eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دست تو در دستِ اباالفضل(ع) 🔹️ تصویرسازی نمادین از دست قطع‌شده علمدار جبهه مقاومت در دست علمدار کربلا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
19.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ في كربلاء خسف القمر! (ماه در کربلا گرفت) 🔹کلیپ فوق العاده حزن انگیز از فضاسازی مقتل قمر بنی هاشم (علیه السلام) و روایت تلاش سقا برای رفع عطش کودکان ... ⚫️تاسوعای حسینی تسلیت باد 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت ایشالا تاسوعا پیش عباسم و دقیقا ظهر تاسوعای سال۹۴، در سوریه به شهادت رسید، در حالی که وقتی تیر ۲۳میلی متری (چند برابر گلوله هایی که تا کنون دیدیم) بهش خورد؛ در حال شهادت؛ عاشقی و آرمانش را بلند فریاد میزد: نحن شیعة علی ابن ابیطالب✊ آری گاهی باید عشق را فریاد زد...❤️ آقا مصطفے شنیدم‌به همسرت گفتے: دعا ڪنید شهید شم تا بتونم دست آدماے بیشترے رو بگیرم تا بتونم بہ همہ ڪمڪ کنم امروز دست مارو بگیر یادت ڪردیم کنار اباعبدالله یادمون ڪن😔 بہ آقا بگو چقدر دلتنگ ڪربلاییم تا بود جهاد و فعالیت فرهنگی میکرد رزق شهادتش رو از خود علمدار گرفت و تاسوعا پابوس اربابش عباس بود. رفقا... همه ی این بچه ها رفتن تا عاشورایی تکرار نشه یادشون کنیم توی روضه ها... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فَلَما أرادَ أن يَشرب غُرفة مِن اَلماء ذَكر عَطش الحُسين و أهل بيته فَرمِى اَلٔماء ... ‌مقاتل سید الشهدا(ع) را که میخوانی یک جاهایی را انگار نقطه چین گذاشته اند یکی از این جاها دست بردن حضرت عباس(ع) داخل آب شریعه است ... خبر این است که حضرت دست در آب فرو برد و مشت آبی برداشت و آب را روی آب ریخت. اینجا حتیٰ تاریخ نویس ها که قاعدتاً باید تاریخ بگویند و رد شوند انگار غیرتی شده باشند بی آنکه پرانتز باز کنند، نوشته اند یاد لب های تشنه‌ی برادرش افتاد حتی نگفته اند شاید ... انگار این خبر را نمی شود با شاید و لابد نوشت و حالا چند صد سال است که هنوز دارند از این مشت پرآب مضمون بیرون می‌کشند و انگار هنوز آن مضمون دلچسب و گوارایی که باید ؛ از آب در نیامده است ... "ماه منیر بنی هاشم دست در آب برد سپس آب را روی آب ریخت ..." خبر یک جمله بیشتر نیست، اما انگار همه خبرها اینجاست 🍃🌺
💔 قبل از شهادت خواهرم خواب ديدم كه شهلا روي بام خانه‌اي گلي و قديمي است و روي يك تخت كهنه دراز كشيده. نزديك رفتم و صدايش كردم. ولي جواب نداد. جلوتر رفتم و چند بار صدا زدم، كه ديدم باز جوابم را نمي‌دهد. تا اين‌كه فرياد كردم ولي اصلاً تكان نخورد. بدجوري ترسيده بودم. همان طور توي خواب داشتم با صداي بلند گريه مي‌كردم كه از صداي گريه خودم از خواب پريدم. بدنم مي‌لرزيد و خيس عرق شده بود. نگران شهلا بودم. صبح كه خوابم را برايش تعريف كردم، گفت: خواهر! دنيا همين است. يك روز هستي، روز ديگر نيستي. اين روح ما امانت الهي است و روزي بايد به نزد صاحبش برگردد. آيه‌اي كه مي‌گويد؛ انا لله و انا اليه راجعون، يعني همين. 🍃🌺
🍃 شهید علی حیدری من کمتر عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم، از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد قسمتی از وصیت نامه شهید علی حیدری با خودمان رو راست باشیم، کدام یک از ما همچین ایمانی را سراغ دارد...⁦ 🍃🌺
30.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 درمیان شهدای دفاع مقدس، «پهلوان ابراهیم هادی» به «علمدار» معروف است قصه این علمداری به لحظه‌های آخر شهادت ابراهیم و فداکاری‌اش برای رفع تشنگی مجروحانی که در محاصره بودند برمی‌گرد‌د.
کانال شهید ابراهیم هادی
#فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_51 نمیدانم چقدر گذشت که آرام شدم و هم خوابه یِ خواب. که سکوت ناگها
مکث کرد (میگم.. اما الان نه.. فعلا نمیتونم چیزی بگم..) خواست از اتاق خارج شود که جلویش را گرفتم (شک ندارم تو همون دوستِ ایرانیِ یان هستی.. اما نمیتونم بفهمم چه ارتباطی میتونی با عثمان و یان داشته باشی..؟؟ احتمالا با دانیال هم در ارتباطی نه..؟ درست میگم؟ حتما اون خواسته تا منو با خودت به سوریه و عراق ببری و اِلا هیچ دیوونه ایی این همه وقت واسه هدیه کردنِ یه دخترِ دمِ مرگ به رفقایِ داعشیش نمیذاره.. منو ببین.. هوووووی.. روی زمین دنبال چی میگردی که چشم از گلای قالی برنمیداری..) میتوانستم خشم را در سرخی صوتش ببینم (من عاشق دانیالم.. دانیااااال.. برادر خودم.. نه شوهر صوفی.. نه رفیق وحشی تو.. برادرم مرده.. یعنی کشتنش.. یه مسلمونِ خفاش صفت، خونشو مکید..) انگشت اشاره ام را روی سینه اش فشار دادم. به سرعت خودش را عقب کشید (توئه عوضی.. اون مسلمونی.. تو کشتیش.. من، با تو هیچ جا نمیام.. من جهنم رو به بهشتِ پر از مسلمون ترجیح میدم.. اینجا واسه رفقای کثیفت، هرزه پیدا نمیشه. پس گورتو گم کن..) دو دست مشت شده اش نظرم را جلب کرد. او که خویِ وحشی گری در بافت وجودی اش خانه کرده بود، پس چرا حمله نمیکرد (من بهتون قول دادم که اتفاقی براتون نیوفته، تا پای جوونمم رو حرفم هستم.) و به سرعت اتاق را ترک کرد.. چقدر دلم هوایِ چند بیت از کتاب خدا را با صدایِ این جوان کرده بود. کاش میماند و میخواند. بعد از آن هر روز با مقداری خرید به خانه مان میآمد و با توجه خاصی داروهایم را تهیه میکرد. بدون آنکه جمله ایی بین مان رد و بدل شود، حتی وقتی که برای معاینه مرا نزد پزشک میبرد و با وسواسی عجیب جویایِ شرایط جسمی ام از دکتر میشد. و فقط وقتی درد و تهوع امانم را میبرد با آرامشی خاص، برایم قرآن میخواند. این جوان نمیتوانست بد باشد.. او زیادی خوب بود در این مدت  مدام با یان و عثمان تماس میگرفتم اما با خاموشیِ گوشیشان هیچ پاسخی از آنها دریافت نمیکردم. نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی در حالِ وقوع است و این نگرانی و کلافه گیم را بیشتر و بیشتر میکرد. آنروز خسته و درمانده با تنی رنجور تصمیم به قدم زدن گرفتم.. لباسهایِ به زور اسلامی ام را به تن کردم و به سمت در رفتم. به محض باز شدنِ در با حسام رو به رو شدم. با جدیت پرسید که به کجا میروم و من با عصبانت پاسخ دادم که ربطی به او ندارد. اما جریان همینجا پایان نیافت. اون با اخمی در هم کشیده گفت که بدون هماهنگی با او از خانه بیرون نروم و من که دلیل این حرفش را نمیفهمیدم با لجبازی تمام رو به رویش ایستادم. و از خانه خارج شدم. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه‌خوانی حاج محمود کریمی در منزل شهید سلیمانی ماجرای بازگشت انگشتر حاج قاسم به وطن فقط هق هق جانسوز خانواده حاج قاسم...😔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi