eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
26.2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌هاے رو ‌گوش‌ ڪنے.. باید درڪ ڪنے.. من درڪ ڪردم.. از همان لحظه ڪه صداے صوتـــــــ ِ خمپاره در سرم پیچیدو به ثانیه‌اے نڪشید... زمین به آسمان دوخته شد و.. پهلویم سوختـــــــ از داغے ترڪش.. اصلاً مگر آن لحظه مےشد غیر از " " چیز دیگرے گفتــــــ ... اما مادرےهایادتان باشد فقط.. من مَردم...ولے... ...💔 🏴شهید‌محمدغفاری🏴 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 [ میگفت: من خجالت میکشم توی صورت حاج‌قاسم نگاه کنم.. بس که چهره اش خسته است..! ] 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ⭕ حاج قاسم رو شهید کردن که انتقام خراب شدن نقشه هاشونو بگیرن ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
"خــــداوندا ".......! آرامم ڪن همان گونه ڪه دریا را پس از هرطوفانے آرام میڪنے راهنمایم باش ڪه در این چرخ و فلڪ روزگار بدجور سرگیجه گرفتم ایمانم راقوے ڪن ڪه تو را در تنهایے خود گم نڪنم... به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
پنجشنبه تون ‌معطر به ‌عطر خوش صلوات 🌸اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ و خوش گفتارتر از کسی که به سوی خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد و گوید: من از تسلیم شدگان هستم، کیست؟ -آیه ۳۳ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
من زمین گیرم گرفتارم دعایم کن حسین از خــودم واللّه بیــزارم دعایم کن حسین بر در این خانه از نام و نشان باید گذشت دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین 💚 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
لبخند بزن به روزگاری که از نو شروع شده،،، صبح یادآور زیباییهاست،،، یادآور زندگی نو، شروعی نو،،، نگاهی نو و امیدی نو،،،، ردپای خدا در زندگیست زیبـــــاترین گـــــل ها همیشه مختص بهتـــــرین هاست کوتاه دستی ام را ببخشید که وسعت توانم اندک است امـــــا همیـــــن اندک را از صمیم قلب پیشکشـــــتان میکنم. سلام🌤 روزقشنگی‌روبراتون‌آرزودارم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🏴فکر کردن به غم و غصه مادر سخت است ▪️خواندن روضه در چند برابر سخت است 🏴من همان اول بسم الله اشکم جاری است ▪️چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 مطمئن‌ان همه که پَر از قفس می‌کشی 🏴 پرس‌و‌جو می‌کنن تو هنوز نفس می‌کشی؟ مداحی محمود کریمی - فاطمیه ۹۷ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تا حالا با حضرت زهرا (س) حرف زدی؟! 🔰 تا حالا حضرت زهرا باهات حرف زده ؟! ☑️میدونی شهید عبدالحسین برونسی کیه و حضرت زهرا(س) شب عملیات چی بهش گفت ؟!؟! این کلیپ دیدنی رو از دست نده 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
▪️خدا نکند مادری آه بکشد؛ خدا نکند دل مادری بشکند که اگر بشکند رنگ روزگار سیاه میشود؛ از آن روز که بین در و دیوار آه مادر، دامن دنیا را گرفت، همه چیز خراب شد؛ دیگر آب خوش از گلوی کسی پایین نرفت؛ دیگر دنیا جای زندگی نشد... و نخواهد شد تا تو بیایی‌! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اولین باری که دیدمش گفتم این فرق داره! 👈 روایت‌های ناب از زندگی شهدای مدافع حرم در مستند «مرزهای عاشقی» 🔰 🔰 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
: 💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سیزدهم يادم نمي آيد حرفي را
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 " يك بار بين خرم آباد و اراك تصادف كرده بود وقتي آمد از پنجره ي اتاق ديدم كه دور گردنش پارچه اي سفيد شبيه باند بسته . توي اتاق كه آمد بازش كرده بود . پرسيدم " خداي ناكرده مجروح شديد ؟ " گفت " نه چيزي نيست ، از اين چيزها توي كار ما زياده . " مادرم مي گفت " آقا مهدي حالا شما يكي مدتي بمانيد يك عده تازه نفس بروند . " او هم مي خنديد و مثل هميشه مي گفت " حاج خانم صلوات بفرستيد ، ما سرباز امام زمان هستيم ، " اين مدت براي آشنا شدن با آدمي مثل او فرصت زيادي نبود ، ولي با قيافه اش پيش تر آشنا شده بودم . از فهميدن يك چيز هول برم داشت . آن صورت نوراني اي که درخواب ديده بودم ، صورت خودش بود . آن موقع زياد خوابم را جدي نگرفتم . ولي تازه داشتم مي فهميدم . بايد با آدمي زندگي مي كردم که اصلاً نبايد روي بودن و ماندنش حساب مي كردم . احساس مي كردم دارم به شعار هايي که مي دادم عمل مي كنم . بايد با يك شهيدِ زنده زندگي مي كردم . يكي از دوستان هم دبيرستانيم که دانشگاه قبول شده بود به مادرم گفته بود " اين منير از همان اول مي گفت من مي خواهم به آدم ساده اي شوهر كنم . آخرش هم اين كار را كرد . رفت به يك پاسدار شوهر كرد . ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_چهاردهم " يك بار بين خرم آباد و
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 " من هم برايش پيغام فرستادم " اين ها با خدا معامله كرده اند . كي از اين ها بهتر ؟ " خدا را شكر مي كردم كه توانسته بودم طبق نظرم ازدواج كنم . حتی از اين كه مراسم نگرفتيم خوش حال بودم . اصلاً در ذهنم نبود كه مثلاً ازدواجم رنگي از ازدواج حضرت علي و حضرت فاطمه داشته باشد . بعد از مدتي كه رفت و آمد ، گفت " اگر شما اهواز باشيد ، زودتر مي توانم بيايم پيشتان . منطقه ي كاريم الآن آن جاست . يكي از دوستانم كه تازه ازدواج كرده . يك خانه مي گيريم . يك طبقه ما باشيم ، يك طبقه آن ها ، كه تنهايي برايتان زياد مشكل نباشد . به يك محلي هم مي گوييم كه بياييد و در خريد و اين كارها كمكتان كند . " اين حرف را من كه عاشق ديدن مناطق جنگي بودم زود مي توانستم قبول كنم ، ولي اطرافيان به اين راحتي نمي توانستند . مي گفتند " هر كاري رسم و رسوم خودش را دارد . " براي خودشان ناراحت نبودند ، مي گفتند " جواب مردم را هم بايد داد . " همان حرف و حديث هاي هميشگي شهرهاي كوچك ، كه بايد برايشان يك گوش را دركرد و يكي را دروازه . اما پدرم مي گفت من در مقابل تواضع اين جوان چيزي نمي توانم بگويم . تو هم دخترم ، اين نصيحت را از من داشته باش و با شوهرت هميشه صادق باشد . ادامه دارد.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_ششم من هم رنگ و بوی اینجا را گرفته ام ، ساده و بی چیز دست خالی ، مث
💔 بیشتر گوش تیز میکنم ، صدا از داخل قبر است بیشتر از انچه بترسم کنجکاو شده ام ...! نگاهی به داخل قبر می اندازم ، مرد جوانی به حالت پیچیده روی خاک ناله می کند و خدا را صدا می زند ... لباسش رنگ حامد است ! باز هم او! باز هم حامـد! از سجده بر میخیزد و چهره اش را میبینم ... می نشینم سر جایم ، زیارت عاشورا را شروع می کند .... صدایش از گریه گرفته و با سوز می خواند ... قرآن قبل از اذان همراه است با پایان زیارت برای نماز ، بلند می شوم و تا چشمش به من می افتد هول می شود ... با همان صدای گرفته می گوید : ببخشید کی شمارو راه داد اینجا ؟؟؟؟؟ -کسی مانعم نشد ... اشکالـے دارد از نظر شما !؟ سرش را تکان می دهد ، جوابی ندارد . جز اینکه بگوید : بله ...یعنی نه اشکال نداره .... ولی .... ادامہ دارد .... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_ششم من هم رنگ و بوی اینجا را گرفته ام ، ساده و بی چیز دست خالی ، مث
