رفته بودیم راهیانِ نور...
موقعای که رسیدیم خوزستان،
بابک هرگز با کفش راه نمیرفت!
پیاده توی اون گرما میگفت:
وجب به وجب این خاک رو شهیدان قدم زدن،زندگی کردن و راه رفتند.خون شهیدانمون در این سرزمین ریخته شده و ما حق نداریم بدون وضو و باکفش در این
سرزمین گام برداریم...🥹💔
هرگز بابک در این سرزمین بدون وضو و با کفش راه نرفت...
#شهید_بابک_نوری_هریس🕊
#شهیدآنه ❤️
گفت:عاشقیراچگونهیادگرفتهاۍ؟!
گفتم؛ازآنشهیدگمنامیکهمعشوقرا
حتیبهقیمتِازدستدادن
هویتشخریداربود...💔
#شهیدانه
«شھــ🕊ـادت؛»
آغازخوشبختےاستخوشبَختےاۍکھپایٰاننَدارَد
شھیدکھبشوےخوشبَختِاَبَدۍمیشَوۍ:)
"سعۍ کن،
مدافع قݪبت باشۍ از نفوذ شیطان؛
شاید سختتࢪ از مدافعحࢪم بودن
مدافع قݪب شدن باشد..!
شهیدمحمدرضادهقانامیرے"🌱
📚| #کمی_از_تو_بگویم
📝|اخلاص
محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیات برود .
در تماس هایی که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد.
یکی از شب های محرم به هیات میثاق باشهدا رفتیم.
استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت و چند خاطره از شهدای مدافع حرم .
بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی بیادت بودیم.
انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم.
به او گفتم:
"محمدرضا ،اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی"
آخرین تماسش با خانواده دوشنبه هجدهم آبان بود .
آن شب به مادرش سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید اخلاص داشته باشی .
محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود:
"این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"
🌿|