هدایت شده از نجم الدین
#استادصمدیآملی
#درکربلاآببستهشد
#برگرفتهازجلسهسخنرانیشبهفتممحرمسال98
✍🏼 آب که بسته شد تشنگی در منطقه ی حرم زیاد شد. شبانه روز دویست نفر، دویست و پنجاه نفر ( شوخی است آقا؟ ) آنهم به تعبیر امام باقر علیه الصلوة و السلام می گوید ما سی و سه تا کودک بودیم، سی و سه تا هم زن بودند می شوند شصت و شش تا به عدد اسم شریف الله. شصت و شش نفر.
آنچنان شدت تشنگی زیاد شد که بچه ها تقریباً توانایی این را پیدا کرده بودند که تا صبح روز عاشورا دوام بیاورند. اما دیگر صبح روز عاشورا هم اباالفضل ، هم امام حسین هم تمام اصحاب، هم بنی هاشم فقط در میدان جنگ اند. حالا تا شب عاشورا هم می گویند آب رفتند آوردند اما شب عاشورا و قبل از آن آب به اندازه ای که کفاف این دویست دویست و پنجاه نفر را که نمی توانست بکند که، یک چند تا ظرف آب می توانستند بروند و بیاورند. اینجور نبود که چند هزار لیتر بروند آب بیاورند که. چند ده لیتر مثلاً آب بیاورند چقدر می توانست بشود؟ چکارش کنند؟ غذا بپزند؟ بخورند؟ بچه ها، زنها، سخت شد.
صبح عاشورا دیگر شدت عطش شروع شد. آقا جان هم احساس خطر کرد به خواهرش فرمود خواهر جان، بچه ها همه را درون خیمه ها جمع کنید، و هرگز نگذارید بچه ها از خیمه ها بیرون بیایند. چون برای اینکه دشمن به سوی خیمه ها هم تیر می اندازد می ترسم بچه ها، زن ها دچار حادثه ی زخم تیر بشوند. و لذا شما بچه ها را درون خیمه ها جمع کنید، زنها را هم همینطور، به هیچ کس اجازه ی خروج ندهید، آفتاب هم که برآمده جنگ هم شروع شد، هیچ دیگر نمی شود که. عرض کردیم با یک حمله ی اولیه بیش از پنجاه تا از اصحاب شهید شدند، آقا دیگر تقریباً دارد دست تنها می شود. آنهم این حجم از دشمن، از آنور هم که آقا می خواهد همه را هم حفظ بکند، چقدر کار مشکل؟
و لذا دیگر صبح روز عاشورا، نزدیکی های ظهر تشنگی بر اهل حرم شدت یافت. چه اینکه تشنگی بر خود اصحاب هم شدت می یابد. اصحابی که همگی نگران آقایند.
حتی در یک لحظه ای دشمن این پنجاه تا اصحاب را که شهید کرده، آمده جلوتر، به سوی حرم نزدیک تر شد به آقا و خیمه ای که جنبه ی فرماندهی آقا داشت، یک جایگاهی برای فرماندهی آقا بود، نزدیک فرماندهی شدند.
چند تا از این رزمنده های آقا آمدند جلو فرمودند آقا اجازه بدهید پیش شما شهید بشویم. اسامی شان در تاریخ هست.
تشنگی شدت یافت. طوری که دیگر تقریباً صدای العطش در خیمه ها بلند شد.
بچه هستند. سه ساله است. دو ساله است. چهار ساله است. این هنوز در آن حدی نیست. بعد تا این لحظه پدرانشان را می دیدند. بزرگانشان را می دیدند در رأسشان آقایشان را می دیدند. الآن فقط در درون یک خیمه جمع شده اند. بیرون خیمه اگر بیایند تیرهای سرگردان می آید آنها را از بین می برد. درون خیمه هم باشند هم آب ندارند بنوشند، قطعاً جمعیت زیاد است، شصت و شش نفر بیشتر. اینها درون یک خیمه. اینها نفس باید بکشند. تصویر بفرمایید. بعد از آن طرف هم می بینید آفتاب برآمده، به سوی ظهر آفتاب دارد بالا می آید؛ دارد عمود می تابد کم کم. آنهم بیست و یک مهر است. 21 مهر درست است که آفتاب از دایره ی نصف النهار به سوی جنوب رفته، اما انقدر نیست، ظهر باز نسبتاً در کربلا عمود است. نسبتاً عمود است. دیگر صدای العطش کودکان به آسمان برخاسته.
این بچه ها می گفتند که دست می بردند روی زمین، سنگها را از جا می کندند چون آنجا نیزار بود، آنجا شنزار بود سنگ و ریگ داشت. این سنگها را از جا در می آوردند می دیدند یک کمی زمین خنک است شکمهایشان را برهنه می کردند به این خنکی می کشیدند یک کمی آرام بشوند.
تمام این مسؤولیتها همه روی دوش ابو الفضل سنگینی می کند. ابوالفضل سقا باشد و اینجور بچه ها العطش باشند؟
✍🏼 #پیادهشدهازفایلصوتی
__________________
⛔️ هرگونه نشر و کپی بدون ذکر نام کانال جایز نمی باشد.
◀️کانال نجم الدین🔰🔰
@samad10001
http://eitaa.com/joinchat/616366083Cbe84eb6ec0
قافله سالار من ...
کجایی ای دوای دردم ...
امان از دل زینب💔
@shahiydarefkayedkhordeh
دوباره روضه آخر خدا به خیر کند
دوباره "داغ برادر" خدا به خیر کند
#السلام_علی_قلب_زینب_صبور💔
@shahiydarefkayedkhordeh
#روضه_سنگین💔
آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا...
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا...
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا...
پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا...
مادرش از نفس افتاد زِ بَس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
هر چه که دور و برش بود به غارت بردند
شال سبزی کمرش بود به غارت بردند
حتی عمامه سرش بود به غارت بردند
آنطرف تر سپرس بود به غارت بردند
مادرش از نفس افتاد زِ بَس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
پیش زینب سر او را به سَنان زد، سَنان
با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان
سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان
غل و زنجیر و طناب دستِ زَنان زد سَنان
مادرش از نفس افتاد زِ بس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
بر سر پیکر عریان حسین(ع)خندیدن...
بر نوامیس مسلمان حسین(ع) خندیدن...
همه بر اشک یتیمان حسین(ع) خندیدن...
لحظه خواندن قرآن حسین(ع) خندیدن...
مادرش از نفس افتاد زِ بس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
ناله ی مادر او بین هیاهو گم شد...
معجر خواهر او بین هیاهو گم شد...
دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد...
به خدا دختر او بین هیاهو گم شد...
@shahiydarefkayedkhordeh
چه سروی الله اکبر
چه شیری فرزند حیدر
سوی میدان میرود شادمان من،دلم خون و دیده ام تر
نمی بینی بی سپاهم،غریبم بی تکیه گاهم😭
دلت می آید که بگذاری این برادر را بی برادر💔
عباس سقای من ماه زیبای من سرو رعنای من مرو😭
پر است از غصه صدایم،پریشانم در هوایت😭
نماند از تو یادگاری جز بین نخلستان رد پایت😭😭😭
زچشمانت چشم بد دور، سرت سالم دشمنت کور😍😭
درنگی کن ای برادر تا ان یکادی خوانم برات😍😭🙏🏻💔
عباس سقای من ماه زیبای من سرو رعنای من مرو😍😭
شاه وارباب من، در نایاب من،مهر و مهتاب من حسین😍
هنوز از سمت شریعه،رسد این آوا که شیعه
اگر دستش هم قلم گردد،بر ندارد دست از امامش😭
همه مستان مدامیم،علمگیران امامیم
اگر بارد فتنه از هر سو، بر نمی گردیم از مرامش🙏🏻💓
شاه وارباب من در نایاب من،مهر و مهتاب من حسین😍
بلا جوی کربلائیم،علمداران ولائیم
که ما بیمار شهادت هستیم و محتاجان شفائیم💓
پریشانیم و پشیمان،که جا ماندیم از شهیدان💔💓😭😭💔🏴🙏🏻
شهید مدافع حرم عارف کایدخورده
@shahiydarefkayedkhordeh
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh