eitaa logo
شهیدان شاهدان زنده
180 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
⚘️امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از #شهادت نیست (امام خامنه ای مدظله العالی) ⚘️روزانه ۱۰۰ صلوات هدیه به روح پرفتوح تمام شهدا ⚘️کپی مطالب کانال آزاد با ذکر صلوات ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
38.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞خوب نگاه کنید خوب گوش کنید کیف کنید عشق کنید برای من هم دعا کنید🤲 سرکار خانم فهیمه رحمانی_تهران https://eitaa.com/farhang_mazandaran
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رسم شیرینِ نوکری سلام مــــــــــادر به رسم فرزند و مادری سلام مــــــــــادر... ما در پناهِ مادرِ این خانواده‌ایم... https://eitaa.com/farhang_mazandaran
8b887a4c3b5ea4419f4d31faafef1631.mp3
11.77M
🥀🎼🎧من اومدم که بیقرار دلبر باشم 🥀🎤محمد کمیل ╭┅─────  🌺  ─────┅╮     @farhang_mazandaran ╰┅─────  🌺  ─────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۴۰۳/۰۸/۲۵ حکایت جستجوی انسانها برای خدا حکایت ماهیانی است در درون دریا که به دنبال دریا می گردند ، بی خبر از آنکه دریا، درون و بیرون آنها را فرا گرفته است 👈شکایت مکرر، چیزهایی را برای تو می‌آورد که از آنها شکایت کنی‌. 👈وسپاسگزاری و شکرگزاری مکرر، چیزهایی را برای تو می‌آورد که از آنها سپاسگزار باشی⚘️سلام ودرود خدابرشما🤲 لحظه هاتون سرشار از شکر وسپاس حضرت حق دعاهاتون مستجاب🤲
⚘️درود بر مردان بی ادعا⚘️ بزرگی‌‌میگفت: تکیه‌‌کن‌‌به‌‌شهدا شهدا‌تکیه‌شان‌به‌خداست؛ اصلاکنارگل‌بشینی‌بوی‌گل‌میگیری پس‌‌زندگی‌‌روگلستان‌کن‌ با‌یاد‌شهـدا ...🕊⚘️ شب وعاقبتمون شهدایی نگاه‌خدا‌به‌زندگیمون ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت‌های در مورد توسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🥀اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُک 🥀ایام فاطمیه 🖤 🥀آجرک‌الله‌یا‌‌صاحب‌الزمان🖤 🥀یازهرا🖤 ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
👈قصه ننه علی 🔴فصل یازدهم: روز وداع قسمت سوم در را باز کرد. تا چشمش به من افتاد، هول کرد. - چی شده زهرا؟! - صدای مارش جنگ رو می‌شنوی؟ - آره، خدا پشت و پناه رزمنده‌ها باشه. عملیاته. تو چت شده؟! چرا رنگت پریده؟! - چند روز قبل علی تلگراف زد، گفت حالش خوبه؛ اما نه، علی شهید شده. - وا! چی میگی زهرا جان؟! بد به دلت راه نده. ان‌شاءالله صحیح و سالم برمی‌گرده. چرا خودت رو اذیت می‌کنی؟! - نه زارع! علی دیگه برنمی‌گرده. روزی که داشت می‌رفت جبهه ازش دل کندم. هرچه گفت، دلم آرام نگرفت. نفهمیدم چطور نماز خواندم. همه‌ی هوش و حواسم پیش علی بود. بعد از نماز برگشتیم خانه. می‌دانستم دلم دروغ نمی‌گوید. ده روز خواب و خوراک نداشتم. جرئت نمی‌کردم حرفی به رجب بزنم. همه‌چیز باید عادی پیش می‌رفت. این بار نباید به وسیله من خبردار می‌شد. دو سه ماه تا عید مانده بود. فرش‌ها را وسط حیاط پهن کردم و افتادم به جانشان. رجب در را باز کرد و وارد حیاط شد. تعجب کرد. ایستاد به تماشای من. حتما پیش خودش گفت: «این زن باز به سرش زده! چه وقت خونه تکونیه؟!» فوری گفتم: «حاج‌آقا! تا من یکی دو دست پارو به این فرشا می‌کشم، شما هم برو سلمونی موهات رو رنگ کن. تو آینه خودت رو نگاه کردی؟! نذار مردم بگن حاجی بعد از شهادت امیر موهاش سفید شده.» رجب هیچ‌وقت برای من تره هم خرد نمی‌کرد و همیشه بنای لج‌بازی می‌گذاشت؛ اما آن روز خدا به دلش انداخت و برای اولین بار به حرفم گوش داد و رفت سلمانی. در صف نانوایی دو سه نفر پچ‌پچ‌کنان رجب را مسخره کردند. آمد خانه و گفت: «زهرا! مردم یه چیزایی میگن. تو صف نون می‌گفتن بچه‌ش شهید شده، اون وقت رفته موهاش رو رنگ کرده. نکنه علی؟!» اخم کردم و گفت: «بیخود گفتن! خوش‌تیپ شدی، بهت حسودی کردن. شهادت کجا بود؟! خیالت راحت علی به من تلگراف زد و گفت حالش خوبه. ان‌شاءالله برگشت تهران باید کم‌کم براش آستین بالا بزنیم و دامادش کنیم. پسرمون دیگه داره بیست سالش میشه؛ وقتشه عروس‌دار بشی. اتاق پایین رو میدیم به علی و زنش، خودمونم بالا سرشونیم. اون‌قدر نوه بریزه دوروبرمون حاج‌آقا که وقت سر خاروندن نداشته باشیم. به علی گفتم اسم همه‌ی بچه‌هاش رو باید بابا رجب انتخاب کنه.» خندید. نفس راحتی کشید و رفت داخل خانه. وسط حیاط نشستم روی فرش خیس. بغضم ترکید و گفتم: «بمیرم برات علی جان که رخت دامادیت کفن شد! دیدار ما به قیامت مادر.» مسجد مراسمی برای شهدا گرفته بود، ما هم دعوت بودیم. رجب نیامد و من تنها رفتم. دو عدد سنگ مزار داخل شبستان مسجد برای شهید گمنام ساخته بودند. دو شاخه گل رُز به نیت امیر و علی خریدم و روی سنگ قبر گذاشتم. بعد از مراسم، یکی از بچه‌های بسیج صدایم زد. رفتم داخل اتاق پایگاه. بعد از کلی مقدمه‌چینی گفت: «حاج‌خانوم! حقیقتش می‌خواستم درباره موضوع مهمی با شما صحبت کنم.» - بفرما پسرم، من در خدمتم. - درباره‌ی علی آقا... - علی!؟ علی چی؟! علی شهید شده؟! - اِه! حاج‌خانوم! - اِه نداره پسرم! نمی‌خواد از من مخفی کنی. ده روزه خبر دارم، من مادرم. بچه گرسنه میشه مادر می‌فهمه؛ علی شهید شده توقع داری من نفهمم؟! چطور میشه قلب بچه‌ی آدم از کار بیفته و مادر متوجه نشه؟! ‌نفس راحتی کشید و گفت: «خدا خیرت بده حاج‌خانوم! کار ما رو راحت کردی. تصمیم گرفتیم یه کم دیرتر اعلام عمومی کنیم تا شاید بچه‌ها بتونن جنازه علی رو برگردونن عقب، اون قسمت الان دست عراقه. دو سه نفر داوطلب شدن برن پی جنازه.» ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🔴فصل یازدهم: روز وداع قسمت چهارم رزمندگان بعد از مقاومتی طولانی ناچار به عقب‌نشینی می‌شوند. تا ظهر از یک گروهان صدوده نفره فقط بیست‌و‌نه نفر زنده می‌مانند و عقب برمی‌گردند. ساعت یک بعدازظهر عقب‌نشینی شروع می‌شود. فقط زنده‌ها می‌توانند برگردند؛ عباس حصیبی و علی جا می‌ماندند. رضا احمدی، از بچه‌های ادوات گردان و دوست صمیمی علی، قبل از عقب‌نشینی، دوربین را برمی‌دارد و چهارتا عکس از جنازه آن دو می‌گیرد. ساعت مچی علی را باز می‌کند و با دوربین به عقب برمی‌گرداند. اگر رجب چشمش به عکس پیکر بی‌جان علی می‌افتاد، دق‌مرگ می‌شد. عکس را داخل کمد بین کلی خرت و پرت مخفی کردم. یاد تکیه‌کلام علی افتادم. هروقت می‌خواست از خانه بیرون برود، می‌گفتم: «علی کجا؟!» می‌گفت: «کربلا!» حالا او به کربلا رسیده بود و من هنوز زنده بودم. روزهای تازه‌ای در زندگی من آغاز شده بود. نشستم به انتظار علی تا در خانه را باز کند و با همان صدای زیبا بگوید: «سلام علیکم مامان خانوم! من برگشتم.» ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
