eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. ولی خیلی درد دارهـ بعدهـ چهار سال چند تیکه استخون بذارن داخـل تابوت..، بگـن.. بفرمایین هـمسرتون.. همه زندگیتون.. مَردهـ خونتون.. پدرتون.. . 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
قصه دست‌های بسته را شنیده‌ا‌ی ... بگذار تصویر ؛ پاهای بسته در عملیات خیبر را برایت روایت کند ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 چندبار به آقامحمد گفتم برای خودمون کفن بخریم وببریم حرم‌امام‌حسین برای‌طواف ، ولی ایشون هی‌طفره میرفت. بعد چند بار که‌ اصرار کردم ناراحت‌شد و گفت: دوتا کفن میخوای ببری پیش بی‌کفن؟! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
قهرمان من اسطوره ی من الگوی من تویی سلام بر تو آن زمانیکه غریبانه به خاک افتادی؛ غریبانه چهارسال بر خاک دشت سرگذاشتی و آرام آرام استخوان شدی؛ و غریبانه برگشتی و زائر شکسته پر و بال امام رئوف شدی... قهرمان‌من تویی که حرمت حرم را نگه داشتی برای اینکه پای غریبه به خانه‌ام باز شود نه این ها که اسمشان را درشت مینویسند و عکسشان‌ را در خیابان ها بزرگ می‌کنند و مرام‌ و رسمشان راهی برای سوت و کف و هلهله کنار صبرشان می‌شود... قهرمان من تویی که به سلام و صلوات رفته ای... و به هلهله ی فرشتگان آسمان برگشته ای... برادرم! ببخش اگر وظیفه بود پشت تابوتت‌ به احترام و عشق قدم برداریم و نمی‌توانستیم...😔💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🥀✨🥀✨🥀 🔆 : چقدر جالب شد ! تا حالا اینطور نپیچیده بودم ⚜یکی از رفقا : بهش میگن نجفی شهید : خیلی تشریفاتی شد (با خنده 😄جلوی آیینه ) حالا فعلا با همین میرم و رفت ... 🔆پ ن : چیزهایی که از ماند یک عدد عمامه و چفیه خونین و یک راه ! 🌷 🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷بسم رب الشهداء والصدیقین 🌷 ((شهیدی که خلقاً و خُلقا‌ً همانند شهید ابراهیم هادی بود)) شهید داوود عابدی در تاریخ ۱/۱/ ۱۳۴۲ در تهران دیده به جهان گشود. شهید عابدی علی رغم اینکه یک بار هم شهید هادی را ندیده بود اما او را الگوی خود قرار داد وی آنچنان از نظر سیما و چهره به ابراهیم هادی شباهت داشت که وقتی وارد مجلس ختم شهید هادی شد او را با ابراهیم اشتباه گرفتند. شهید عابدی اخلاقا و رفتارا نیز همانند معشوق شهیدش بود. صدای بسیار رسایی داشت و بسیار زیبا روضه میخواند به همین خاطر دوستانش به او داوود غزالی هم می گفتند. او توانست در اوایل جنگ هیئت رزمندگان با عنوان محبان المرتضی را در کشور را اندازی کند. علاقه شدیدش به حضرت علی علیه السلام باعث شد که با دوستانش قرار بگذارند که روزهای یکشنبه دور هم جمع شوند. کتابش با عنوان قرار یکشنبه ها نامگذاری شده است. سرانجام در ۲۲/ ۱۲/ ۱۳۶۳ در عملیات بدر در غرب هویزه شربت شهادت را نوشید. 🌷🌷برای شادی روحش صلوات🌷🌷 🥀 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🥀 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 🍃ما هممون فقیریم وقت اذان که میشه سفره پهن میکنن که از تشنگی و گرسنگی نمیریم اینکه چقدر ازین سفره گیرمون میاد هم به خودمون سپردن... بسم الله🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•• 『💙͜͡🌿』 دلم، بھ مشبک‌های ضریحت چه محتاج است ...♥️ :) 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_94 آن شهید... پدریِ مردی که دچارش شده بودم، پدرانه ها خرج کرده بود. حسام با
چشمانش را بست و نفسش را با صدا بیرون داد (نمیپرسم چرا. چون دلیلشو میدونم. پس لطف کنید افکارِ بچه گونه رو بذارین کنار.. من امشب نیومدم اینجا تا شما استغفرالله از مقام خدایی و علم غیبتون بگین...) به میان حرفش پریدم، باید برایِ منصرف کردنش نیش میزدم. (من اصلا به کسی مثه شما فکر هم نمیکنم.. پس وقتتونو هدر ندین..)  سرش را کمی به سمتم چرخاند. اما رد نگاهش باز هم زمین را کنکاش میکرد. ابرویی بالا انداخت و تبسمی عجیب بر صورتش نشاند (عجب... پس کاش امروز تو امامزاده، اون اعترافاتو با جیغ جیغ و عصبانیت نمیگفتین.. چون حالا دیگه من کوتاه بیا، نیستم. بهتر شمام وقتو تلف نکنید..) چشمانم گرد شد و این یعنی اعلام جنگ؟؟ با خشم روبه رویش ایستادم (تو مگه عقل تو کله ات نیست؟؟  اصلا میفهمی داری چیکار میکنی؟؟ میفهمی خواستگاریِ کی اومدی؟؟ من نفسم امروز فرداست.. تو یه جوونِ سالمی که حالا حالاها وقت داری واسه زندگی.. این مسخره بازیا چیه که راه انداختی.. ) با آرامشی عجیب بلند شد و در مقابلم قرار گرفت (پدرم وقتی شهید شد، تنش سالم بود حتی یه دندونِ خراب هم نداشت.. ورزش میکرد.. میخندید.. یه تنِ یه لشگرو آموزش میداد.. اما عموم همیشه مریض بود. همه میگفتن آخرش جوون مرگ میشه. جنگ شروع شد. هر دو تا رفتن جبهه.. پدرِ سالمم شهید شد.. عمویِ بیمارم، هنوز هم زندست.. خدا واسه عمرِ بنده هاش سند صادر نمیکنه.. پس شمام صادر نکنید و به جای خودتون تصمیم بگیرین .. نه خدا..) لحنش زیادی محکم و قاطعانه بود. و حرفهایش منطقی و بنده وار.. سر به زیر انداختم.. راست میگفت خدا را اندازه ی کفِ دستم کوچک میدیدم و او دست و دلبازانه، بزرگ بود.. نمیدانم چرا اما دلم فقط و فقط گریه میخواست و رنگش ، رنگِ غم داشت. کجا بود پدر تا ببیند... مسلمان شدم... شیعه شدم... و جوانی پاسدار، شیعه و از اولادِ علی،  فاتحِ قلبِ یخ زده ی تک دخترش شده وقتی سکوتم را دید، دست در جیبش کرد و شکلاتی را به سمتم گرفت (حالا من باید چقدر منتظرِ جوابِ "بله" اتون بمونم؟؟) به صورتش نگاه کردم (از کجا مطمئنید که انتخابِ من درسته؟؟ شما چیزی از گذشته ام میدونید؟) سری تکان داد و لبهایش را جمع کرد (اونقدر که لازم باشه میدوونم.. در ضمن گذشته، دیگه گذشته. مهم حالِ الانتونه.. که ظاهرا پیش خدا خریدار زیاد داره.) تعجب کردم (از کجا میدونید؟؟) لبخند زد (دور از جون با یه نظامی طرفیدها.. ما همیشه عملیاتی اقدام میکنیم.. دقیق و مهندسی شده..  شما جواب " بله" رو لطف کنید.. بنده در اسرع وقت کروکی رو با مشخصات دقیق  تحویلتون میدم.. حله؟؟) شک داشتم.. به انتخابش شک داشتم.. (فکرِ همه چیزو کردین؟؟ من.. بیماریم.. حالِ بدم...) نگذاشت حرفم تموم شود (وجب به وجب.. حالا دیگه، یا علی؟؟؟؟) خدایا! عطرت را جایی همین نزدیکی حس میکنم خجالت زده با گرمایی که انگار از زیر پوستِ صورتم بیرون میزد، سر تکان دادم: ( یا علی..) ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 اَلسلامُ عَلیکَ یا مُقَطَعُ الاَعضاء 📸تصویری از پیکر گلگون کفن شهید مدافع حرم ذکریا شیری
؛ نام : انسان نام خانوادگی : آدمی زاد نام پدر : آدم نام مادر : حوا لقب : اشرف مخلوقات نژاد : خاکی صادره :دنیا مقصد : آخرت ساکن : کهکشان را شیری , منظومه شمسی(زمین) منزل : استیجاری ساعت حرکت پرواز : هر وقت خداوند صلاح بداند مکان : بهشت اگر نشد جهنم : 1- چند متر پارچه (کفن) 2- عمل نیک 3- انجام واجبات 4- امر به معروف و نهی از منکر 5- دعای والدین و مومنین 6- نماز اول وقت 7- ولایت ائمه اطهار(ع) ! 1- از آوردن بار اضافه از قبیل : حق الناس , غیبت و تهمت و غیره خود داری نمایید ، 2- خواهشمند است برای رفاه حال خود خمس و زکات و ... را قبل از پرواز پرداخت نمایید ، 3- از اوردن ثروت , مقام , ماشین حتی در داخل فرودگاه خود داری نمایید ، 4- حتما قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید که تا از آوردن دست گل های سنگین , سنگ قبر گران و تجملات و نیز مراسم های پر خرج خود داری کنند ، 5- جهت یادگاری قبل از پرواز از اموال خود بین فرزندانتان به عدالت تقسیم کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر (ص) مراجعه فرمایید تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی , رایگان , مستقیم بدون وقت قبلی می باشد در صورتی که قبل از پرواز به مشکلی برخوردید به شماره های زیر تماس حاصل فرمایید : ( سوره بقره/186 ) (سوره نسا/45) (سوره توبه/129) (سوره اعراب/55 و ... ) سرپرست کاروان : حضرت عزرائیل تهیه و تنظیم : سرنوشت الهی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یه جوری ... درباره آدما قضاوت کنید که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید!!!!! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊💔 تصویری عاشقانه که هرروز دارد تکرار می‌شود... کل یوم عاشورا...
گذشت نڪردم کہ بفهمم تـو را اما مےدانم ڪہ از جـان بگذرے باید راحت تر باشد تا پاره تنت را بگذاری و بروی... 🌷شهید 🌷 🍃🌺
. 🔴 💔 این جمله‌ را دختری روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود 🍃🌺
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ الهی🙏 بهترین آغازها آنست که با تکیه بر نام و حضور تو باشد با توکل به اسم اعظمت آغاز می‌کنیم روزمان را، الهی! هر جا که تو باشی نگاه ها مهربان کلامها محبت آمیز رفتارها سرشار از مهر می‌شوند الهی تو باش تا همه چیز سامان یابد به نام خدای همه 🍃🌺
حبه نور ✨ [وَ مَن یُومِن بِاللهِ یَهدِ قَلبَه.] هرکس ایمان آورد قلبش هدایت میشود.. 🍃🌺
💔 با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزیِ من گر شود وصل تو بار دگر 💔 🍃🌺
«إنّا غَیرُ ناسینَ لِذِکْرِکُم» ما شما را فراموش نکرده ایم.. اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍃🌺
◽️◽️◽️◽️ صبح رنگش آبی ست چیزی مثل ِ نجوای اینکه : آرام باش خدایی هست و مصلحتی پس دلشوره هایت را کناری بگذار وبگو شُکر سلام صبح زیبا تون بخیر.🌱 🍃🌺
💔 متن نامه را بخوانید! ... ... چقدر حس پدری در این سطرها موج می زند می‌شود فهمید که حاجی چقدر دغدغه کودکان و همسران چشم براه را داشته حالا هم در بهشت سربازها در کنار سردار دور اباعبدلله❤️ ... چه بهشتی بشود آن بهشت چه بهشتی
💔 چه خوب آمدید! چه به موقع! زندگی داشت ما را با خودش می برد! همیشه وقتے دست مان خالیست، می‌آیید و به دادمان می‌رسید. همیشه وقتی ولی‌تان تنهاست، خودتان را می‌رسانید! ما که قدمان به دنیای‌تان نمی‌رسد، شما بیایید! ما را که پاے آمدن‌مان نیست، 😔 شما بیایید!🥀 ♥️🌹 🍃🌺
خوابش را دید و گفت : چگونه توفیق پیدا کردی؟ -گفت از آنچه دلم میخواست؛ ... . . رادیدم: تنها سهمی ڪه از دارم چه شده بودی بازهم ...😢 🌷•| مدافع وطن 🍃🌺