4_5875087800012898653.mp3
9.62M
#صوت_دعای_عهد🌹
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖
•═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═
@shahid_arefkayedkhordeh
°°°°°°○🌸○🌸○🌸○°°°°°°
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
🌸 ﷽ 🌸
#طنزجبهه
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
(اقرأ)
یه بچه بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود. برای خودش یه قبری کنده بود. شب ها می رفت تا صبح با خدا راز و نیاز می کرد. ما هم اهل شوخی بودیم.
یه شب مهتابی سه، چهار نفر شدیم توی عقبه. گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم. خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم با بچه ها رفتیم سراغش. پشت خاکریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند دیگه عجیب رفته بود تو حال!
ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اکو بشه، بگو: اقراء.
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنی به شدت متحول شده بود و فکر می کرد برایش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چی بخونم. رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت: باباکرم بخون...😂😂
@shahiydarefkayedkhordeh
✨﷽✨
✅نقش نماز در درمان بیماری ها
✍️آیت الله بهجت(ره)
شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن! من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد.
نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد.
مدت زمان ذکر رکوع باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن کمک می کند.
📚منبع: توصیه های پزشکی عارفان،
آیت الله بهجت،ص ۳۷
@shahid_arefkayedkhordeh
راضی به رضای تو_12.mp3
9.12M
#راضی_به_رضای_تو ۱۲
غصّه بخــور
نگــران باش
هیچ اشکالی نداره!
اما اون وقتایی که حس کردی، باطنت از یه باطن انسانی، فاصله گرفته !
تو آدمی... فقط برای آدمیّت، غصه بخور
┄━•●❥ مرا عهدیست با مادر ❥●•━┄
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
متحول شده بود اساسی، قبل از آن شل حجاب بود آن هم اساسی. انقدر این تحول برایش لذت بخش بود و زیر دندانش مزه کرده که حاضر نبود آن را با دنیا عوض کند اما چیزی این وسط آزارش می داد، تمسخر و تیکه های دیگران؛ متلک ها تمامی نداشت. فک و فامیل ول کن ماجرا نبودند: «جو زده شدی. دو روز دیگه چادرتو میزاری زمین!»
پی ام های بچه های دانشگاه پی در پی برایش ارسال می شد: «عکسای قبلی رو باور کنیم یا اینا رو قدیسه! بابا مریم مقدس فیلم بازی نکن برای ما» رفیق فابریک هایش از همه بدتر: «چادری امل! مگه عهد قجره..!»
توهین پشت توهین، بالاخره کم آورد. قلبش به درد آمد از این همه حرف های شبیه به نیش سمی مار کبری..! با خودش دو دو تا چهار تا کرد، تصمیم گرفت با حجاب بماند منهای چادر..! تا شاید روحش از زخم زبان ها رهایی یابد.
رفت امامزاده صالح، همان جایی که با خدا عهد و پیمان بست و اولین بار چادر به سر کرد. رفت تا بگوید: «خدایا خودت شاهدی دیگر تحمل اینهمه حرف و حدیث را ندارم. با حجاب می مانم اما بدون چادر؛ قبول؟!» مدام در ذهنش جملات را تکرار می کرد.
رسید به در امامزاده، سلامی داد و عرض ادب به آستان مقدس امامزاده صالح. بعد از گرفتن اِذن دخول وارد شد. یک دفعه معلوم نشد چادرش به کجا گیر کرد که از سر رها شد. نشست روی زمین، چقدر برایش سخت بود بدون چادر..!
انگار کسی در خیالش مدام زمزمه می کرد " مگر همین را نمی خواستی؟! " بغضش شکست، اشک هایش جاری شد. آنی نگذشت چادری را روی سرش حس کرد! مادر پیر مهربانی گوشه ی چادرش را روی سرش انداخته، با دستان چروکیده اش اشک های روی گونه را پاک کرد و با صدایی لرزان گفت: «دخترم حکمت خدا بود که بین اینهمه مرد من اینجا باشم تا حریمت حفظ بشه و چشم نامحرمی به تو نیفته!»
دخترک نگاهی به چهره نورانی پیرزن انداخت، صورتش خیس باران چشم هایش شد. پیرزن همانطور که دست روی سرش می کشید ادامه داد: «خدا خیرت بده که نمیذاری خون جگر گوشه ام پایمال بشه. شماها رو می بینم، داغ نبودنش برام قابل تحمل تر میشه» جمله آخر، جگرش را سوزاند!
چادرش را آوردن، چادر پاره پاره شده را سر کرد. آمده بود چادرش را بگذارد زمین، چادرش از آسمان بال در آورد روی سرش...
نگاهی به مادر شهید مفقودالاثر،
نگاهی به امامزاده،
نگاهی به آسمان...
عهدش را تمدید کرد با خدا و مادر بی نشان... ❥•━┄
😭❤️
#فاطمه_قاف |
#مشکی_آرام_من | #حجاب_حیا
@shahid_arefkayedkhordeh
علامه حسن زاده آملی :
من نمی گویم چه دارید و چه ندارید،
اگر میل شب و سحر دارید،
همه چی دارید؛
خدا شما را دعوت کرده،
مهمان یارید.
🌿 پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) :
🍁 «هنگامی که قیامت بر پا شود، نماز شب به صورت سایه ای در بالای سر نماز شب خوان قرار می گیرد و تاج روی سر او و لباسی برای بدنش می باشد.
(نمازشب)نوری است در پیش پای او،و پرده و حایلی است بین او و آتش،
حجت و دلیلی است برای مؤمن در پیشگاه خداوند ، مایه سنگینی اعمال او در میزان اعمال است جواز عبور نماز شب خوان از پل صراط است
کلیدی برای باز کردن درب بهشت است و...».
📚 ارشاد القلوب، ص 316.
🌺 ارزش سحر خیزی🌺
حضرت آیت الله بهجت :
اصلا پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم ) را با همین #شب_زنده_داری و سحرخیزی و انس با شب، معارف الهی را گرفتند این که ائمه (علیه السلام) فرموده اند: "صبر می کنیم شب جمعه شود تا درهای رحمت الهی باز شود، و علم ما آل محمد (علیهم السلام) در شب های جمعه و شب های قدر و غیره نورانیت بیشتری پیدا میکند"
بله آن لحظه های خاص و آن رحمت الهی در سحر ، سحر ، سحر .
بزرگان وقتی می خواستند مطلبی و فیضی را از خداوند بگیرند. از شب و سحر استفاده می کردند زیرا سحر با خدا خلوت کردن و با خدا ارتباط پیدا کردن اثر خاصی دارد.(1)
🌺برگی از دفتر آفتاب ، ص143 با اندکی تلخیص .🌺
https://eitaa.com/Lezatesahar110
⚜ استاد فیاض بخش:
🌹☘ رفقا میگویند: فرهنگ خانه ی ما این است که ساعت دوازده زودتر نمی خوابند؛
🌼🍃 خیلی خب، شما که می دانید اگر دوازده شب بخوابید، دیگر برای نماز شب بیدار نمی شوید، پس نماز شب تان را بخوانید و بعد بخوابید.
🌹☘ روی غیرت عمل کنید؛ حتی شده دو تا ساعت کوک کنید و بگویید من باید نماز شبم را بخوانم؛ اینگونه عمل کنید.
🌼🍃 در روز نوافل تان را بخوانید؛ سعی کنید قرآن بیشتر بخوانید؛ بگذارید مطهرات روحتان بیشتر بشود.
1_3325649.mp3
20.89M
💔عکس #رفیق_شهیدم ❤️
🎧🎧 #شــور
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
به یاد #شهدای_مدافع_وطن🕊🌷
🌹🍃🌹🍃
کلنا فداک یا زینب(س)😍
4_5875087800012898653.mp3
9.62M
#صوت_دعای_عهد🌹
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖
•═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═
@shahid_arefkayedkhordeh
°°°°°°○🌸○🌸○🌸○°°°°°°
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
💠 #رهبرانقلاب: شما خانمها اگر از ناحیه همسرتان زحمتی را متحمل میشوید، که آن همسر این زحمت را به خاطر کار و تلاش و مجاهدت بر شما تحمیل میکند، این زحمت پیش خدای متعال اجر دارد؛ ولو یک لحظه و یک ساعتش را هیچکس نفهمد.
🌸 هرچه شما به موفقیت جوانی که همسر شماست و این مسئولیت را دارد، کمک کنید، ارج و قدرتان و اجرتان پیش خدا بیشتر است. ۸۱/۰۷/۱۸
💖 #اخلاق_شهدایی 💖
پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود .
گفتیم : «بفرمایید»🙂
مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟» 😔
گفتیم : «بله»
گفت : «من ڪسی را ندارم .
من یڪ هفتهای هست ڪه حمام نرفتم ؛
این شهید من را هر هفتہ روزهای جمعه ڪول میڪرد و بہ حمام میبرد و لباسهام را میشست و بدون چشم داشت میرفت .»♥️
#شهید_عباس_بابایی
#شهداسنگنشانندڪهرهگمنڪنیم
🌸 به نقل از همسر شهید :
📲 بعضی از روزهای #جمعه تلفن همراهش خاموش بود .
وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت : ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .♥️
اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم..
شهید محسن ححجی 🌸
✨ اللهم عجل لولیک الفرج...✨
🔴از حضرت و غربتش حرف میزدیم...
برایش از حس و حال #چله و استغاثه به مولا صاحب الزمان علیه السلام گفتم، از امید به استجابت دعاهای جمعی، از کم کردن غربت حضرت و امید به ظهورش...
به فکر فرو رفت!
پرسیدم چرا شروع نمیکنی؟
گفت چند روز گذشته و من هم از اول چله همراه نبودم، لطفی ندارد دعا را از نیمه شروع کردن...
قیدش را زده بود،گفت ان شالله سال بعد، در یک کلام جاماندهام از چله و دیگر وقت انجامش نیست!
🌷گفتم چقدر یاران عاشورای امام حسین علیهالسلام را می شناسی؟
حر ابن یزید ریاحی و پسرش علی،
در ابتدا راه را بر امام حسین علیهالسلام بستند، اما در آخر از سپاه حق امام زمانشان جا نماندند!
گفتم زهیر ابن قین را می شناسی؟
از طرفداران عثمان بود!!
امام او را فراخواند و او با هزاران اکراه به دیدار امام رفت اما حضور امام چنان شعله ورش ساخت که همه هستی اش را گذاشت و در رکاب امامش شهید شد!
و در آخر ، شبیب کلابی!
با سپاه کوفه به کربلا آمد تا مقابل امام بایستد! تا روز نهم محرم هم در سپاه کوفه بود ولی شب دهم، در تاریکی خود را به حضرت رساند و روز دهم شهید شد...
می بینی!
🌷از مکتب اهل بیت "جاماندن" معنایی ندارد! تو را پذیرا هستند هر زمانی که به سویشان بروی...
بسم الله بگو و شروع کن،
تا قدمی برای یاری حسینِ زمانت برداشته باشی...
#چله_زیارت_عاشورا
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
4_5875087800012898653.mp3
9.62M
#صوت_دعای_عهد🌹
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖
•═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═
@shahid_arefkayedkhordeh
°°°°°°○🌸○🌸○🌸○°°°°°°
همراه با کاروان #نماز شب🌸🍃
استاد فاطمی نیا:👇
اگه نصف شب بیدار شدی ولی حالت نذاشت نمازشب بخونی هفت مرتبه بگو :
👈یا ارحم الراحمین
مثل این است که همراه کاروان نماز شب خونها در حرکت هستی ...
پس از امشب کم کم تمرین کن برا شب زنده داری و نماز شب👌🙏
🍃بیدار شدی برای فرج مولا هم دعا کن
@shahiydarefkayedkhordeh
4_750708911236972970.mp3
3.27M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰چه کنیم در زندگی کم نیاریم؟🔰
امام علي عليه السّلام فرمودند:
ذكرُ الله راسُ مالِ كلِّ مؤمِنٍ و ريحُهُ السّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ.
ياد خدا، سرمايه انسان مؤمن و سودِ آن، سالم ماندن از شرّ شيطان است.
(تصنيف غرر الحكم، ص 188، ح 3621)
#استاد_عالی
┄┅═✧❁🌼یازهرا🌼❁✧═┅┄
@shahiydarefkayedkhordeh
🌹 امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
🌸 هر کس هفتاد مرتبه در سحر استغفار کند و مواظبت نماید تا یک سال، خداوند او را از مستغفرین در سحرگاهان شمارد، بهشت را برایش واجب کند و او را بیامرزد.(نماز شب یا تهجد، موسی خسروی)
🌹 استاد فیاض بخش:
🌸 استغفار در سحر، یک استغفار خاص است. انسان در طول روز وقتی با گناهی مواجه می شود، استغفار می کند؛ وقتی چشمش به نامحرم می افتد یا در تاکسی صدای موسیقی می شنود استغفار می کند، اما استغفار در نیمه های شب یک استغفار خاص است
@shahiydarefkayedkhordeh
🔴روایت کمتر دیدهشده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات/ بهمناسبت پنجم مرداد؛ سالروز عملیات مرصاد
♦️منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.
♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
♦️یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادوبیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینها رو؟!
♦️خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند.
بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند.
♦️بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
♦️بههرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم.» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»