eitaa logo
ابراهیم هادی ذوالفقاری🇵🇸
179 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
47 فایل
﷽ ●بِسم ربّ الشُّهــداء●🌱 •مقام‌معظم‌ࢪهبرۍ: امࢪوزھ‌فضیݪت‌‌زندھ‌نگھ‌داشٺن‌شھدا‌ڪمتࢪ‌از‌‌شھادت‌نیست لینک ناشناسمون با گوش جان میشنویم payamenashenas.ir/Amirhosein110
مشاهده در ایتا
دانلود
°ب‍‌س‍‌م‌رَب‌ّال‍‌ش‍‌ه‍‌دآوال‍‌ص‍‌دی‍‌ق‍‌ی‍‌ن اسلام علیک یا صاحب زمان ♥️🤚🏻
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۴۹) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 آقاي حمیدرضا مهدیفر- همکار شهید همیشه برای من سؤال بود که عباس دانشگر با این سن و سال کم چطور توانسته مسئول دفتر سردار اباذری شود. خيلي دوست داشتم با او هم صحبت بشوم. یک روز که داخل دانشگاه قدم می­زدم ناخواسته با او رو برو شدم. من دانشجوی سال اوّل دانشگاه و عباس مسئول دفتر سردار بود. سلام کردم. با برخوردی صمیمی و لبخند به روی لب جواب سلامم را داد و گفت سلام برادر خوبی؟ طوري برخورد كرد كه انگار چند سال است با هم آشنا هستیم. بعد از شهادتش فهمیدم عباس شایستگی­های فراواني داشته است. از معلومات بالا تا توانمندي‌هاي خوب نظامي.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۵۰) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 آقاي رسول غلامرضایی- همکار شهید دو سه ماهی از شهادت عباس می­گذشت. یک شب  در عالم رویا دیدم که با همکارم امیر فشگی در حال قدم زدن در یک دشت سرسبز هستیم. در پایین­ترین نقطه دشت، جایی که از هر طرف به تپه­ های سرسبز محصور بود ويلاي زیبا و مجللي قرار داشت. به سمت آن ويلا رفتیم. شهید عباس دانشگر جلوی در ایستاده بود. او را که دیدیم، خوشحال شدیم و در آغوشش گرفتیم. از ما دعوت کرد که به داخل ويلا برویم. مثل وقت­هایی که به دفتر کارمان می­آمد، مشغول شوخی و خنده شدیم. ما را به اتاق شخصی خودش برد که در یک ساختمان تازه ساخت و تمیز واقع شده بود. از او پرسیدم این جا که هستی چه می­کنی؟ گفت از این جا همه شما را می­بینم. از پنجره اتاق به بیرون نگاه کردم، تا چشم کار می­کرد تپه­ های سرسبز بود. با تعجب گفتم از این جا که چیزی دیده نمی­شود. از خواب كه بیدار شدم، متوجه منظور عباس شدم. آری! او همه ما را می­بیند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۵۱) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 آقاي پیمان افراسیابی -  همکار شهید شهادت عباس برای من واقعه سنگیني بود. روزگار پس از عباس براي من بسيار سخت می‌گذشت. به احساس مسئولیت عباس و تصميم به هنگام او براي رفتن به سوريه فكر مي‌كردم و به شهادتش كه او را جاودانه كرد. هر آن احساس مي‌كردم عباس به من مي‌گويد باید این راه را ادامه بدهی و خودت را به سوریه برسانی. تصمیمم را گرفتم. هرچند که در بدو ورود به سپاه در دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام)، دوره‌های متعددی را گذرانده بودم. با این حال برای آمادگی بیشتر خودم را مکلف کردم تا در دوره‌های تخصصی سپاه قدس شرکت کنم. بعد از فراگیری آموزش‌های نظامی متعدد برای رفتن به سوریه آماده شدم و گوش به فرمان بودم تا موعد سفر فرا برسد. ادامه دارد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۵۲) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 خانم میرزا آقایان- همسر همکار شهید عباس دانشگر یکی از همکاران و دوستان صمیمی همسرم بود. وقتی شهید شد، همسرم تا مدت­ها بی­تاب و ناراحت بود. یک روز گفت می­خواهم برای دفاع از حرم اهل بيت (ع) ثبت نام کنم. چند مدتی گذشت و راهی سوریه شد. ما دختر خردسالی داشتیم و من دائما نگران و دلواپس بودم که مبادا برای محمدرضا اتفاقی بیفتد. شبی در عالم رویا دیدم که در حرم مطهر و منور حضرت علی­ بن موسی­ الرضا(علیه‌السلام) هستم؛ اما وقتی نزدیک شدم، دیدم ضریحی نیست. سرم را روی قبر گذاشتم. یک لحظه رو به رویم را نگاه کردم. دیدم شهید عباس دانشگر ایستاده. به من گفت:«برمی­گرده» بیدار که شدم حرف شهید در خاطرم بود. همین یک کلمه شهید چنان امیدی برایم ایجاد کرد که تا آخر مأموریت محمدرضا، مطمئن بودم که او برمی­گردد.
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۵۳) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 آقاي سیدیاسین موسوی- همکار شهید   بعد از شهادتش توفیق پيدا كردم به سوریه اعزام شوم. به همان منطقه‌ای پا گذاشتم که عباس در آن‌جا نفس کشیده و جنگیده بود. انگار قدم به قدم، ردپای او را روی خاک‌های خونین سوریه می‌دیدم. از هرجا که عبور می‌کردم احساس می‌کردم که عباس هم روزی از این‌جا گذشته است؛ نه فقط عباس، شهید طهماسبی و شهید عشریه و ... هم. خاطره‌ها یکی‌یکی در ذهنم جان می‌گرفتند و زنده می‌شدند. بغض امانم را می‌برید و گلویم را می‌فشرد. به یاد چهره زیبا و لبخند دلنشین عباس می‌افتادم؛ به یاد گپ‌و‌گفت‌مان و به یاد شوخی‌هایمان در دانشگاه... من از سادات هستم و عباس همیشه به من احترام می‌گذاشت. گاهی که با او شوخی می‌کردم او به خاطر سید بودنم، با متانت و بزرگواری با من برخورد می‌کرد. در سوریه حس و حالی داشتم که هرگز نمی‌توانم آن را بیان کنم. من پنج‌شش‌سالی از عباس بزرگ‌تر بودم اما نه، این عباس بود که از من بزرگ‌تر بود؛ خیلی بزرگ‌تر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۵۴) 🌟 ادامه ی کتاب : 2⃣بخش دوم: محبت شهيد به اساتيد و همكاران دانشگاه امام حسين(علیه‌السلام) 🖊 آقاي محمدجواد نجفی- همکار شهید   احساس کردم که کنار من ایستاد و به امام جماعت اقتدا کرد. سلام نماز را که دادیم، به سجده رفتم و با خودم ‌گفتم خدایا! خیالاتی شده‌ام! عباس که شهید شده. باز به خودم گفتم شاید کسی شبیه عباس است. سجده را آن‌قدر طول دادم تا برود. سر را که از سجده برداشتم رفته بود. بعد نماز وارد سالن غذاخوری شدم. تا وارد شدم دیدم کسی مرا به اسم صدا می‌زند و می‌گوید بیا پیش من. صدای عباس را خوب می‌شناختم. بلافاصله برگشتم و گفتم: عباس! تویی؟! رفتم پیش عباس و با تعجب گفتم:«تو واقعا عباس دانشگری؟» تأیید که کرد گفتم:«مگه تو شهيد نشدي؟ ما این همه واست مراسم گرفتیم؛ ما رو گرفتی؟» خندید و سه مرتبه گفت: « من زنده‌ام... من زنده‌ام... من زنده‌ام» تا این جمله را گفت، گوشی تلفن همراهم زنگ خورد. از خواب پریدم. یکی از بسیجی‌های پایگاه بسیج شهید صدر اصفهان پشت خط بود. پرسید: «عباس دانشگرٌ که شهید شده رو می‌شناسی؟»   ادامه دارد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بر آینه جمال داور صلوات بر نور دو‌ دیده پیمبر صلوات بفرست تو بر امام خوبان امروز ناز قدم موسی بن جعفر صلوات (🌸)اَللّهُمَّ 🍃(🌸)صَلِّ ✨🍃(🌸)عَلىٰ ✨✨🍃(🌸)مُحَمَّدٍ ✨✨✨🍃(🌸)وَ آلِ ✨✨✨✨🍃(🌸) مُحَمَّدٍ ✨✨✨🍃(🌸)وَ عَجِّلْ ✨✨🍃(🌸)فَرَجَهُمْ ✨🍃(🌸)وَ اَهْلِکْ 🍃(🌸)اَعْدَائَهُمْ (🌸)اَجْمَعِین
حسین آقای معزغلامی گفتن: اگه جایی گیر کردی یه تسبیح بردار و ذکر (الهی به رقیه) بگو بی بی حل میکنہ...