⚜ اَمّن یجیبُ المُضطّرَ
⚜ اِذا دعاهُ ویَکشِفُ السوء
بیاییدبرای همہ مریض ها
چہ در خانہ یا بیمارستان دعا کنیم🙏😔
در این وقت عزیز
به یاد همه باشیم..
التماس دعا
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
این بهار، در خانه سبز میشویم،🌱
در خانه جوانه میزنیم، در خانه شکوفه میدهیم. این بهار را در خانه میمانیم و دعا میکنیم برای رسیدن روزهای خوب، برای دوباره سبز شدن...
آگاهیم به اینکه بیرون از این خانه درختان شکوفه زدهاند، گنجشکها آواز میخوانند، پرستوها دنبال آشیانه میگردند، آگاهیم به اینکه زندگی ادامه دارد ولی ما بیرون از این خانه در دل سبز بهار، به زردیِ پاییز میرسیم! باید صبر کنیم، باید خانههامان را تا سبز شدن تمام شهر و آدمها، سبز نگه داریم.
ما سکوت و تنهاییِ این پیله را به شوق پروانه شدنمان به جان میخریم،
ما این بهار، جور دیگری سبز میشویم...
و میدانیم که روزهای خوب خواهند رسید، و میدانیم که پس از این تاریکی "آفتاب" انتظار ما را میکشد.
روزهای خوب که رسیدند؛ باهم جشن آغوش و لبخند میگیریم... و کاش کسی از ما کم نشدهباشد!
در خانه بمانید که کم نشویم، در خانه بمانید که سبز بمانیم...🌱
در خانه بمانید...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#دیالوگ ماندگار مختار برای این روزهاست که دیروز ضریح را لیس میزدند و امروز درب حرم حضرت معصومه را شکستند:
"شيعه از دست فتواهای ناسنجيده امثال شما كم غرامت نداده هيچوقت ضرورتهای زمانه خود را درك نكرديد اگر بگويم خون مسلم ابن عقيل به گردن امثال شماست اغراق نكردهام" ...
#فرقه_شیرازی
#شیعه_انگلیسی
#تشیع_انگلیسی
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت سی و هشتم سربند یا مهدی🌺 💢با ابراهیم از قبل انقلاب در محل رفیق بودم. ب
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت سی و نهم
معجزه🌺
💢اواسط فروردین ۱۳۶۱ بود خبر دادند که ابراهیم در بیمارستان نجمیه بستری است.
💢به اتفاق هم به دیدنش رفتیم.
💢رفاقت من با ابراهیم قدیمی تر از بقیه بود. ما با هم ندار بودیم.
💢من یک فلوکس استیشن وانت داشتم که هر وقت ابراهیم وسیله ای می خواست در اختیارش بود.
💢خیلی با هم راحت بودیم. لذا چند ساعتی در بیمارستان ماندم تا اگر کاری دارد انجام دهم.
💢مسئولین بیمارستان از دست دوستان ابراهیم عاصی شده بودند.
💢او اینقدر رفیق داشت که همینطوری دسته دسته می آمدند و می رفتند کاری هم به ساعت ملاقات نداشتند.
💢همینطور که کنار ابراهیم نشسته بودم یکی از پرستارها آمد و چفیه ای را به صورت ابراهیم کشید و برگشت.
💢وقتی تعجب من را دید گفت: برای این مجروح معجزه رخ داده. ایشان شفا یافته است. چفیه را تبرک کردم.
💢پرستار بیرون رفت.
💢به ابراهیم گفتم: اینجا چه خبر است؟ این پرستار چی میگه؟ راستی چرا از بخش های مختلف بیمارستان بقیه مجروحین به سراغ شما میان؟
💢ابراهیم لبخندی زد و گفت: راست میگه واقعا معجزه شده.
💢شب آخر عملیات کنار پل رفائیه بودیم. دیگه آخرین مرحله کار بود. رفتم جلو تا یه سنگر تیربار که شدیدا مقاومت می کرد را منهدم کنم.
💢نزدیک صبح هوا هنوز تاریک بود در نزدیکی سنگر نارنجک انداختم. خواستم از اطراف پشت دشمن بروم.
💢همان لحظه افسر عراقی از سنگر بیرون آمد و من را در سمت چپ خود دید افسر عراقی به عربی پرسید: کی هستی؟
💢من هم به عربی گفتم: از خود شما هستم.
💢احساس کردم به من شک کرده تا بخواهم کاری انجام دهم یکباره سر اسلحه را بالا آورد و به سمت من رگبار بست.
💢تا اسلحه را بالا آورد من خودم را پرت کردم روی زمین.
💢یک گلوله به موهای سرم کشیده شد، یک گلوله به قوزک پام خورد، یک گلوله هم از لپم وارد شد و یکی از دندانها را شکست و از گردنم خارج شد.
💢با تعجب گفتم از گردن؟ اون شاهرگ و نخا آسیب ندید؟
💢ابراهیم لبخندی زد و گفت: این دکترها میگن معجزه همین جاست، گلوله درست به استخوان نخاع خورده، اما..
💢ابراهیم گفت: بزار بقیه ماجرا را بگم.
💢من وقتی افتادم زمین به یکباره تمام بدنم بی حس شد. هیچ احساسی نداشتم انگار برق من رو گرفت.
💢من کاملا زنده و سرحال بودم اما هرچه تلاش کردم نتوانستم دست و پایم را تکان دهم.
💢افسر عراقی هم از کنارم رد شد. از خونی که بر صورتم ریخته شده بود مطمئن شد من کشته شدم.
💢در آن لحظات فهمیدم گلوله بر گردنم آسیب وارد کرده از اینکه قدرت تحرک نداشتم فهمیدم قطع نخاع شدم.
💢در دلم با خدا صحبت کردم. گفتم: خدایا من دوست ندارم معلول شوم. بدنم را برای کمک به بندگان خدا سالم قرار بده البته اگر صلاح باشد اگر هم مصلحت شماست که من معلول باشم بنده مطیع هستم.
💢چندین دقیقه به این صورت طی شد. همین طور در دل ذکر می گفتم و حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا می کردم. توسل به مادر سادات پیدا کردم.
👇👇👇
👇👇👇
💢بعد از چند دقیقه بدون حرکت روی زمین بودم خونریزی من بند آمد.
💢در همین لحظات احساس کردم که می توانم پایم را تکان دهم! آهسته پایم را روی زمین کشیدم.
💢بعد متوجه شدم حس به انگشتان دستم نیز باز گشته آنها را باز و بسته کردم.
💢باور کردنی نبود من یک ربع هرچه تلاش کردم هیچ حرکتی نتوانستم انجام دهم اما حالا..
💢خدا را شکر کردم.
💢دستم را روی زمین کشیدم در همان گرگ ومیش صبحگاهی، بند اسلحه را لمس کردم.
💢اسلحه را به آرامی سمت خودم کشیدم قنداق اسلحه را روی سینه ام گذاشتم.
💢افسر بعثی هنوز در سنگر تیر با آتش خودش راه عبور رزمندگان را بسته بود او در چند متری من قرار داشت.
💢به محض اینکه متوجه من شد او را به رگبار بستم.
💢با کشته شدن افسر بعثی بقیه نفرات داخل سنگر فرار کردند.
💢چند دقیقه ای طول کشید تا رزمندگان به آن سنگر رسیدند من را در آن وضعیت دیدند و به عقب آوردند.
💢با اینکه گلوله به صورتم خورده و از گردنم خارج شده بود اما روحیه خوبی داشتم. هیچ احساس ضعفی در بدنم نبود.
💢می خواستم ادامه دهم اما کار با موفقیت در آن محور به پایان رسیده بود.
💢اما اینجا توی بیمارستان نجمیه همه پزشکان می گویند که این معجزه است گلوله درست به استخوان های نخاع خورده اما نخاع تو سالم است.
💢می گویند در تمام موارد مشابه که داشتیم آن مجروح قطع نخاع شده اما برای تو اینگونه نیست!
💢البته قوزک پای ابراهیم خیلی بد آسیب دید و شش ماه او را از حضور در جبهه دور کرد.
💢یادم هست که یک ماه بعد ابراهیم و جواد افراسیابی و مصطفی تقوایی با موتور به هنرستان امام صادق علیه السلام در منطقع ۱۲ تهران آمدند تا به من سر بزنند.
💢ابراهیم گفت: چرا مدرسه خلوته؟
💢گفتم: شهید آوردند.
💢شهید غمخوار اولین دانش آموز هنرستان است که شهید شده. الان بردند آن طرف جلوی سکو اما مداح نداریم. داش ابراهیم خدا تو رو رسوند.
💢سریع آمد میکروفن را برداشت و شروع کرد.
💢نمی دانید چه مجلسی شد. او می خواند و همه گریه می کردند.
💢بعد هم یک بیت شعر خواند و همه زمزمه کردند با همین شعر پیکر شهید را حرکت دادند.
💢مهدی یا مهدی به مادرت زهرا علیه السلام، امشب امضا کن پیروزی ما را
💢وقتی جمعیت از مدرسه رفت آقا ابراهیم آماده شد که با رفقا برود به من گفت: حسین اینجا رو ببین.
💢بعد وسط حیاط مدرسه نشست و محل بخیه پشت گردنش را نشان داد.
💢من با دست لمس کردم. درست محل استخوان نخاع سوراخ و بخیه شده بود.
💢واقعا فهمیدم که چرا پزشکان می گفتند معجزه شده.
🗣حسین جهانبخش
💔
یکی از درسهای مهم #کرونا این بود که همه بفهمند؛
جواب امر به معروف "به تو چه" نیست ...
بدانند آلودگی یک نفر به همه ربط دارد👌
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
📝♥️
تا جایـے کہ
مے توانید ،
از تفرقہ فرار ڪنید.
عامل تفرقہ،
غیبت و خبر چیـنـے است.
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
همه میگن ......
کاش جلوی کرونا رو توی همون
چینمیگرفتنتا وارد کشورمون
نشه حالا فهمیدین ......
چرا جلوی داعش رو توی همون
سوریه گرفتن تا وارد کشورمون
نشه ،
شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔
الا بذکر الله مطمئن القلوب
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر میشکنیم باز نمکها دارد...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☝️☝️☝️☝️☝️
بهترین جمله ای که در مورد کرونا خوندم
#عکس_باز_شود
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
میتوان زیبازیست
نه چنان سخت
که ازعاطفه دلگیرشویم
نه چنان بی مفهوم
که بمانیم میان بد و خوب
لحظه هامیگذرند
گرم باشیم پرازفکروامید
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سه شنبه شب
شب چهارشنبه سوریست
آتشی را دلم افروختم
می پرد از روی آتش
بی قراری های من
وعده دادم بر دلم
حتمآ می آیی این بهار
تا نماند هیج کس
دیگر در اینجا بی قرار
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi