🌷دعای پدر و مادر را برای شهادتش می خواست. نوبت که به من رسید تا رضایتم را جلب کند.من را توی یکی از اتاق ها کشاند، حال و هوای خاصی داشت و با حالت خضوع پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
گفتم: پسرجان من برادر شهیدم.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی؟
گفتم:من پدر آزاده ام.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی؟
گفتم :من پدر دو جانبازم.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
گفتم: من خودم جانباز شیمیایی ام. همه اینها ارزش یک شهید ندارد؟
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
🌷دیدم جواد دیگر جواد روزهای قبل نیست او راه خودش را انتخاب کرده و گفتم :برو هرچه خدا بخواهد.
بله او راه خودش را انتخاب کرده بود و با این کارها فقط مسیرش را صاف و هموارتر کرد.
✍راوی پدر شهید
"شهید مدافع حرم مهدی محمدی منفرد"
🌷امروز روز آزمایش الهی است ، روزی است که گروهی اندک به ندای مولایشان لبیک می گویند و گروهی کثیر به بهانه های مختلف نه تنها لبیک می گویند ، بلکه در مقابل امام و مولای خود موضع می گیرند.
🌷به افرادی که دستی در سفره بیت المال دارند و داعیه ی خدمت به اسلام ، بدانند که فقط و فقط باید از امامشان ، حضرت علی (ع) و رهبرشان سید علی ( مد ظله) پیروی کنند.
"شهید مدافع حرم احمد رضایی"
3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🌷در ۱۴ سالگى خطبه متقين نهج البلاغه را حفظ كرد. از او سؤال شد: چگونه توانستى در اين سن كم اين خطبه سرشار از فصاحت وبلاغت را حفظ كنى؟
گفت: پدرم شرط گذاشت اگر خطبه متقين را حفظ كنم، به من اجازه ميدهد به محور مقاومت ملحق شوم و جزو سربازان مقاومت شوم ...
"شهید جهاد مغنیه"
دُنیااَگهجایِقَشَنگیبود،
شُهَداموقِعرَفتَناَزَش
لَبخَندنِمیزَدَن...!(:
_شهیدجهادمغنیه🕊
فکرشوبکن..
شهیدبشیم
جنازمونپیدانشہ!
گمنامبمونیم..
روۍقبرمونبنویسن؛
فرزندسیدعلۍ
#شهادت
و #شهادت نصیبکسانیمیشود
کهدررهعشقبیترسباجانخود
بازیکنند . . !
شفاعتتمیکندآنشهیدیکه
موقعگناهمیتوانستیگناهکنی. .
امابهحرمترفاقتت
بااو؛گذشتی . .
#شهیدانه
بھشگفتـم؛
چنـدوقتیـهبـهخـٰاطـراعتقـٰآداتـم
مسخـرممۍڪنن-!
بھمگفـت؛
برا؎اونـٰایۍڪه
اعتقـٰاداتـتونرومسخـرهمۍڪنن،
دعـٰاڪنینخـدابـه؏ـشق♥️!
حـسیـندچـٰارشـونڪنه :')
#شھیداحمدمشلـب
نقل از یکی از دوستان که...
نشستم سر قبر آرمان...یه خانمی اومد کنارم نشست شروع کرد صحبت کردن از شهید زبرجدی ...
نمیدونست من خودم تمام دلتنگی هام اینجا برطرف می کنم اجازه دادم ک بگه و منم سراپا گوش شدم...
گفت شهیده فائزه رحیمی ۴۰ روز قبل از شهادتش اومد سر قبر شهید آرمان و انقد گریه می کرد ما نمی تونستیم بلندش کنیم ..
بهش گفتم مشکلی داری؟
گفت تا نگیرم بلند نمیشم
گفتم چی؟
گفت :شهادت...
گفتم جوونی مگه چند سالته
گفت : ۲۰ سالمه و دیرم شده...
و گفت چله زیارت عاشورا شهید صفری برداشتم و اومدم از شهید آرمان هم برات شهادتم بگیرم..
و شد آن چیزی که می خواست و سعادت...
#شهیدانه