eitaa logo
ابراهیم هادی ذوالفقاری🇵🇸
189 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
47 فایل
﷽ ●بِسم ربّ الشُّهــداء●🌱 •مقام‌معظم‌ࢪهبرۍ: امࢪوزھ‌فضیݪت‌‌زندھ‌نگھ‌داشٺن‌شھدا‌ڪمتࢪ‌از‌‌شھادت‌نیست لینک ناشناسمون با گوش جان میشنویم payamenashenas.ir/Amirhosein110
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد. 🔹️ سردار مدافع حرم حاج درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت یادش گرامی وراهش پررهرو🌱
اون زمان توی دانشکده فنی پر بود ازگروهک های سیاسی؛ موسوم به توده‌ای و جبهه‌ی ملی و مارکسیست و... . بچه‌ مذهبی‌ها یه جورایی غریب بودن. توی چنین اوضاعی، یه دانشجو، یه نظرسنجی از همه‌ی بچه‌های سال اولی و سال بالایی انجام داد و ازشون پرسید: «بهترین دوست شما کیست؟» نتیجه‌ی نظرسنجی خیلی عجیب بود؛ چون اکثراً نوشته بودن: «مصطفی چمران»! با اینکه خیلیاشون از نظر فکری باهاش مخالف و حتی عده ای دشمنش بودن. ❤️شهید مصطفی چمران 📚نشریه شاهد یاران، ش 37 ، ص 12و13 شهدا را در این شب عزیز با فاتحه ای یاد کنیم امام على علیه السلام مدارا، کلید درستی است و روش عاقلان 📚غرر الحکم، ص۲۴۳
📸 تصویری کمتر دیده شده از حاج قاسم در مراسم احیای شب قدر 🔸بخشی از وصیت‌نامه الهی سیاسی سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی: خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام... چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران...
این‌ اشک‌ ها چه‌ ها که نمی‌کند... می‌افتد ولی دستت را می‌گیرد و بلندت می‌کند مقدّرات شب قدرت را قیمتی می‌کند... این اشک ها... آه... این اشک ها... چه ها که نمی‌کند... مثلا دست را می‌گیرد پای برگه‌ی تقدیر امسالت می‌نشاند...
بسم رب الشهید🌹 امروز مصادف هست با سالگرد شهادت 🌹🕊 🎀نحوه شهادت: اصابت ترکش در ناحیه ی پهلو و بازو و کمر 📝 در همان کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزاداری شرکت می نمود. 📝با اوج گرفتن انقلاب، با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکرالله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چندبار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت . 📝ایشان به بهشتی و آیت الله خامنه ای علاقه فراوانی داشتند. 📝 مداحی و روضه خوانی را در دبیرستان هاتف با دعای کمیل آغاز کرد. 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز سهم هر بزرگوار 5صلوات🌸🌸🌸
ببینم مشتی از خودت یک سوالی بپرس! توی فضای مجازی عامل جلو انداختن ظهوری یا عامل عقب انداختنش؟! مثلا چیزایی که میبینی و نشرشون میدی یا چت هایی که میکنی یا اهنگایی که گوش میدی دارن ظهور رو جلو میندازن یا عقب؟ 🌸میگم واقعاچقدر خوبه از این به بعد گوشی رو به نیتِ قربه الی الله به دست بگیریم و تموم کلیک هایی که میکنیم در جهتِ کمک به ظهور باشه باور کن غیره این باشه اون دنیا غرق حسرت میشیم!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ویژه سالگرد شکست آمریکا در طبس 📹 ببینید | رهبر انقلاب: هرکس به جمهوری اسلامی و ملت ایران تعرّض بکند ممکن است ضربه بزند، امّا ضربه‌ی بزرگ‌تر را خودش خواهد خورد. 👈 آمریکایی‌ها یک بار هم اینجا حمله کردند به -یادتان هست- خودشان را نجس کردند، برگشتند رفتند! 🔺 درست است که خیلی چیزها را ممکن است نفهمند، امّا به نظرم می‌آید این‌قدر هم چیز نیستند که این را نفهمند!
از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمي؟ ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ: *دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! *دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! *دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم
🌹ذڪرهاے آرامش دهنده🌹 🌺براے هر ترسے : <لا إلہ إلا الله> 🍃 براے هر غم واندوهے : <ماشاء الله> 🌺 براے هرنعمتے : <الحمد لله> 🍃 براے هرآسایشے : < الشڪر لله> 🌺 برای چیزشگفت آورے : <سبحان الله> 🍃 براے هرگناهے : <أستغفر الله> 🌺 براے هرمصیبتے: <إنا للہ و إنا إلیہ راجعون> 🍃 براے هرسختے ودشوارے : <حسبی الله> 🌺 براے هرقضا وقدر : <توڪلت علے الله> 🍃 براے هرطاعت وگناهے 🌺آمرزش گناهان،وسوسہ شیطان و... 🍃لاحول ولا قوه إلا باللہ العلے العظیم
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| از سرمم زیاده، که خدا به من امام حسین رو داده..❤️ ویژه ایام و (علیه‌السلام)
📚 نقل میکنند که در بغداد قصابی بود که با فروش گوشت زندگی میگذرانید... او پیش از طلوع خورشید به مغازه ی خود میرفت و گوسفند ذبح میکرد و سپس به خانه باز میگشت و پس از طلوع خورشید به مغازه میرفت و گوشت میفروخت... یکی از شبها پس از آنکه گوسفند ذبح کرده بود به خانه باز میگشت، در حالی که لباسش خون آلود بود... در همین حال از کوچه ای تاریک فریادی شنید... به سرعت به آن سو رفت و ناگهان بر جسد مردی افتاد که چند ضربه ی چاقو خورده بود و خون از او جاری بود و چاقویی در بدنش بود...چاقو را از بدن او درآورد و سعی کرد به او کمک کند در حالی که خون مرد بر لباس او جاری بود، اما آن مرد در همین حال جان داد...مردم جمع شدند و دیدند که چاقو در دستان اوست و خون بر لباسش و خود نیز هراسان است... او را به قتل آن مرد متهم کردند و سپس به مرگ محکوم شد... هنگامی که او را به میدان قصاص آوردند و مطمئن شد مرگش حتمی است با صدای بلند گفت: ای مردم، به خدا سوگند که من این مرد را نکشته ام، اما حدود بیست سال پیش کس دیگری را کشته ام و اکنون حکم بر من جاری میشود...سپس گفت: بیست سال پیش جوانی تنومند بودم و بر روی قایقی مردم را از این سوی رود به آن سومیبردم...یکی از روزها دختری ثروتمند با مادرش سوار قایق من شدند و آنان را به آن سو بردم... روز دوم نیز آمدند و سوار قایق من شدند...با گذشت روزها دلبسته ی آن دختر شدم و او نیز دلبسته ی من شد... او را از پدرش خواستگاری کردم اما چون فقیر بودم موافقت نکرد...سپس رابطه اش با من قطع شد و دیگر او و مادرش را ندیدم...قلب من اما همچنان اسیر آن دختر بود... پس از گذشت دو یا سه سال...در قایق خود منتظر مسافر بودم که زنی با کودک خود سوار قایق شد و درخواست کرد او را به آن سوی نهر ببرم...هنگامی که سوار قایق شد و به وسط رود رسیدیم به او نگاه انداختم و ناگهان متوجه شدم همان دختری است که پدرش باعث جدایی ما شد... از ملاقاتش بسیار خوشحال شدم و دوران گذشته و عشق و دلدادگیمان را به اویادآورشدم...اما او با ادب و وقار سخن گفت و گفت که ازدواج کرده و این پسر اوست... اما شیطان تجاوز به او را در نظرم زیبا جلوه داد... به او نزدیک شدم، اما فریاد زد و خدا را به یاد من آورد...به فریادهایش توجهی نکردم... آن بیچاره هر چه در توان داشت برای دور کردن من انجام داد در حالی که کودکش در بغل او گریه میکرد... هنگامی که چنین دیدم کودک را گرفتم و به آب نزدیک کردم و گفتم: اگر خودت را در اختیار من قرار ندهی او را غرق میکنم... او اما میگریست و التماس میکرد... اما به التماس هایش توجه نکردم... سپس سر کودک را در آب کردم تا هنگامی که به مرگ نزدیک میشد سرش را از آب بیرون می آوردم او این را میدید و میگریست و التماس میکرد اما خواسته ی من را نمی پذیرفت... باز سر کودک را در آب فرو بردم و به شدت راه نفس او را بستم و مادرش این را میدید و چشمانش را می بست... کودک به شدت دست و پا میزد تا جایی که نیرویش به پایان رسید و از حرکت ایستاد... او را از آب بیرون آوردم و دیدم مرده است؛ جسدش را به آب انداختم... سراغ زن رفتم... با تمام قدرت مرا از خود راند و به شدت گریه کرد...او را با موی سرش کشیدم و نزدیک آب آوردم و سرش را در آب فرو بردم و دوباره بیرون آوردم، اما او از پذیرفتن فحشا سرباز میزد...وقتی دستانم خسته شدند سرش را در آب فرو بردم... آنقدر دست و پا زد تا آنکه از حرکت افتاد و مرد... سپس جسدش را در آب انداختم و برگشتم...هیچکس از جنایت من باخبر نشد و پاک و منزه است کسی که مهلت میدهد اما رها نمیکند... مردم با شنیدن داستان او گریستند... آنگاه حکم بر وی اجرا شد.. 👈{وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ}» (ابراهیم/۴٢) و خدا را از آنچه ستمگران انجام میدهند غافل مپندار