💔 می روم به سمت محوطه شهدای گمنام ، قرار است فردا شهیدی که تازه اورده اند دفن کنند و قبری هم کنده اند، می روم جلوی تابوت کسی هم جلویم را نمی گیرد .... عجیب است اینجا خالی است و جاهای دیگه پر از مرد است جز اینجا و این برای من بهتر است... دستی روی تابوت می کشم و بی آنکه بخواهم ، آهی از سینه ام بر میخیزد .... زبانم بند آمده و برعکس بقیه جاها، اشک حرف اول را می زند نه زبان.... شروع می کنم به استغفار کردن همیشه وقتی دلم می گیرد استغفار میکنم، الان هم از همان وقت هاست ... روحم درد میکند ، خسته ام ! نیاز به شارژ روحی دارم ... در دل به شهید گمنام می گویم : تو مثل برادر نداشته ام !... سرم را روی تابوت می گذارم و بی انکه کسی روضه بخواند هق هقم بلند می شود... من هم مثل بقیه کسانی شده ام که خلوت شب را برگزیده اند ، حواسم به اطرافم نیست ، بوی گلاب باعث می شود گریه ام با آرامش همراه باشد ... ناگاه صدای ناله ای حواسم را پرت می کند ، اینجا که کسی نبود ! کمی می ترسم سر بلند می کنم دور ورم را نگاه میکنم ، کسی نیست ... ولی صدای ناله نزدیک است ...شاید از فاصله یک متری ! .... باورم نمیشد به این زودی دریچه های عالم غیب به رویم باز شده باشد !.... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا .... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_هفتم می روم به سمت محوطه شهدای گمنام ، قرار است فردا شهیدی که تازه ا
💔 بیشتر گوش تیز میکنم ، صدا از داخل قبر است بیشتر از انچه بترسم کنجکاو شده ام ...! نگاهی به داخل قبر می اندازم ، مرد جوانی به حالت پیچیده روی خاک ناله می کند و خدا را صدا می زند ... لباسش رنگ حامد است ! باز هم او! باز هم حامـد! از سجده بر میخیزد و چهره اش را میبینم ... می نشینم سر جایم ، زیارت عاشورا را شروع می کند .... صدایش از گریه گرفته و با سوز می خواند ... قرآن قبل از اذان همراه است با پایان زیارت برای نماز ، بلند می شوم و تا چشمش به من می افتد هول می شود ... با همان صدای گرفته می گوید : ببخشید کی شمارو راه داد اینجا ؟؟؟؟؟ -کسی مانعم نشد ... اشکالـے دارد از نظر شما !؟ سرش را تکان می دهد ، جوابی ندارد . جز اینکه بگوید : بله ...یعنی نه اشکال نداره .... ولی .... ادامہ دارد .... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 اینها چه دیدند و رفتند و ما نتونستیم ببینیم و ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 به فرمانده گفت: اگه رمز رو اعلام کردی و تو آب نپریدم، منو هل بده تو آب! فرمانده گفت: اگر مطمئن نیستی می‌تونی برگردی... مهدی جواب داد: نه! پای حرف امام ایستاده ام، فقط می ترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم الان هم خواهرم رو سپردم به همسایه ها تا تو عملیات شرکت کنم. والفجر هشت هنگام زدن به دل اروند وحشی ... فرمانده اعلام کرد... یا زهرا ... اولین نفری که توی آب پرید، مهدی بود اولین نفری بود که به شهادت رسید! عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi