ا❁﷽❁ا
🗓هفته دفاع مقدس🇮🇷
🍉 #برشی_از_کتاب
🔰هر دو گیج بودیم! ولی من چیزهایی را دیده بودم که خاله ندیده بود! در دلم بلبشویی راه افتاده بود! حالا فهمیدم وقتی مامانزهرا میگفت: «دلم شور میزند» یعنی چه! تا حالا این قدر نگران نبودم. یعنی چه اتقاقی افتاده بود که صبح به این زودی زن عمو و پسرعمو به بهانههای مختلف آمده بودند و هر دو از دیدن من خوشحال شده بودند وسراغ بقیه را از من میگرفتند! ساعت هنوز نُه نشد ه بود که داییمحمد با قیافهای درهم و پریشان به خانۀ خاله فاطمه آمد. داییمحمد نزدیک خانۀ ما، انتهای کوچۀ بنبست امام حسین؟ع؟ زندگی میکرد. خاله که دایی محمد را با آن قیافه دید، پرسید: «چی شده؟! صبح زود، خیر باشه داداش! چرا مغازه نرفتی؟! بچهها مریض شدن؟! اتفاقی افتاده؟! » دایی سراسیمه جواب داد: «نه، نه چیزی نشده! دیشب خسته بودم و سردرد داشتم، نتونستم بخوابم! »
_محمدحسن، من تو رو بزرگ کردم! به چشمات که نگاه کنم میفهمم که غصه داری! حتماً مشکلی پیش اومده!
📘 #نشانی_گنج
🖋 #فاطمه_بهبهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه عجیب ایستادن کنار خیابان
آمده ام شاه پناهم بده😭😭😭😭
برپایی مهد کودک👶👧🧒👦🧑
برای خردسال تا ۸ سال👶🧒
و حضور فرزندان عزاداران امام رضا ع🖤
و امام زاده اسحاق ع شهرستان هرند🕌
بازی های 👇👇
توپ شیطونک🎾
اسم فامیل✍
صندلی🎗
تاپ تاپ اسکاچی🎭
قصه گویی🗣
فوتبال دستی⚽️
نقاشی🎨
نامه ای به امام رضا ع✉️
و....
بسیج خواهران شهرستان هرند💎
ناحیه مقاومت بسیج هرند💠
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
عیده همه پنجرهها دارن میخندن
ریسه کشیدن کوچه رو چند تا ستاره!
🌛حلول ماه ربیعالأول مبارک🌜
💐💐💐