کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_105 آن مرد رفت؛ وقتی که باران نمی بارید، آسمان نمی غرید و همه ی شهر خواب بود
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_106
قبل از حرکت به پروین و فاطمه خانم متذکر شدیم که حسام تا رسیدن به مرز، نباید از سفرمان باخبر شود که اگر بداند نگرانی محضِ حالِ بیمارم، خرابش میکند و کلافه..
و در این بین فقط مادر بود که لبخند زنان، ساکِ بسته شده ی سفرم را نظاره گر میکرد و حظ میبرد.
مانتویِ بلند و گشادِ مشکی رنگ، تنِ نحیفم را بیشتر از پیش لاغر نشان میداد و پروین با تماشایم غر میزد که تا میتوانی غذا نخور و من ناتوان از بیانِ کلماتِ فارسی با مادرانه هایش عشق میکردم.
فاطمه خانم به بدرقه مان آمد و گرم به آغوشم کشید. به چشمانم خیره شد و اشک ریخت تا برایش دعا کنم و دعوت نامه ی امضا شده اش را از ارباب بگیرم.
اربابی که ندیده، عاشقش شده بودم و جان میدادم برایِ طعمِ هوایِ نچشیده اش...
وقتی به مرز رسیدیم برادرم با حسام تماس گرفت و او را در جریانِ سفرم قرار داد.
نمیدانم فریادش چقدر بلند بود که دانیال گوشی از خود دور کرد و برایم سری از تاسف تکان داد..
باید میرنجیدم؟
حسام زیادی خودخواه نبود؟؟
خود عشقبازی میکرد و نوبت به دلِ من که میرسید خط و نشان میکشید؟؟
جملاتِ تکه تکه و پر توضیحِ دانیال، از بازخواستش خبر میداد و مخالفت شدید..
دانیال گوشی به سمتم گرفت تا شانه خالی کند و توپ را به زمین من بیاندازد.
اما من قصد هم صحبتی و توبیخ شدن را نداشتم، هر چند که دلم پر می کشید برایِ یک ثانیه شنیدن.
سری به نشانه ی مخالفات تکان دادم و در مقابلِ چشمانِ پر حیرتِ برادر، راهِ رفتن پیش گرفتم.
ده دقیقه ایی گذشت و دانیال به سراغم آمد (سارا بگم خدا چکارت کنه..
یه سره سرم داد زد که چرا آوردمت.. کلی هم خط و نشون کشید که اگه یه مو از سرت کم بشه تحویل داعشم میده.)
از نگرانی هایی مردانه ی حسام خنده بر لبانم نشست.
دانیال چشم تنگ کرد و مقابلم ایستاد (میشه بگی چرا باهاش حرف نزدی؟؟
مخمو تیلیت کرد که گوشی را بدم بهت.
دسته گل رو تو به آب دادی و منو تا اینجا کشوندی، حالا جوابشو نمیدی و همه رو میندازی گردن من؟)
شالِ مشکیم را مرتب کردم (تا رسیدن به کربلا باید تحمل کنی..)
طلبکارو پر سوال پرسید (چی؟؟؟ یعنی چی؟)
ابرویی بالا انداختم (یعنی تا خودِ کربلا، هیچ تماسی رو از طرفِ حسام پاسخ گو نمیبااااشم.. واضح بود جنابِ آقایِ برادر؟؟؟)
نباید فرصتِ گله و ناراحتی را به امیر مهدی میدادم. من به عشق علی و دو فرزندش حسین و عباس پا به این سفر گذاشته بودم. پس باید تا رسیدن به مقصد دورِ عشقِ حسام را خط میکشیدم..
وا رفته زیر لب زمزمه کرد (بیا و خوبی کن.. کارم دراومده پس.. کی میتونی از پس زبونِ اون دیوونه ی بی کله بربیاد.. کبابم میکنه...)
انگشتم را به سمتش نشانه رفتم (هووووی.. در مورد شوهرم، مودب باشااا..)
از سر حرص صورتی جمع کرد و "نامردی" حواله ام..
بازرسی تمام شد و ما وارد مرز عراق شدیم..
سوار بر اتوبوس به سمت نجف ..
کاخِ پادشاهیِ علی..
اینجا عطرِ خاکش کمی فرق نداشت؟؟
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر پـدر رفت، پسر هست هنوز...
⚫️السلام علیک یابقیه الله فی ارضه
👌امام حسن عسکری(ع): هیچ بلائی نیست جز آنکه برای خداوند درآن بلا، نعمتی است که آنرا احاطه کرده است
👌آغاز امامت یگانه منجی عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بر شما تهنیت باد🌹
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_حسن_عسکری
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺آقا مبارک است
رَدای امامتت
ای غایب از نظر
به فدای امامتت
🌺ما زنده ایم
از برکات ولایتت
ما عهد بسته ایم
به پای امامتت
🌹آغاز ولایت مهدی صاحب الزمان بر شما منتظران مبارک
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸اتش دشمن به قدری شدید بود که کسی جرات بیرون آمدن از کانال را نداشت دیدم یک نفر با سرباند پیچی شده روی دژ راه می رود و نیروهایش را هدایت می کند.
تعدادی نیروی دیگر هم دادم دستش که برود سمت کانال ماهی.
گفت چشم و راه افتاد با ان حجم آتش گمان نمیکردم حتی به کانال ماهی برسد اما چند ساعت بعد پشت بی سیم گفت از کانال عبور کرده با این کار شجاعانه فرمانده سپاه خودش امد روی خط بی سیم و حاج مهدی را تشویق کرد.
🔷تصویرساز: کمیل کریمی
🔶مدیر تولید: امین زاده تقی
🔷گردآورنده: احمد ایزدی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺در کربلای خان طومان چه گذشت؟
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
به نام خدایی که باقیست
و همه چیز، غیر او فانیست
شروع کارها با نام مشکل گشایت:
یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
«قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»
نترسید، خودم هواتونو دارم.
#سوره محترم طه.۴۶
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
نشستهام ز هٖجر تو تنها دو همنشین دارمـ
دلِ شکستهٖ یکے
جانِ بےقرار یکے..
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مگر اینکه تو بیایی و نجاتم بدهی ...
#یا ایها العزیز
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💙 در دسٺ امام ما زمام عصر اسٺ
🎊ازحضرٺ او بہ پا قوام عصر اسٺ
💙 تبریك بہ شیعیان عالم گوئید
🎊آغازامامٺ امام عصر اسٺ
#مولاےمن_یاصاحبالزمان💗
#رداےامامٺ_برقامٺ_شریفتان💚
#مبارڪباد❣
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi