eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جزبه همان ره‌ که توام راهنمایی به نام خدای همه 🍃🌺
یک حبه نور✨ لاَ تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ اِحْسَاناً اولین آزمون خداپرستی، پدر و مادر داری سوره مبارکه بقره؛ آیه ۸۳ 🍃🌺
💔 با حال و روز عاشق درمانده ات چه ڪرد؟ خواب و خیالِ آن حـرمِ منحصر به فرد... 💔 🍃🌺
السَّلامُ عَلَیکَ یَا کَهْفَ الْحَصِین من پناهنده ام به مرزهایِ بودنِ تو!! تویی که آغوشت وطنِ امنِ من است!.. 💚 ✍🏻 "س. منتظرالمهدی"
سلام امیدکه در پرتو عشق الهی، امروز در زندگی شما معجزه های فراوانی متجلی گردد و سرنوشت بی نظیری برایتان رقم بخورد روز دوشنبه تون بخیر ☀️ 🍃🌺
🌸ویژگی های بارز🌸 اخلاق شان عالی بود، این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید تأیید می کند. 😍👌 یادم نمی آید دل کسی را شکسته باشند. اولین اولویت ایشان احترام به پدر و مادر بود، هیچ وقت من ندیدم به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا کم بگذارند برایشان. فکر می کنم عاقبت به خیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود.👌 تأکیدشان این بود که من هم اگر ناراحت شدم دل کسی را نشکنم هیچ وقت. اگر یک وقت اختلاف نظری بین ما پیش می آمد بد خلقی و بی احترامی به من نمی کردند. کم کم که با اخلاق خوب شان بیشتر آشنا شدم با خودم می گفتم چنین کسی لایق شهادت است. ☺️ ولی فکر نمی کردم اینقدر زود به این فیض عظیم برسند.😔 راوی همسر شهید 🌹شهید مدافع حرم هادی شجاع سالروز شهادت 🍃🌺
✨از شهدا شرمنده ام خیلی دیر به درک حقیقت وجودشان پی بردم از خداوند متعال و حضرات معصومین و شهدا ممنونم که به گریه های شبانه این حقیر جواب دادند و من را به عنوان مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حرم دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام برگزیدند.🍂 ✨ و حال که صهیونیست خونخوار و آمریکای جنایتکار و سعودی خیانتکار قصد براندازی حرم های اهل بیت را دارند و با حمله ناجوانمردانه و وحشیانه به زنان و فرزندان و طفل های شیرخواری که هیچ پناهی ندارند قصد کشور گشایی دارند. ✨ این وظیفه را برخود دیدم که به کمک این مردم بی گناه و دفاع از حرم اهل بیت بروم و از حضرت زینب و خانم رقیه ممنونم که به من حقیر لیاقت حضور را دادند و به مدد ایشان ما با عزت، پیروز و سربلند می شویم.🔅 🔖 فرازهایی از وصیت نامه 🍃🌺
CQACAgQAAx0CUyYOlAACBGRfjWOT6IzvPKGVMj_UPge-XZYAAWIAAu4GAAIlw2lTdsY1luMZUjMbBA.mp3
6.51M
🎧 صحبت‌هاى شنيدنى شهيد مدافع حرم محمدرضا سنجرانی (كرار) «با موضوع شهادت» 🍃🌺
💔 راز بازگشت پیکر شهدای خان طومان: میگفت: دوستانم میگویند اگر تو شهید شوی، نمی توانیم جنازه ات را بیاوریم، چون تکه تکه می شوی از بس این ور و اون ور می روی! باید بیل بیاوریم جنازه ات را جمع کنیم! به آنها گفتم: حتی بیل هم نیازی نیست، چون جنازه من طوری می شود که نمی‌توانید آن را جمع کنید!😉 شهید به همسرش گفته بود: دعا کن مثل حضرت فاطمه(س)، پیکر نداشته باشم! یکی از همرزمان شهید محمود رادمهر میگوید: چندی پیش، شهید رادمهر را در خواب دیدم. گفتم: کجایی؟ بالا بالاها نشستی! هوای برگشت نداری!؟؟ گفت: هوای برگشت نداشتیم، اما گفت: برگردید تا تنها نباشد! امروز آقا به کمک شما نیاز دارد! 💠پی نوشت👇 ۱. حاج قاسم، شاهد وضع انقلاب و امام انقلاب است. او حتی در آن عالم نیز همچنان، پاسدار انقلاب است! ۲. امام خامنه ای تاکنون سه بار به آیه بشارت شهدا بعد از شهادتشان اشاره کرده است و گفتند؛برکات شهدا، بعد از شهادتشان نیز ادامه دارد و تنها ! ۳. ما با همه ادعای خویش، به گونه ای عمل نکردیم که امام خامنه ای، تنها نباشد! ما سرگرم چه هستیم؟! ۴. روح حاج قاسم، جزء ارواح صاعده است. گویا قدرت حضور و تصرف فراوانی دارد. فضائلی که او کسب کرده، مایه حیرت است! ۵. مانند سال ۹۲، کسی میخواهد دوباره، وسوسه مذاکره را به دلها بیفکند و خسران محض را به ایران تحمیل کند. این شهیدان، هوس مذاکره را خواهند زدود و دلها را به سوی دیگری خواهند برد. و ... 🍃🌺
🌷تازه دامادی که ۲۳ روز بعد از ازدواجش شهید شد ... 🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید .
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_99 خنده که بر لبهایم ظاهر شد. ایستاد (خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم.. ا
او حق نداشت.. من تازه پیدایش کرده بودم.. نه شهادت، نه مردن..  با جمله ی آخرش حسابی به هم ریختم. حال خوشی نداشتم. انگار سرطانِ  فراموش شده، دوباره به معده ام سرک میکشید و چنگ می انداخت. این سید زاده ی خوش طینت، همه اش مالِ من بود.. با هیچکس قسمتش نمیکردم.. هیچکس.. حتی پدرشوهر شهیدی که داشتنِ حسام را مدیونش بودم.. بعد از بهشت زهرا کمی در اطراف تهران گردش کردیم و او تلاش کرد تا حالِ ویران شده ام را آباد کند اما افکار من در دنیایی غیرقابل تصور غوطه ور بود و راه رسوخی وجود نداشت. کنار یک بستنی فروشی ایستاد و با دو ظرف پر از فالوده برگشت. مشغول خوردن بودیم که هر از گاهی نگاهی پر تشویش به ساقِ بیرون زده از آستین مانتوام میانداخت. دلیلش را نمیفهمیدم. پس بی توجه از کنارش عبور کردم. مدام شوخی میکرد و مهربانی حراج... تا اینکه از مراسم عروسی پرسید. اینکه چه روزی مناسبتر است. هول شدم.. یعنی حالا باید برایش توضیح میدادم که دوست ندارم عروسی کچل باشم؟؟ نفسم را با آه بیرون دادم. کاش اصلا مجلسی به نام عروسی به پا نمیکردیم. انگار نگاهم را خواند (سارا خانوم.. مادرم فقط منو داره و هزار تا آرزویِ مادرانه واسه عروسیم. پس نمیخوام دلشو بشکنمو تو حسرت بذارمش. اما شرایط  شمارو هم کاملا درک میکنم.. منتظر میمونم هر وقت آماده بودین، مجلس رو به پا کنم.. نگران هیچ چیز نباشین.) چقدر سخاوتمندانه به فریادِ نگاه و آهِ بلند شده از نهادم پاسخ داد و بزرگوارانه به رویم نیاورد که مانندِ  تمام عروسهایِ دنیا نیستم.. نواده ی علی که انقدر خوب باشد.. دیگر تکلیفِ حدِ اعلایِ خودش مشخص است. با ماشین در حال حرکت بودیم که ناگهان توقف کرد و با گفتنِ (چند لحظه صبر کنید الان میام) به سرعت پیاده شد. با چشم دنبالش کردم، وارد یک مغازه شد و چند دقیقه بعد با بسته ایی در دست برگشت. بسته را باز کرد و دو تکه پارچه ی مشکی اما نگین کاری شده را از آن بیرون کشید. با تعجب پرسیدم که اینها چیست؟  و او با لبخند پاسخ داد (اگه دستتونو بدین، متوجه میشین..) از رفتارش سر در نمیاوردم. دستم را به سمتش دراز کردم. مچم را به نرمی گرفت و پارچه را به آرامی رویِ ساقِ دستم پوشاند.. این اولین برخورد فیزیکی مان بود. و چقدر مردانگی انگشتانش دلچسب، سنجاق میشد به گوشِ حسِ لامسه ام.. با تعجب به ساقِ دستم خیره شدم. حالا چیزی شبیهِ یک آستینِ کشی رویِ آن را پوشانده بود. اینکار را در مورد دست دیگر هم تکرار کرد. به دستانم که حالا توسط این آستین هایِ اضافه و نگین کاری شده؛ فقط تا مچشان مشخص بود، نگاه کردم. (اینا چیه؟؟) کمی سرش را خاراند (والا اسم دقیقشو نمیدونم.. اما فکر کنم بهش میگن ساق دست..) آستین مانتوام را رویشان کشید و مرتب کرد. اما دلیل اینکار چه بود؟؟ (خب به چه درد میخورن؟؟ واسه چی اینارو دستم کردین؟؟) لبخند بامزه ایی روی صورتش نشاند و ابرویی بالا داد (آخه آستین های مانتوتون کوتاه بود.. تا دستاتونو یه کوچولو تکون میدادین، ساق تون کاملا مشخص میشد..) متوجه منظورش نمیشدم (خب مگه چیه؟؟) مهربانتر از همیشه پاسخ داد (بانوی زیبا.. حد حجاب گردی صورت و دستها تا مچِ.. حیفِ که چشمِ هر رهگذری به طلایِ وجودتون بیوفته..  شما نابی.. تاج سری.. کدوم پادشاهی تاجشو وسط بازار رها میکنه تا هر کس و ناکسی حظ ببره و کیف کنه؟؟) حالا دلیل آن نگاههایِ پر تشویش را میفهمیدم. شاید اگر یک سال پیش کسی از حجاب و حدودش میگفت، سر به تنش نمیگذاشتم اما حالا با عشق سر به اطاعت خدا فرود میآوردم. راست میگفت. من ارزان نبود که ارزان حراج شوم.. وقتی لبخندم را دید بسته ایی دیگر را به سمتم گرفت. (اینم جائزه ی خنده هایِ دلبرونه تون..) ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کلیپی منتشر نشده از شهید مدافع حرم دقایقی قبل از که از نحوه ی به شهادت رسیدنش می گوید... 🍃🌺
💔 خِشت اول را اگر زهرا گذارَد در بقیع تا ثُریّا می رود دیوار ایوان حسن«؏» ♥️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💠 شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده: من از مردم ایران می خواهم تفرقه اندازی نکنید، باهم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
❤️ عاشقانه های وهب شهدای مدافع حرم شهید هادی شجاع 📲 مجموعه استوری هایی از روایت مشترک 4 روزه شهید هادی شجاع و همسر صبورش 💐 شادی روح شهید شجاع صلوات 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✿▬▬▬▬๑۩🖤۩๑▬▬▬▬✿ ♥️ اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیه به آقاصاحب‌الزمان ﴿عج﴾ از طرف خودم..:) 🌱 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi