اخلاقش همه را شیفته او کرده بود
هفت ماهی میشد که بابا شده بود، بابای یک دختر دوستداشتنی، بابایی که برای جگرگوشهاش آرزوها داشت، دوست داشت موهایش را ببافد، برایش چادر بخرد و با هم در صف نذری بروند و غذای امام حسین (ع) را بگیرند، بابای جوانی بود با کلی آرزو برای دخترش، یک بابای ۲۸ ساله، حافظ قرآن بود و بسیار بیشتر از سنش میدانست، اهل ورزش هم بود، بدمینتون بازی میکرد و فوتبال را هم مثل بیشتر آقایان دوست داشت، دستخطش هم خوب بود و خوب هم نقاشی میکشید.
آقا مهدی اهل لرستان بود اما از مأموران چابک نیروی انتظامی یگان امداد تهران، هر بار به مرخصی میآمد، خانواده را دور هم جمع میکرد، خوب بلد بود با بزرگ و کوچک چهطور رفتار کند، همین اخلاقش، همه را شیفته او میکرد.
۲۴ روز از مهرماه میگذشت، اغتشاشگران، مهدی و رفقایش را غریب گیر آورده بودند، فرمانده مهدی زنگ زد به بابای مهدی و گفت: مهدی تصادف کرده و بهتر است به تهران بیایید، بابایش همانجا فهمید، فهمید که بلایی سر پسرش آمده است.
شدت زخمها آنقدر زیاد بود که به شهادت رسید، مهدی رفت وداغش بر دل خانوادهاش ماند، پیکرش رفت چالانچولان شهرستاندورود، روستای عربان، جایی که زادگاهش بود.
مهدی عاشق شهادت بود، وعدهاش را هم به یکی دو نفر از اعضای خانوادهاش هم داده بود و شهادت هم نصیبش شد.
🔰شهید مشهدی
وقتی پای داعش به سوریه باز شد. خودش را یک مهاجر افغان ساکن ایران، معرفی کرد و اسم مستعارش را حسن قاسمپور گذاشت و ۲۵ فروردینماه سال ۱۳۹۳ راهی سرزمین شام شد و ۲۲ روز آنجا بود. در آخرین عملیات چون هشت نفر بودند، رو به فرمانده عملیات کرد و گفت: اشکالی ندارد چون هشت نفر هستیم اسم عملیات به نام آقا علی بن موسی الرضا (ع) باشد؟ فرمانده بیدرنگ قبول کرد. اما نمیدانست که قرعه شهید شدن به نفر هشتم خواهد رسید که از قضا مشهدی است.
او وقتی در برابر داعش و نیروهای تکفیری قرار میگرفت، رجز میخواند که ما فرزندان علی و زهراییم. رسمی که بعد از شهادتش ادامه پیدا کرد و همرزمانش در هنگام حمله میخواندند: «أنا شیعة علی ابن ابیطالب».
شهید حسن قاسمی دانا
برای شادی روحش صلوات
••♥️🌿••
شهیدسیّدمرتضیآوینی:
زینبِ کُبریٰ گنجینهدارِ عالَمِ رنج است.
او را اینچنین بشناس! او محمل گرانبارترین رنجهایی است كه در این مباركه نهفته؛
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی كَبَدٍ.»
او وارثِ بیتُالاحزانِ فاطمه است،
و بیتُالاحزانْ قبلۀ رنجِ آدمی است..
آرمانعزیز⚘️🕊
"شهیدآرمانعلیوردی"
#امام_زمان #ماه_رجب #وفات_حضرت_زینب
نماز شهدا؛ محسن بود و نمازهاش
🍃 محسن عجیب اهل نماز اول وقت بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه میدیدی می رفت برای نماز .
📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را میکرد.
🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « اذان شد. باید برم نماز بخونم.»
📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت
🌷🌷🌷