فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱
ته رویای منه کربلا ..♥️
[صلی الله علیک یا اباعبدالله]
مناز کودکی عاشقت بودم
#نسل_حسینی
#پست_اینستاگرام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
بیا،
که دیده به دیدارت آرزومند است !
#عراقی
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
عـهـد بـا امـام زمـان یـعـنی...
#استوری📲
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز شنبه روز زیارتی
🌸 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
#التماس دعا 🤲
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
•°🌱
بعضۍوقتا
نہمداحۍآرومتمیڪنہ
نہروضـہ ... ؛
نہعڪسِڪربلا
بعضۍوقتایہ"حسین"ڪمدارۍ !
-بایدبرۍضریحشوبغلڪنیتاآرومشۍ(:"💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
✨✨
يكي از خصوصيات بازر اخلاقي او قناعت بود؛ مثلاً اگر صبح ۲۰ ريال به او مي دادم، نيمي از آن را همان روز خرج مي كرد و نصف ديگر را براي فردا نگه مي داشت...
حرف ها و حركاتش مثل دختري ۱۵ ساله بود...
در بيشتر مواقع به مادرش مي گفت تا من در شستن ظرف ها به تو كمك كنم، ولي به دليل قامت كوتاهش به ظرف شويي نمي رسيد! لذا چهارپايه زير پايش قرار مي داد و ظرف ها را مي شست. خيلي نسبت به پدر و مادر و همسايه ها مهربان بود، يا بهتر بگويم نمونه بود👌🏻
تا من به نماز مي ايستادم، چادر مي پوشيد و در كنار من مي ايستاد و شروع به نماز خواندن مي كرد به همين صورت نماز را فراگرفت.✨
مي گفت: دلم مي خواهد به خانه ی عمويم بروم و او برايم كتاب و قرآن بخواند و من گوش بدهم📖
به اين گونه مسائل علاقه داشت...
🎤از زبان پدر شهیده ۸ساله #رقیه_حیاتی🌹
🍃🌹🍃🌹
🌧
بدونِچشمداشت و توقع محبّتکنید،
بارانےاز؏ـشقباشید..؛
ڪہبارشِآن..؛
دلهاۍِغمگینراشادمےگرداندꔷ͜ꔷ!☕🌿
#شهیدسیّدجواداسدۍ⚘⸣
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید بابک نوری:
به تو حسادت میکنند تو مکن،
تو را تکذیب میکنند آرام باش،
تو را می ستایند فریب مخور،
تو را نکوهش میکنند شکوه مکن،
مردم از تو بد میگویند اندوهگین مشو
همه مردم تو را نیک میخوانند مسرور مباش،
آنگاه از ما خواهی بود، حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت از امام پنجم…
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.mp3
11.42M
📚#راز_درخت_کاج
🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی
قسمت6⃣
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#دورفیق_دوشهید😍
دو رفیق؛ دو شهیـــ🕊ـــد...
همه جا #معروف شده بودن به
باهم بودن☺
تو #جبهه اگه از هم جداشونم
میکردن آخرش ناخواسته و
تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم 😍
خبر #شهادت علی رو که آوردن، مادر محمد هم دو دستی تو سرش
میزد و میگفت:"بچم!!!"😭
اول همه فکر میکرن علی روهم
مثل بچش میدونه، به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه😔
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید مادر علی رو دلداری بدی😢
همونجوری که های های اشک میریخت گفت:
"زانوهای محکم کجا بود؟!
اگه علی #شهید شده مطمئنم
محمد منم #شهید شده اونا محاله
از هم جدا بشن😞
عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن بدون هم پیش #سیدالشهدا نرن😭💔
مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی #نوشته شده بود خیره مونده بود...
✉️ #شهید_سیدمحمد_رجبی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مَرد جنگ کربلایی است
و کربلایی مَرد میدان عشق است
و از سختیها و سرباختن ها
و جان دادنها نمی هراسد ...
