابلش بایستی ! - شهیدنویدصفری -
خاطرات 🌹 راوے: بہ نقل از یکے از دوستـان شہید من هميشہ با شھیداحمـد تو مسجدے کہ روبہ‌روے ماست نماز مےخوندم... اين اواخر شھیداحمـد علےرغم عادتش بعد از اينكہ نمازشو تموم مےکرد بلند ميشد...! من تعجب کردم از این حرکت کہ باید همیشہ منتظر مےموند تا تسبیحات حضرت زهرا رو بخونہ بعد بره! یہ‌بار دنبالش رفتم بہ مدت سہ روز کہ ملاحظہ کردم شھیداحمـد مےرفت پیش یک مرد پیر{کہ آمدنش بہ نمازخونہ مدتے مایہ‌ شگفت‌انگیزے واسہ همہ نمازخوانان بود} تا اون میزے کہ روش نماز مےخواند رو براے پیرمرد آماده كنہ...!🧡🕊 ✔️
🖇 🌿 گفت : راستی جبهه چطور بود؟! گفتم : تا منظورت چه باشد؟ 🙃 گفت : مثل حالا رقابت بود؟! 🤔 گفتم : آری 😉 گفت : در چی؟! 😳 گفتم : در خواندن نماز شب 😊 گفت : حسادت هم بود؟! 😳 گفتم : آری ☺ گفت : در چی؟! 😮 گفتم : در توفیق شهادت 😇 گفت : جِرزنی هم بود؟! 😳 گفتم : آری 🙂 گفت : برا چی؟! 😳 گفتم : برای شرکت در عملیات 😭 گفت : بخور بخور بود؟! 😏 گفتم : آری ☺ گفت : چی میخوردید؟! 😳 گفتم : تیر و ترکش 💥💥 گفت : پنهان کاری بود؟! 😳 گفتم : آری 🤫 گفت : در چی؟!!😳 گفتم : نصف شب واکس زدن کفش بچه ها 👞👞 گفت : دعوا سر پست هم بود؟! گفتم : آری 😊 گفت : چه پستی؟! 🤔 گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین 💂 گفت : آوازم می خوندید؟! 🎙 گفتم : آری 😊 گفت : چه آوازی؟! 😳 گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل 😟 گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! 🌫 گفتم : آری 😒 گفت : صنعتی یا سنتی؟! 😳 گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب☠💀☠ گفت : استخر هم می رفتید؟! 💦💧💦 گفتم : آری 🙂 گفت : کجا؟! 😲 گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت : سونا خشک هم داشتید؟! 😳 گفتم : آری 😕 گفت : کجا؟! 😲 گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،.... گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! 🙄 گفتم : آری 😊 گفت : کی براتون بر میداشت؟! 😳 گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه 😪 گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! 😜 گفتم : آری 😊 خندید و گفت : با چی؟! 😁 گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔😪 سکوت کرد وچیزی نگفت...
چقدر سخت است؛حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه؟! _سیدمجتبی علمدار❤️
『😂🚶🏻‍♀』 ° ° دستوࢪ بود هیچ کس بالای ٨٠ ڪیلومتࢪ سࢪعت، حق نداࢪد ࢪانندگے کند! یڪ شب داشتم می‌آمدم ڪه یڪی ڪناࢪجادھ دست تکان داد نگه داشتم ڪه شد ، گاز دادم و ࢪاه افتادم من با میےࢪاندم و با هم حࢪف می‌زديم ! گفت: می‌گن لشڪࢪتون دستوࢪ داده تند نرید ! ࢪاست می‌گن؟! گفتم: گفته ! زدم دنده چهاࢪ و ادامه دادم : اینم به سلامتے باحالمان !!!😌 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یڪے بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلے تحویلش می‌گیࢪند !! پࢪسيدم : ڪے هستے شما مگه ؟!😳 گفت : همون ڪه به افتخاࢪش زدے دنده چهاࢪ ...😰😂😂