eitaa logo
شهیدعارف کایدخورده💕
655 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
کانال اصلی ایتا💜 دانشجوی روانشناسی🎓 جوان خوشتیپ دهه هفتادی فعال در عرصه هنر ❤️ فعال و قهرمان در زمینه های ورزشی🥇 با حضورمادربزرگوارشهید💫 خادم کانال : @Partizan313s #شهیدِ_رضوی❤️ تاریخ تولد: ١٣٧١/۵/٢۴ تاریخ شهادت: ١٣٩۶/٨/٢٧ محل شهادت : سوریه _البوکمال
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری که مشاهده میکنید پست اینستاگرامشون درمورد شهادته... به راستی که شهادت هنر مردان خداست❤️ (به نقل از دوستان شهید)
#پیام‌های_مادر_پسری #مادر که باشی با یک عکس از فرزندت هم دلخوش میشوی... #مادر که باشی تمام محبت‌های دنیا را جمع میکنی و آن را با نگاهی، لبخندی، یا جمله‌ای عاشقانه به فرزندت تقدیم میکنی..‌ #مادر که باشی حاضری دنیا را از هم بپاشی ولی خاری در پای فرزندت نرود... اما...#مادر_شهید که باشی...؟؟؟؟؟؟ بخشی از پیام‌ #شهید_مصطفی_صدرزاده و مادر گرامی‌شان... @syed213
💖🌻💖🌻💖🌻💖 زاد روز مسعود پیامبر بزرگ الهی ، یاری گر آخرین منجی و موعود بشر ، حضرت عیسی مسیح علیه السلام بر موحدان پاکدامن و همه مسیحیان عالم ، خجسته باد 💖🌻💖🌻💖🌻💖
بسم رب الشهدا و الصدیقین ❣ سرگذشت عارفانه ❣ قسمت هفتم ❣
#طرح_ولایت #کلنا_فداک_یا_زینب(س)❣ 🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 📝ساری که بودیم تو قرار گاه آقا عارف❤️ به جمع ما اضافه شد یادمه اتوبوس تقریباحرکت کرده بود یهو یکی اتوبوسو نگه داشت وخیلی راحت با یه قوطی آب میوه اومد نشست از همون نگاه اول برام شخصیت جالبی داشتن❣ گذشت واتفاقا در خوابگاه تو یه اتاق افتادیم (اتاق فجر۱۵)💖 کاملا اتفاقی سه تا تختی که کنار هم بود رو منو یه دوستم و ایشون گرفته بودیم به طوری که تخت من چسبیده به تخت ایشون بود دوستم خیلی اهل خاطره تعریف کردن بود و گاهی چیزهای عجیب و غریبی میگفت یادش بخیر عارف❤️ میخندید بهش و میگفت " ها کاکو مو بچه آبودانم تو چرا انقدر خالی میبندی😄"
💟یه چمدون💼 بزرگ پراز وسیله داشت از قهوه و کافی میکس گرفته تا اسپیکربلوتوث و سه راهی برا شارژرش هررررچی که شما فکرشو بکنین تواون چمدون مجهزش پیدا میشد😍😅
💟 امروزی بودن❣ آهنگای🎵 به روز گوش میدادن جدید ترین فیلم های🎞 روز دنیا رو نگاه میکردن مثلا تفکر عام مردم شاید این باشه که یه بسیجی همش باید تسبیح به دست باشه و وذکر بگه و شلوار پارچه ایی بپوشه و ریش بذاره و از این حرفا...چه بسا خیلی هایی که ظاهرشون بسیجیه ولی اعمال و رفتار و اخلاقشون اصلا شباهتی به معیار های بسیج نداره ولی عارف❤️ اصلا اینجوریا نبود ازنظر اخلاقی خیلی بچه بامرام و با معرفتی بود تیپشون رو هم بخوام بگم یه شلوار لی👖 راسته میپوشید و پیراهن های👕 معمولی رو روی شلوارش مینداخت با کتونی 👟 عطر و ادکلن میزد وهمیشه به خودش میرسید شاید کسانی که آثار شهدا رو مطالعه کنند بعضی اوقات با خودشون بگن که:پس حتما این شهید بزرگوار نسبت به آدمای اطرافش خیلی متفاوته و ما کجا و اونا کجا! ولی به نظر من شاید اون چیزی که جاذبه ی رفتاری عارف❤️ محسوب میشد همون معرفت❣و صمیمت❣و سادگی❣دوست داشتنی بی حد و اندازش بود...
💟 شوخ طبع و پرانرژی بود❣ یه بار که سوار اسانسورشده بودیم یه پیر مرد شاید حدودا ۶۵ تا ۷۰ ساله هم سوار شد رو کرد به ما باخنده گفت شما ها که دیگه جوونید آسانسور چرا؟! عارف با شیطنت منو نشون داد و با لهجه آبادانی گفت آره دیگه حاجی من گفتم سوار نشیم این آسانسور ها برای سالمندان عزیزه ولی این دوستمون(یعنی من😄)گیر داد که سوارش کنیم منم گفتم حاج آقا اتفاقا این برادر ما از برادران مدافع حرم هستند😊 آقاعارف❤️ هم خجالت کشید سرشو انداخت پایین و لبخند زد🙈 پیرمرد تا این رو شنید یهو ۱۸۰ درجه تغییر کردوهرررررچی بدو بیراه بود نثارمون کرد خیلی تعجب کردم عارف هم خشکش زده بود😶 برای اینکه جومون عوض بشه با خنده بهش گفتم مگه قرار نبود مثل تو فیلما وقتی فهمید رزمنده ایی بیاد بغلت کنه و ماچت کنه😂😍 چه قدر اون روز باهم خندیدم❣ از بعد اون ماجرا یه جاهایی مثلا توی بازار یا بیرون اگه باهم شوخی میکردیم میگفتم عارف یه کاری نکن اینجا داد بزنم مدافع حرمی ها... اونوقت همه میفتن دنبالت کتکت بزنن😄❤️
💟 یادش بخیر؛بچه ها،گاها بعد از کلاس یا توی خوابگاه یا سلف دورش جمع میشدن و درباره سوریه و تکنیک های جنگی و بقیه رزمنده ها و شهدا سوالاتی میپرسیدن و عارف❤️ با صبر و حوصله و علاقه ی خاص به سوالاتشون جواب میداد. تو لپ تاپش پر بود از فیلم های مدافعین حرم و لحظه های شهادت که بیشترشونوخودش از جبهه های نبرد گرفته بود و روشون صحبت کرده بود روزی چندبار نشون میداد بهمون ومیگفت ببینین فلانی الان شهید شده... یادمه شبا مداحی منم باید برم آره برم سرم بره رو خیلی گوش میدادو باهاش زمزمه میکرد💖
💟 من چندسالی میشد که یه گروه حفظ قرآن مجازی داشتم و از نقاط مختلف کشور شاگرد جذب میکردم و به طور رایگان بهشون آموزش های لازم رو برای حفظ آسان وراحت قرآن میدادم وقتی به عارف❤️گفتم از جنوب هم چندنفر شاگرد دارم باتعجب بهم گفت تو از شمال به جنوب هم پل زدی چه طوری اخه!؟😄 بعد شهادتش خیلی قشنگ❣برام یارگیری کردوافراد زیادی به واسطه آشنایی با آقا عارف عضو گروه شدن وحفظو شروع کردن❣
💟یه بارهم یادمه همایش سخنرانی داشتیم که خیلی خسته کننده بود پیشنهاد دادن بریم کنار در بشینیم حضور غیاب که کردن یه جوری بریم بیرون که کسی متوجه نشه کنار هم نشستیم کلی قرار مدارگذاشته بودیم حضور و غیاب که انجام شد برگشت بهم خیلی عادی گفت من الان میام رفت با چابکی خودش رفت بیرون هیچ کس هم متوجه نشد دیگه هم برنگشت که برنگشت منم مجبور شدم تا اخر اون سخنرانی بشینم✌️🏻😄
💟 یه سری کتاب های📚 دوره چمران،مباحثی مثل اخلاق تشکیلاتی و شناخت احزاب و ...رو بهمون داده بودن که براشون جالب بود یادمه حتی شب اول که کتابارو دادن با اینکه هنوز کلاس ها به طور جدی شروع نشده بود عارف❤️ کتاب تاریخ سیاسی احزاب رو میخوند 💟 علاوه بر دوره های مختلفی ازجمله ایدئولوژی و فلسفه ناب اسلامی و ... که برامون میذاشتن دربعضی جلسات اساتید ومسئولین👨‍🏫 میومدن و صحبت های متفرقه سیاسی هم میکردن هم توش بحث های غیر مفید و بعضا جهت دار بود و البته که گاها بحث های خوبی هم میشدو همه هدفمون این بود که ازاین دوره دست پر بیایم بیرون آقا عارف❤️ یه خوبی جالبی که داشتن ومنو به خودشون جذب میکردن این بودکه بااینکه فکرهامون تو بعضی از موضوعات کاملا متفاوت بود ولی هیچ وقت گارد به خصوصی نمیگرفت هیچ وقت نشده بود باهم جدل کنیم یا مثلااز هم دلگیر بشیم یادمه یه بار توکلاس من فقط نظرم رو درمورد موضوعی گفتم یکی از بچه ها که باهام هم عقیده نبود چنان بحثی کرد باهام که نزدیک بود دعوا🥊 بشه تا اخردوره هم چپ چپ نگاهم میکردولی عارف ❤️ اصلا اینجوری نبود حتی گاهی وقتا یه جاهایی میشد که بعد بحث و صحبت استدلال همدیگه رو قبول میکردیم