📌علامه محمد تقی جعفری مردی که زیاد می‌دانست! 📌۲۵ آبانماه سالروز درگذشت علامه محمد‌تقی جعفری ، از علمای شیعه ، حکیم، فیلسوف، متکلم، فقیه و اصولی و صاحب کتاب ۲۷ جلدی و گران سنگ شرح نهج البلاغه را گرامی می داریم حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای(مد ظله) : 🔸یکی از بارزترین خصوصیات مرحوم علامه جعفری «جامعیت» بود، یعنی ایشان در یک رشته خاص منحصر نشده بود و در فقه، فلسفه، تبلیغ و هنر برجسته و بسیار پر کار بود و هیچ بخشی از گستره‌ی عظیم علمی و فکری، ایشان را از بخش دیگر غافل نکرد. ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از atesa majdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘️مادرانه های شهدا 🔴 ذوق مادر شهید برای کشیدن تصویر فرزندش 🔹 مادر شهید بعد از اینکه خبردار شد، قرار است تصویر فرزند شهیدش بر روی دیوار نقش ببندد، هر روز برای نقاش چایی و صبحانه آورد تا به این صورت از زحمت او قدردانی کند. ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️شهید غلامحسین پرچه خوار زاده ⚘️وصیت نامه شهید : ⚘️شاید بهترین توصیف از وضعیت زمانه و زندگی غلامحسین ، همان چند خطی باشد که خودش در وصیتش نوشته است. مرور این دلنوشته های غلامحسین دل سنگ را هم آب می کند : ⚘️«خدايا اگر چه مادري پير و همسري مظلوم و فرزندي صغير و بي گناه را بدون سرپرست گذاشته ام، اما تو سرپرست همه بندگاني! من آنها را به تو مي سپارم و تو از آنان محافظت فرما. ⚘️خانواده عزيز خجالت مي كشم از اينكه برايتان چيزي بنويسم؛ اما اي مادر پير! بدان كه آنچه در توانم بود، براي رضاي خداوند، رضاي تو را جلب كردم. خيلي متأسفم از اينكه شماها را در چنين مصيبتي گذاشتم، اما چه كنم؟! مگر مي شود رضاي خدا را با چيز ديگري عوض كرد؟ اگر مي شد حتماً این کار را مي كردم. ⚘️و تو اي همسرم! نمي دانم در اين دو سال زندگي با من چه ديده اي جز دربدري و دوري از من! اما بايد مرا ببخشي و من جداً از تو معذرت مي خواهم و نيازمند به بخشش تو هستم! ⚘️تو همچون فاطمه زهرا(س) هستي. مشكلات و نارسائي ها را پنهان كرده و ابراز نمي كني. اما فاطمه زهرا(س) به هنگام مرگ هم سن تو بود، در حالي كه حسن و حسين را داشت و آنگونه رنج كشيد كه تاريخ استقامت آن معصوم را سراغ ندارد. او علي(ع) را تنها گذاشت و اين بار من تو را تنها مي گذارم. مي روم در حالي كه فاطمه را به يادگار گذاشته ام ⚘️و تو اي دخترم فاطمه خداوند خواست تا تو يتيم شوي و جزء دختران شهدا باشي! اگر كسي سراغ پدرت را گرفت بگو با حضرت مهدی (عج) خواهد آمد. اگر دلت گرفت بر سر مزار من برو و آرام خواهي شد. ⚘️نمي دانم چه بگويم! خجالت مي كشم هم از شما و هم از خداوند متعال كه هيچ نتوانستم آنگونه كه بايد باشم، زندگي كنم ؛ ولي به شما وصيت مي كنم كه فرزندي كه بعد از من به دنيا مي آيد، اگر پسر بود نام او را محمد و اگر دختر بود نام يكي از معصومين را به او بگذاريد. ⚘️اما پيامي براي ملت عزيز. اي مردم دنيا توقف گاهي است كه براي آسايش مسافراني كه اندك زماني از اين وادي عبور مي كنند ساخته شده. پس آن قدر در اين دنيا بمان كه از قافله در حال حركت عقب نماني. ⚘️افسوس كه دير بخود آمديم و آنچه نبايد مي كرديم، كرديم و آنچه نبايد مي گفتيم، گفتيم. حال مرگ را رو به روي خود ديديم و پشيمان و سرگشته وا مانده ايم كه چه خواهد شد؟! در حالي كه مرگ هميشه در انتظار ما بود و ما از آن غافل و روگردان. آري اي مردم قرار است بميريم چرا امروز نميريم و حسين گونه نميريم و اگر قرار است از اعمال ما بپرسند، چرا امروز خود نپرسيم و اگر عذاب است چرا امروز به خود نبينيم كه چه سخت است عذاب قيامت. ⚘️غلامحسين پرچه خوار زاده ۱۳۶۴/۱۱/۱۵ ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh