•🕊•
شهید کاوه به نیروهایش توصیه
کم خوابی میکرد و میفرمود
بیشتر کار کنید و کمتر بخوابید؛
نقل است که به نیرویی فرمود:
الآن تا هستی کار کن خواب رو بزار
برای بعد از شهادت که زیر خاک
تا دلت بخواهد میخوابیم ..
• شهید محمود کاوه •
#شهیدانه🕊
•🌿•
دعواشدھبود ...
آقاامیرالمومنینﷺرسید ؛
گفت : آقایقصابولشڪنبزاربرھ
گفت: بهتوربطیندارھ
گفت : ولشڪنبزاربرھ
دوبارهگفت : بهتوربطیندارھ
دستشوبردبالا ، محڪمگذاشتتوصورت
علی«؏» ؛ آقاسرشوانداختپایینرفت ...
مردمریختنگفتنفهمیدیڪیوزدی؟!
گفت : نهفضولیمیڪردزدمش
گفتن : زدیتوگوشعلیﷺخلیفهمسلمین
ساتوربرداشت ، دستشوقطعڪرد!
گفت : دستیڪهبخورهتوصورتعلی«؏»
دیگهمالمننیست...💔(:
دستیڪهبخورهتوصورتامامزمانم
نباشهبهتره ...
امامزمانﷻفرمود : هرموقعگناهمیڪنی
یهسیلیتـوصورتمنمیزنی💔'!
#تلنگرانه🖐
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
•🤲🏻•
-خیلیقشنگمیگن:بزرگترینآزمون
ایمانوقتیهستکہچیزیرومیخواید
ولیبہدستنمیاریدامابااینحالبازم
قادرباشیدوبگیدخدایاشکرت
_حاجاسماعیلدولابی
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
•☄•
-شیطاناندازهی
یکحبہقنداست!
گاهیمیافتدتوےفنجاندلِما
آرامآرامحلمےشود!
بیآنکہاصلاًمابفهمیم
وروحمانسرمےڪشدآنرا...!
#تلنگرانه🖐
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
•🍁•
«شهادت» چیزی نیست که
مفت بدست بیاید
بندهٔ خدا بودن میخواهد
نه بندهٔ هوا و هوس ..
• شهید کریم رئیسی •
#شهیدانه🕊
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ یک موی تو را بر همه عالم نفروشیم
بخشند اگر بر ما همه ارض و سما را...
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣زخمهایکھنہکوچہدوبارهبازشد
فصلتنھايیمولايمعلیآغازشد
#صلیاللهعلیکیاراضیةالمرضیة✋🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🏴
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
📝 خاطره ای از شهید_آرمان_عزیز ❤️
یکی از خصوصیات آرمان شوخ طبعی او بود یکی از دوستان آرمان به نام ساسان وارد مسجد شد هر کدام از بچه ها گوشه ای خوابیده بودند یه جای خالی پیدا کرد و دراز کشید. از شدت خستگی زود خوابش برد، اما بعد از دو سه دقیقه احساس کرد چیزی صورتش رو قلقلک دارد میدهد از خواب بلند شد و دستی به صورتش کشید. به دستش نگاهی انداخت پر از کف بود. نگاهی به دور و برش انداخت. آرمان رو دید که صابون به دست در گوشه ای ایستاده. شروع کرده به غر زدن : (خسته ام؛چرا بیدارم میکنی،بذار بخوابم.)
بعد با ناراحتی بلند شد و به سمت شیر آب رفت. داشت دست هایش را می شست که دوباره آرمان صابون را مالید توی صورتش و گفت :(ناراحت نشی از دستم.)
سامان اخم هایش باز شد. لبخندی زدو گفت :(نه بابا!)
آرمان صابون را کنار گذاشت :(پس اجازه بده خودم صورتت رو بشورم .)
سامان راضی به این کار نبود، اما هر کاری کرد آرمان کوتاه نیامد. شیر آب رو باز کرد و خودش صورت دوستش را شست.
✍برگرفته_از_کتاب_شهید_آرمان_عزیز🌷
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا
🌿نقاشی شهید حسن شیربیگی
ولادت:1346/7/1، در روستاي نوق از توابع شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. پدرش عباس، كشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. تا دومراهنمايي درس خواند. بنا بود،
به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه اعزام شد.
شهادت:1365/7/21،
در امالرصاص براثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
مزار وي در نوق رفسنجان واقع است
ارتباط با نقاش شهدا👇
@Naghashshohada
🌸🌸🌸🌸🌸
@shahidarmanaliverdiiii
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#اسرار_فدک شماره 25
جواب عمر درباره ی شاهدان
عمر گفت: «علی همسر اوست، حسن و حسین هم پسران او هستند. ام ایمن هم خدمتکار اوست. اسماء بنت عمیس هم قبلا همسر جعفر بن ابی طالب بوده و خدمتگزار فاطمه علیها السلام هم بوده و به نفع بنی هاشم شهادت خواهد داد. همه ی این شاهدان برای منفعت خود شهادت می دهند »!
و درباره ی ام ایمن اضافه کرد که «او زنی غیر عرب است و با فصاحت نمی تواند شهادت بدهد »!!