10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا ابوالفضل بگو ببین
چها میکنه
کار صد دعا میکنه 😭
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 "روز تاسوعا ساعاتی قبل از شهادت، شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) در حال قرائت زیارت عاشوراء"
دل نوای نینوا دارد
آرزوی کربلا دارد
هر نفس با شور عاشوراء
نغمه "یا لیتنا" دارد 😭
#شهدای_حسینی
●دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
●وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
📎 پ ن :ذاکرالحسین جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ،
ڪمی از ارباب بخــوان ...
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
هدایت شده از مهدویـون|✿³¹³
#فقط_به_عشق_امام_غریبم💔
علامه امينى شب تاسوعا و عاشورا براى #امام_زمان(عج) #صدقه کنار ميگذاشتند و ميگفتند:
🏴امشب قلب نازنین حضرت در فشار است🏴
هرچه قدر در توان دارید صدقه دهید برای آرامش قلب او که مظلومتر از امام حسین (ع) هست💔
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
ابراهیم هادی ذوالفقاری🇵🇸
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۵) 🌟 ادامه ی کتاب : 3⃣بخش سوم : محبت شهيد به فاميلها و بستگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۶)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊پدر شهید
بعد از نماز مغرب و عشاء داشتم از مسجد الزهرا(س) بیرون میآمدم. دیدم یک طلبه به عکس عباس که روی دیوار نصب بود نگاه میکند. از جلويش که رد شدم او همچنان به عکس نگاه میکرد. با خود گفتم شاید از دوستان شهید باشد بهتر است با او هم صحبت شوم تا اگر خاطرهای از شهید دارد برایم نقل کند. برگشتم بعد از احوالپرسی خودم را معرفی کردم. گفت به فرزندتان خیلی علاقه دارم گفتم از کجا او را میشناسی؟ گفت اولینبار عکس او را در مغازهای در شهرستان شاهرود دیدم. به مغازهدار گفتم این شهید را میشناسید؟ گفت نه. گفتم پس چرا عکس او را روی دیوار نصب کردی؟ گفت لبخند اين شهید خيلي زيباست. هربار كه چهره او را ميبينم انرژی میگیرم.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۷)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊مادربزرگ شهید
در خانه پدر عباس بودم. هفتهشتروزی از شهادت عباس میگذشت. خانه همچنان شلوغ بود. توی یکی از اتاقها که خلوتتر بود، داشتم براي شادي روحش قرآن ميخواندم. بعد از چند دقیقه احساس خستگی کردم. قرآن را روی طاقچه گذاشتم و سرم را روی زمین. خوابم برد. عباس را ديدم. در خانه بود و به اتاق پذیرایی نگاه میکرد. احساس حضورش آنقدر شدید بود که تصور کردم شهید نشده... سهبار بلند نامش را صدا کردم. از خواب پریدم. بلند شدم و توی اتاقها به دنبال عباس میگشتم. آشپزخانه، اتاق پذیرایی... هیچجا نبود. تازه فهمیدم که او را در خواب دیدهام.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۸)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊دختر عموی شهید
جمعی از جوانها دور هم نشسته بودند. رحلهای قرآن روبرویشان بود. عباس با صوت دلنشینی قرآن تلاوت میکرد. تلاوت عباس که به پایان رسید، حضرت آیتالله بهجت گفت:«آفرین ای پسر مومن!»
از عظمت معنوی حضرت آیتالله بهجت از خواب پریدم...
ادامه دارد ...
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۰۹)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊آقاي علیرضا دانشگر - برادر شهید
يكهفتهاي از شهادت عباس میگذشت. در عالم رویا دیدم که در منزل پدرم هستم. در يكي از اتاقها، من و پدرم و مادرم و مادربزرگم نشستهايم و پدرم دارد دستنوشتهاي جدید از عباس را ميخواند.
در خواب اينطور ميشنيدم كه كسي ميگفت اين نوشته عباس است. مادرم و مادربزرگم در حالی که گریه میکردند میگفتند چقدر این این نوشته زيبا و پرمعناست. وقتی از خواب بیدار شدم با خود گفتم تعبیر این خواب چه میتواند باشد. چون وصیتنامه هاي او را خوانده بودم تصورم كردم شايد منظور از اين دستنوشته همان وصيتنامه عباس است.
حدود يك ماه بعد، چند روزي به روز چهلم شهید مانده بود، پدر خانم عباس زنگ زد و گفت در حال جمع آوری وسایل و کتابهاي عباس بودم که دستنوشتهاي جدید از عباس در کتابها دیدهام. متن اين دستنوشته اين بود :
دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است. آه اي كودك سوري... آه اي كودكان يمن و عراق و اي مسلمانان به خون كشيده شده... قدري تحمل كنيد قدري بيشتر دوام بياوريد؛ دستان من ياراي كمك به شما را ندارد اما دلم به اندازه تمام شما آتش ميگيرد...
من اين دست نوشته را در برنامه چهلم شهید در مسجدالزهراي سمنان خواندم.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۱۰)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊دختر عمه شهید
چند روز از شهادت عباس میگذشت یکی از همسایگانم این خواب را برایم تعریف کرد. لشکری از جوانان بسیجی با لباس خاکی در یک ردیف ایستاده بودند و يك پرچم یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دست یکی از بسیجیان بود در مقابل آنان کوهی بود که در بالای آن یک چهره نورانی همچون مهتاب میدرخشید. به یکی از بسیجیان گفتم شما کی هستید؟ گفت ما همه در راه خدا شهید شدهایم. همان جایی که ایستاده بودم دیدم یک جوان رعنا و قد بلندي به سمت بالای کوه نزد آن چهره نورانی میرود. گفتم آن جوان كيست؟ گفت او تازه شهید شده، نامش عباس دانشگر است او دور از وطن در حالی که تازه نامزد کرده بود به درجه شهادت نائل شده است. من به بالا رفتن او به سمت کوه نگاه میکردم که از خواب بیدار شدم.