عکاس: محمدحسین حیدری
#عاشقان_کربلا
#نوجوانان_عاشورایی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مجید هست🥰✋
*الهام شهادت*🕊️
*شهید مجید صانعی*🌹
تاریخ تولد: ۲۸ / ۳ / ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴
محل تولد: همدان
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← شاید برای همه تعجب آور باشد اما ما هیچگاه با هم دعوا نکردیم🍃و اختلافی با هم نداشتیم🌿فرزندمان طاها مثل پدرش صبور است🍂 ولی بعضی وقتها حرفهایی میزند که جگر آدم را میسوزاند🥀متاسفانه موقع خاکسپاری مجید، بالای قبر بود🥀و دیده بوده که پدرش را چطور توی قبر میگذارند🥀تا مدتها در خانه دراز میکشید و میگفت بابا اینطوری خوابیده بود🥀مدام جلوی عکس پدرش مینشیند و با او حرف میزند🥀اگر چیزی بخرد میآورد و به مجید نشان میدهد🍂همیشه میگوید: "مامان بابا کی بر میگردد خسته شدم"🥀من هم میگویم ان شاالله با امام زمان (عج)می آید»💚 زمان سوریه رفتن مجید یک هفته مانده بود به رفتنش🕊️تعدادی عکس نشانم داد و گفت این عکسها را روی تابوتم بچسبانید🍂حرف را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم🍂اما جدی گفت: "خواب دیدم شهید میشوم🕊️در معرکه ای بودم که شهید همت و باکری بالای سرم آمدند💚 یکی داشت با عجله به سمتم میآمد که شهید همت به او گفت نزدیک نشو🦋 او از ماست و من شهید شدم"»🕊️من هم گفتم مجید حسودیم شد چه خواب خوبی دیدی🦋 او عاقبت با اصابت گلوله به پهلو🥀به شهادت رسید🕊️🕋*
*شهید مجید صانعی موفق*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
📩 #کلام_شهید
خوابش را دیدم، گفتم:
چگونه توفیق
#شهادت پیدا کردی؟!
گفت: از آنچه
#دلم میخواست، #گذشتم!
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ...
ستون به ستون ، قدم به قدم
پیاده رویم به سمت حرم
#جامانده_اربعین😔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 #نماهنگ| نماهنگ زیبای هیهأت ، با صدای عبدالرضا حلالی😌❤️
✔️ #حلالی #دفاع_مقدس #اربعین
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱
عاشق ،
وصـٰال میطَلَبَد
از رَهِ دُعـٰا ...
یارَب
دعاے خستهـ دلانـ ،
مُستجابـ ڪن..
#صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟♥️
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#حرف_قشنگ
هر وقت #غصه دار شدید،
برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات
از زنده ها و مرده ها
و آنهایی که بعدا خواهند آمد،
#استغفار کنید.
غصهدار که میشوید،
گویا بدنتان چین میخورد
و #استغفار که میکنید،
این چین ها باز می شود.
#مرحوم_دولابی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
از افلاک چیزی شنیده اید؟
از ساکنانش...
از ساکنان ملکوت...
من برایتان از کسانی می گویم
که از همه افلاک، برتر بوده اند...
#شهدا را
می گویم💔🕊️
که #غبطه می خورند ملائکه به آنها و حسن عاقبتشان🥀
#شهید_جواد_محمدی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
اصلا همه ی کتاب های عاشقانهی دنیا
یک طرف!
من دلم برای زیارتنامه خواندن تنگ ست...
#سحر_شهریاری
#اربعین
|💔
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
.•°🌱
اربابِمݩ کسيسټ کهقلبمبهعشقِاو
باهرٺپشبهذکرحسـیݩ جاݩ نواگرفټ
هرکس رفیق مݩ شده مݩ را ݫمیݩ زده
اما حسـیݩ دسٺِ مرا بي صدا گرفټ..
شبتون حسینی 🌙
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi