خدایا بابت هرچیزی که دادی و ندادی و قراره بدی عاشقانه شکرت♥️🌻^^
#تلنگر⚡️
دستشرومحڪمگرفتم..🤝
گفتمبحثُعوضنکن!
اینسوختگۍروۍدستتچیہهادۍ🤨
خندید...🙂
سرشُپایینانداختگفت:
یہشبشیطوناومدسراغم
منماینجورۍازشپذیرایۍکردم😁
#شهیدمحمدهادۍذوالفقارۍ♥️
+اینجورۍشهیدشدن..🖐
#عجایبشہدا🌿
هممداحبود،همفرمانده!
سفارشڪردهبودرویسنگِقبرش
بنویسندیازهرا..!
اینقدررابطهاشباحضرتِمـٰادرقوۍبود
ڪهمثلبیبیشھیدشد:)
خمپارهڪهخوردبهسنگرش،
بچههارفتنبالاسرش..
دیدنخمپارهخوردهبهپهلویِسمتچپش..💔!
-شھیدمحمدرضاتورجـےزادھ
#تلنگر✨
هرگناهۍیہاثرِخاصداره..
مثلــابعضۍازگناههانعمتهاروازمونمیگیرن
حالِخوبرومیگیرن
اشڪ برا؎سیدالشھدارومیگیرن
آدما؎خوبروازمونمیگیرن
رفیقا؎خوب
جاها؎خوب
ودرعینِحالهمحواسموننیست💔:)
كان رَجُلاً يعيشُ فيالدنيا
لكنّه لم يكن من أهلِها ..
مردی بود که در دنیا زندگی
میکرد اما اهلِ دنیا نبود ..
#حاجقاسم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹⃟🕊️
.
.
شهیــد دسـتہ گــل پࢪپࢪ🥀
شهیــد هدیـہ یڪ مادࢪ
دࢪ ایــن لشڪࢪ عاشقهـا
مࢪاهـم بپذیــࢪ آقــا🖤
.
.
#شهید_آرمان_علی_وردی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@shahidarmanaliverdiiii
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
بسم الله
روایت دیدار - قسمت آخر
.
گفتگومون دقیقا جلوی اتاقی شکل گرفت که محمدامین داخلش بود، خیلی دوست داشتم خودم مهر و تسبیح رو بهش میدادم و ازش میخواستم به اسم برام دعا کنه...حتم داشتم کسی که برای #آرمانِ_عزیز اینقدر عزیز بوده، دعاش میتونه حالم رو زیر و رو کنه...
همون خانومی که توفیق این دیدار یکباره نصیبش شده بود بهمون ملحق شد. بحث به حس تلخ دلتنگی کشید...
این عجزی که تحلیلت میبره اگه غرقش بشی...
که اگه بهش میدون بدی تو رو تا اوج خفه شدن از بغض میبره...
در حالیکه با تمام قوا داشتم تلاش میکردم جلوی اشک هام رو بگیرم با صدای لرزون گفتم: اون کلیپ یازده ثانیه ای همه رو سوزوند، من موندم حضرت زینب چجوری طاقت آورد...؟
مادر دلتنگ اما قوی آرمان گفت: من اونو هیچ وقت ندیدم، هرجا هم میخوان کلیپ بسازن از اون تصویر استفاده میکنن...
به خانوم هایی که تو پذیرایی نشسته بودن ملحق شدیم، از مسجد امین الدوله و سر نترس آرمان گفتن، از اینکه نیمه شب برای دعای کمیل کوچه پس کوچه های منتهی به مسجدامین الدوله رو بدون ترس پشت سر میذاشت و خوابش پنج شنبه ها شاید به یک ساعت هم نمیرسید تا سیزده به در امسال که به خاطر گلزار شهدا رفتن برای آرمان بهترین سیزده به در عمر بیست ساله اش شد، همون سیزده به دری که اول به خاطر درس خوندن میخواست جایی نره اما اسم گلزار شهدا که اومد گفت: منم میام، همونجا درس میخونم.
مادرش گفت: هر وقت مهمون داشتیم میگفت مکان های زیارتیتون با من، گلزار شهدا و امامزاده و کهف الشهدا و تپه نور. هرکی هم باهاش میرفت میگفت خیلی بمون خوش گذشت بس که خوش خنده و خوش مسافرت بود.
ادامه صحبتمون به آقا سجاد زبرجدی همسایه منزل جدید آرمان رسید:
وقتی شهید شد، پرسیدن شاه عبدالعظیم یا گلزار شهدا؟ گفتم امامزاده رو دوست داشت اما به شهید زبرجدی خیلی علاقه داشت، همیشه کلی زمان کنار مزارش صرف میکرد نماز میخوند گریه میکرد میگفت آقا سجاد حاجت میده. ازشون پرسیدیم کنار شهید زبرجدی جایی هست که بهمون خبر دادن یه جا هست...
مسئولمون که مشغول دادن گزارش از فعالیت های چهل روزه ستاد شد، مشغول عکس گرفتن از عکس گوشه خونه و گرفتن ارتباط با خانوم های همراهمون شدم. هرکسی به نوعی به سرش سودای کار برای شهید بود. یکی برای ٢٢ بهمن، یکی برای مراسمات، یکی برای ثبت و ضبط خاطرات و... یکی میگفت این ارتباطاتِ ما همه از برکت شهیده.
مهمونای جدید که رسیدن، مادر مهربون و صبور آرمان به همه مهمونای پسر جوونش از تابلوهای عکسی که ستاد آماده کرده بود هدیه داد و همه امون رو بغل و برامون دعا کرد. گوشه چادر این مادر قوی و مهربون و صبور رو گرفتم دستم و گذاشتم رو صورتم. نگاهی به چهره خسته و دلتنگش کردم و حس کردم اون چشم های خسته یه پل ساخت درست تا وسط قلبم. دقیقا مثل شش آبان که همه چی تو وجودم زیر و زبر شد...
گاهی با اینکه میدونی طرف مقابلت از تو خسته تر و غمگینتره ولی دلت میخواد عقده های دلت رو فقط تو بغل خودش زار بزنی...
مادر بزرگش محکم بغلم کرد و گفت راهشو ادامه بدین. دلم پرکشید برای اینکه تو بغلش بمونم، که تلافی این همه سال نداشتن مادربزرگ رو اونم تو سختی ها و فراز و نشیب های زندگیم دربیارم. نمیدونم بغضی که به گلوم چنگ انداخته بود به خاطر خودم بود یا به خاطر مادر بزرگ دلسوخته آرمان. به سمت خاله اش رفتم، خاله ای که مادرانه بزرگ شدن و قد کشیدن آرمان رو دیده بود. تشکر که کرد بهم گفت دعا کنین برای صبر ما...
به لطف مسئولمون برای برگشت تا قسمتی از مسیر همراهشون شدیم. ماشین که از کنار اکباتان که رد شد، مثل تاریکی شب که چادرش رو روی سر شهر انداخته بود سرمای سکوتی داخل فضای ماشین چمبره زد. به این فکر کردم این جمع هیچ وقت کنار هم قرار نمیگرفت اگه اون شب تاریک ۴ ام آبان ماه تو کوچه پس کوچه های این شهرک کسی رو به غریبانه ترین حالت ممکن و با شعار آزادی شهید نمیکردن. دست کشیدم روی سه تا پیکسل آرمان روی کیفم و تابلو رو توی دستم محکمتر نگه داشتم. به چشمای داخل عکس خیره شدم:
بی هوا زدنت، غریب گیر آوردنت؛
اما خدا نذاشت غریب بمونی!
ما هم نمیذاریم...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
#عکس_خام
[درخواستی اعضای محترم کانال🌹]
عکس ها و کلیپ هاتونو برای ماهم ارسال کنید.
التماس دعا 🌹
#شهید_آرمان_علی_وردی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@shahidarmanaliverdiiii
زیارت نیابتی🌹💔
[#ارسالی شما 🌹]
آقــاے شنواے
حرفهــاے دلــم
از فاصلہ هــزارکیلومترے…
بہ شمــا سلام✋🏻💔
.
.
#شهید_آرمان_علی_وردی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@shahidarmanaliverdiiii
https://harfeto.timefriend.net/16680723878446
#لینک ناشناسمونه♥️🌿^^
^شهید آرمان علی وردی^
منتظر نظرات شما هستیم.🌹
🕊️شهــید آࢪمــان علےوࢪدے🕊️
#عکس_خام
[درخواستی اعضای محترم کانال🌹]
عکس ها و کلیپ هاتونو برای ماهم ارسال کنید.
التماس دعا 🌹
#شهید_آرمان_علی_وردی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
@shahidarmanaliverdiiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹⃟🕊️
.
.
#فیلم_خام
درخواستی اعضای محترم کانال🙏🏻🌹
عکسهای خام از شهید هم در کانال با #عکس_خام موجوده
فیلم و عکسای ادیت شدتون رو برای ماهم ارسال کنید 🌹
التماس دعا🌺
.
.
#شهید_آرمان_علی_وردی
@shahidarmanaliverdiiii
هدایت شده از 🕊️شهــید آࢪمــان علےوࢪدے🕊️
🌹زندگےآرمانعلےوردےجوانطلبہ بسیجےدهہهشتادے،
چہویژگےهایے داشت کہبرازنده شهادتشد؟
▪️اول:خوشاخالقبود
(پیامبر اکرم)ص:
"اَحَبُّکُم الی اهلل اَحسَنُکُم اَخالقاً"
تمام رفقا وخانواده آرمانخنده رویےو خوشاخلاقے آرمانرا فراموش نخواهند کرد. هرکسکوچکترین ارتباطے با آرمان داشت اینخصوصیت را تایید میکند.
▪️دوم:دغدغہمعنویتداشت
قرآنکریم: اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اهللِ اَتقاکم...
کسےنمیگویدآرمان هرشب نمازشب میخواند وسجاده راترک نمیکرد و...
امابراے حدود الهےارزش قائلبود ودغدغہ رعایت واجباتو محرمات داشت.
براےکوچکترین مطالبحلالیتمیگرفت.
مراقببودهرحرفے رابہزباننیاورد ،مبادا غیبتباشہ یاکسے از او ناراحت بشود.
دنبالمعنویت بود،بہنمازاول وقت اهمیت میداد.شب آخر با نیرو عملیات بسیجدر شهرک اکباتان مستقر بودند.
موقعاذان مغربآرمان پیشنهاد میدهد کہهمہ بریم نماز مغربو عشارا مسجدانتهاے خیابانبخوانیم وبرگردیم. امافرماندهبخاطر نکات امنیتی نمیپذیرد.
آرمانبراے اقامہ نمازاول وقت و بہجماعت،تنهایے باموتور بہ سمت مسجد حرکت میکند.
▪️سوم:عاشقحضرت آقاوشهدا بود
همیشہ سخنرانےهاے حضرتآقارا گوش میکرد وبراے عملبہ آنهافکر میکرد.
وقتے نوجوانبود،درجریان انتخابات سال ۶٩ حقانیت ومظلومیت رهبرے رادرککرد و کمکم سیر رشدخودش راشروع کرد. همیشہیکعکساز رهبرے وحاج قاسم داخلاتاقش داشت.
هدایت شده از 🕊️شهــید آࢪمــان علےوࢪدے🕊️
زیادمزار شهدا میرفت.آقاےمعصومے،هم کلاسے شهید تعریف میکند کہحدود یکماه قبلشهادت، یکآخر هفتہکلاسها کہتمام شد آرمان وسایلش راجمع کردو گفتقبل اینکہ بریمخونہ ،بیابریم بهشتزهرا(س) مزارشهدا. گفتم باشہوقتے رفتیمبعداز زیارت چند شهید،رفتیم کنارمزار شهید سجاد زبرجدے ،آرمان کنار قبردراز کشیدو با لبخندگفت چقدرخوب میشہمنم کنار این شهیداینجا دفن کنند.
دقیقاهمان جایے کہ امروزخوابیده است...
یکے ازشهداےدفاع مقدس بہ نام عبدالله پوالدوندتازه تفحصشده بود و پیامش درگروهے کہ آرمان هم عضو آن بود گذاشتہ شد: "طلبه بسیجی شهید عبداللهپوالدوند"
آرمان زیر اینپیام با حسرتنوشت: «هم بسیجےهم طلبہ هم شهید، عجب توفیقے داشتند! خدا رحمتشونکنہ»
جالب این است کہ این شهید بزرگوار عبدالله پوالدوند هم بہ دست وحوش بعثے شکنجہ شد و زیر شکنجہجان داد.
درست مثل آرمان عزیز...
▪️چهارم: اصلےترین ومهمترین ویژگے آرمان وظیفہ شناس بودن اوست.
هر لحظہ بہ این فکر میکرد کہ الان وظیفہ من چیہ؟
از حاج آقا میرهاشم حسینے هم شنیدیم کہ اخلاص همان عمل مداوم بہ وظیفہ بیرونے انسان است. فارغ از اینکہ در درون چہ احساساتے داریم همین کہ مداوم بہ وظیفہ عمل کنیم، همین اخلاص را حاصل میکند و نیازے بہ تلاش جداگانہ نیست.
آرمان هم این سبک زندگےرا بہ جد پیگیرےمیکرد.
دبیرستانے بود کہ مسئولیت کارهاے اجرایے هیات شباب المهدی(عج) را بر عهده گرفت و چند سال به خوبے آن هیات را برگزار کرد.
آرمان دانشجوے مهندسے بود اما براےاحساس وظیفه اے کہنسبت بہعلوم دینی کرده بود علیرغم مخالفتها، از دانشگاه انصراف داد و وارد حوزه شد.
برای جهاد تبیین کہ حضرت آقا فرمودند، خیلی دغدغہ داشت. با هرکسے کہ میتوانست، طلبہ و دانشجو و دانش آموز و حتےمردم عادےصحبت میکرد و مطالب را با بیان شیرین خودش بیان میکرد و توضیح میداد.
حتے در سفر هاے اربعین با عربے دست و پا شکستہ با عراقے ها صحبت میکرد که فلان جریان انقلابے نیست و انگلیسےعمل میکنہ و...
در کنار همہ اینها وقتے کشور بہ آشوب کشیده شد و امنیت از بین رفت آرمان مثل همیشہ براے عمل بہ وظیفہ آماده بود.
🥀 مادر شهید میگوید: چند مرتبہ گفتم آرمان شرایط خطرناکہ، براے چے میرے؟
گفت: مادر جان اگر من نروم، دیگران نروند، پس کے برود؟! بالاخره باید یک نفر نظم را برقرار کند؟!
روز آخر وقتے آماده رفتن از حوزه میشد یکے از رفقا همین مطلب را میگوید کہ کجا میخواے برے؟ تو چیکار دارے و... .
آرمان جواب میدهد: «آدم نباید سیب زمینے باشہ! تو هم بیا با هم بریم»
اما دست الهے آن شب سرنوشت دیگرے براے آرمان عزیز رقم زده بود.
در اوج غربت و مظلومیت غریب گیر آوردنش.
آرمان خیلی عاشق حضرت اباالفضل علیه السلام بود. طورے کہهر عکس با کیفیتے درباره حضرت اباالفضل میدید ذوق میکرد. یک انگشتر گرفتہ بود کہ منقش به ذکر "یا عباس" بود. بعد از چند سال انگشترش را گم کرد. وقتے داشت انگشتر بعدے را سفارش میداد باز هم تاکید کہ ذکر حضرت اباالفضل داشتہباشد. و این همان انگشتر آخر بود، منقش به ذکر "رفع الله رایه العباس"
هر کدام از شهدا بہ یکے از شهدای کربلا یا اهل بیت علیهم السلام ارادت مضاعفے داشتہ است و عجیب است
کہ اکثر اوقات با نشانہاے از همان معشوق خود بہ شهادت میرسند. کسے کہ بہ حضرت علے اصغر علیه السلام ارادت ویژه ای داشت، در عملیات کربلای 5 با اصابت گلولہ به گلو بہ فیض شهادت رسید.
در گزارش پزشکے قانونی آرمان هم نوشته بود: علت مرگ اصابت جسم سخت به سر.
عین اربابش حضرت اباالفضل بہ سر ضربہ زدن، جمجہ را شکستند و...
اما وقتے بہ سر آرمان ضربہ میزدند، ناخودآگاه دستش را برای دفاع روی سر گرفتہبود کہ تمام انگشت ها شکستہ بود و انگشتر آسیب دیده بود (که بخاطر همین پرستار در بیمارستان مجبور میشود انگشتر را برش
دهد تا در بیاید)
دل ها بسوزد براے آن آقایے کہ وقتے آمدند بہ سرش ضربہ بزنند دستے براے دفاع نداشت...
🌹⃟🕊️
.
.
‼️شب یــلدا حواسمــون بــاشہ‼️
تو مملڪتے ڪہ یہ روزے پسر بچہای بود بہ نام غلامعلے ڪہ بعدها شد فرمانده عملیات غرب ڪشور و طورے شهید شد ڪہ براش دوتا مزار درست ڪردند...
مامانش از بقالے سر ڪوچہ واسش بستنے خرید،پسر بچہ بستنیشو تو آستینش قایم ڪرد آورد خونہ...!
مادرش میگفت:وقتے رسیدیم خونہ رو ڪرد بهم و گفت:
_مامان ببین بستنیم آب شد ولے دل بچہهای تو ڪوچہ آب نشد...
حالا آدماے همین مملڪت، بعضیامون بہ جایے رسیدیم ڪہ عڪس خانہها و غذاها و نوشیدنےها و لحظہ بہ لحظہ سفر و میهمانے و سفره یلدا و میوهے نوبرمون رو میفرستیم تو اینستا و...
برامون هم فرقے نمےڪنہ مخاطبمون داره یانداره، گرسنہست یا سیره...
🕊️شهیــد غلامعلے پیچڪ🕊️
.
.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#فاطمیه
#شب_یلدا
@shahidarmanaliverdiiii