تۅحݪببࢪاینشانہگیࢪیاز
گۅگلاࢪثاستفادهمیڪࢪد📱
اماخمپاࢪههابہهدفنمیخۅࢪد
ۅفہمیدهبۅدڪہایننࢪمافزاࢪ
دࢪسۅࢪیہخطاداࢪدۅ"عمدی"
همهست.😡
مقداࢪخطاࢪادࢪآوࢪدهبۅدۅدࢪ😇
نشانہگیریخطاࢪاهممحاسبہ
میڪࢪدۅدࢪستهدفࢪامیزد.
باࢪزیادیجابہجاڪࢪدۅڪمࢪدࢪد
گࢪفتبہحدیڪہنمیتۅنست
ࢪانندگےڪنہۅهیچداࢪۅیۍ💊
هماثࢪنمیڪࢪدبࢪاهمینتۅ
ماموࢪیتآخࢪجلیقہنپۅشید⛑
ۅمۅجانفجاࢪمحمۅدࢪضاࢪۅ
بہدیۅاࢪڪاناݪڪۅبیدهبۅد.💥
#فاطمیه
#اللهمالحقناباالشهدا
#اللهمالرزقناشفاعہالشهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید
🎥 لحظات جانسوز وداع خانواده و دوستداران شهید مدافع حرم #محمد_معافی درمعراج شهدا
🕊شهادت:۳۰دی ماه۹۶
📍شهر بوکمال سوریه
➕مداحی حاج امیر عباسی
#صلوات
🍃🌹🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_چهار بعد از دعا ، کم کم همه بلند می شوند که بروند و من هم منتظر تماس
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_پنج
آنی متوجه می شوم که باید بروم، کسی را نمی شناسم اما چشمی می گویم و بلند می شوم...
هانیه خانم تعارف می کند که منصرفم کند ، اما خوب می دانم رفتنم بهتر است چشمم می افتد به عکس طاقچه که تا الان زیرش نشسته بودیم ، قلبم می ریزد ....
همان چشمان مهربان و اشنا، همان پیـرمرد ! همان پیرمردی که در خواب دیده بودم و راه را نشانم داده بود ، او اینجا در خانه ای که حامد زندگی می کند !؟
راستی چقدر نگاه او و حامد و هانیه خانم شبیه هم است ! نمی توانم به نتیجه ای برسم ، جز اینکه نسبتی باهم دارند ....
اما نمی فهمم چرا ان پیرمرد باید به خوابم بیاید ، به ذهنم فشار می آورم تا نامش به خاطرم بیاید ، مداح دیشب چه گفت؟ ...عباس ، عباس قریشی !....
به طرف آشپزخانه می روم ، چندان تجربه کار خانه ندارم ، با خجالت و اکراه جلوی در آشپزخانه می ایستم و به خانمی که فکر کنم دختر هانیه خانم باشد می گویم:
-ببخشید کمک نمی خواین ؟
خانم که سی ساله به نظر می اید جلو می اید و دستش را برای مصافحه دراز می کند:
-سلام عزیزم ، شما باید حورا خانم باشی درسته؟
چقدر شبیه مادرش است ، لبخندش ، نگاهش ، حتی اندوه چهره اش ، دست می دهم ، خودش را نرگس معرفی می کند ...
وقتی اصرارم برای کمک را می بینید ، می گوید کمکش لیوان هارا آب بکشم تا بتوانیم باهم صحبت کنیم ، برای اینکه راحت تر باشم ، توصیه می کند چادرم را در بیاورم و اطمینان می دهد که مردها داخل نمی آیند ...
مشغول می شویم و نرگس از درس و زندگی ام می پرسد ، من که ذهنم درگیر عکس پیرمرد است ، چندان تمرکز ندارم ، مخصوصا که حس می کنم حالم هم خوب نیست و قلبم تند تند میزند ...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_پنج آنی متوجه می شوم که باید بروم، کسی را نمی شناسم اما چشمی می گویم
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_شش
نرگس هم متوجه حالم می شود : حورا جون! عزیزم! چرا رنگت برگشته؟ حالت خوبه ؟
- خوبم چیزیم نیست!
با خودم کلنجار می روم که درباره آن شهید بپرسم یانه ، که صدای مردانه ای می آید :
-نرگس خانوم ! این استکانام تو حیاط بود ، زحمتشو بکشید...
حامد است که با یک سینی پر از استکان خالی در آستانه در آشپزخانه ایستاده ، دیگر برایم مهم نیست نگاه هایمان تلاقی می کند به سمت چادر می روم و او هم دستپاچه تر از من بر می گردد ...
با معذرت خواهی کوتاهی به حیاط می رود ، نرگس ام رنگش پریده اما خودش را جمع و جور می کند و با پر روسری اش عرق از پیشانی میگیرد :
-تو که حجابت کامل بود دختر! چرا الکی هول شدی؟
-می دونم ولی دوست ندارم کسی بدون چادر ببینتم ...
چهره اش حالتی محزون به خود گرفته و گفت:
- اقا حامد پسر دایی منن ، پدرشون دایی عباس ، جانباز شیمیایی بودن شهید شدن ، با مادرم زندگی می کنند .
حواسم به حرفهایش نیست ، می گویم : اون شهیدی که عکسش روی طاقچه است ، اون آقای مسن ...خیلی آشنان ....
- گفتم که ! دایی عباسمن ...
حرفی نمیزنم از خوابی که دیده ام ، کارمان تمام می شود ، نرگس نگاهی به حیاط می اندازد و می گوید : فک کنم حامد رفته باشه بیرون ....
ادامہ دارد...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهیدانه 🕊
حاج قاسـم هـیچگاہ از سختیهـای عراق و سـوریه سـخـن نمیگفت و در پاسخ به هـر سـؤالی در ایـن خصوص،میگفت هـمه چیز خوب اسـت؛
هـمه چیز خوب اسـت.
حاجی بـسـیار زیرڪ وباهـوش بود.
یڪ وقت در یڪ جلـسـه خصوصی،
فردی به ایشان اظهـار ارادت و نزدیڪی ڪرد و اظهـار داشت ڪه شما دارید ایـن هـمه زحمت میڪشید اما قدر شما را نمیدانند و فلان و چنان....اما حاج قاسـم گفت:
«شما چرا ناراحتید؟ مـن یڪ سـربازم، نهـایتش میگویند برو جای دیگری نگهـبانی بدہ و مـن هـم میگویم چشم...
اینڪہ ناراحتی ندارد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهداء والصالحین
سلام آقامحمد جان، زمینی شدنت مبارک.
رفیق شهیدم،داداش محمدم ازآن زمان که پا به دنیاگذاشته ای تالحظه شهادتت و بعداز آن که باشمااشنا شدم،به شماافتخار میکنم وعاشقانه دوستت دارم.
چشم هایم را میگشایم باورم میشوداین روزها را که معطراست به بوی شهادت.براد عزیزم مرا هم شهدایی کن.
محمد جان! دستانم را بگیربه پاهایم قوت بده تا بتوانم بلندشوم و برروی پاهایم بایستم.
کمکم کن تااز سُکون دربیایم وپروازکنم.روزی که لحظه جدایی اززمین است بیا ومرابا خودتت ببر تاابد تا بی نهایت تاخدا.
دعایمان کن شهدایی باشیم،شهدایی رفتارو عمل کنیم و دراخرِماموریت دنیا،شهادت باعزت قسمت مان شود وباعاقبت به خیری از دنیا پربکشیم ان شاءالله.
محمدجان ! برادرعزیزم! دستانم رابگیر به پاهای خسته ام جانی مجددعطاکن تابتوانم در راه شما و درراه شهدا بمانم وثابت قدم باشم.
و عاقبت کاروماموریتم،رضایت خداوبعد عاقبت خونین باشهادت باعزت نصیبمان شود ان شاءالله.
بعضی وقت ها که اززمین وزمانه اش خسته میشودغیرازتوهرچه هست فراموش میکنم.
ارامش لحظه های بی تاب زندگی ام باتمام وجوددوستت دارم.
دعایم کن شهادت رابه چنگ بیاورم هماننده خودت که باعزت جان دادی و سرافراز برگشتی به شهر. هرزمان ازآسمان به زمین نگاه کردید،نیم نگاهی هم به مابیندازیدتا دلمون به نگاهت گرم تر بشود.
محمدجان نگذاربه جدایی ات عادت کنیم.
به امیدروزهای بهتر به امیدظهورامام زمان (ع) و شهادت باعزت ان شالله
هنوزهم هستم بر آن عهدی که بسته ام.
به یاد رمزی که بین هم گذاشتیم:
❤️جیم.دال.جیم❤️
#ارسالی_دوست_شهید
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
بعضی ها پای رفاقتشان حتی خون میدهند
اما
از عهد و پیمانشان هرگز بر نمی گردند...
از این رفاقت های ناب
از این رفاقت ها که نم نمی کشد، بوی بی معرفتی نمیدهد، رنگ عوض نمیکند،
از این رفاقت هایِ همراه هم، دست در دست هم
تا آستانه ی بهشت
مرا آرزوست ...
#سحر_شهریاری
#رفاقت
#ابومهدی
#حاج_قاسم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کوچکترین شهید مدافع حرم را بشناسید🌹
برادرم طی یک انفجار به شهادت رسید. به خاطر انفجار دچار حریق شده بود، همه ی بدنش سوخته و کبود شده بود. بعد از سه روز برادرم را از زیر آوار بیرون کشیدند. تنها قسمت سالم بدن برادرم که هیچ تغییری نکرده بود، حنجره اش بود. استادش می گفت حنجره ای که مدح اهل بیت را بگوید هیچ وقت نمی سوزد!✅
وقتی از زیر آوار کشیدند بیرون فقط یک پلاک همراهش بود. خاطره ی زیادی هم از ایشان ندارم. فقط یادم هست همیشه می گفت خواهرم طوری زندگی کن که فردای قیامت بتوانی به روی حضرت زهرا (س) نگاه کنی. این حرف را در یک مجلس روضه شنیده بود و خیلی به دلش نشسته بود.💔
شهید مدافع حرم سید یحیی براتی🌹
متولد ۷۵🕊
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
•چگونه ســیر شود
چــشمم از تماشایت ؟
•ڪه جــاودانه ترین
لــحظه ی تـــماشایی...
.
.
.
#شهیدمحمدغفاری 💚
#ولادت_سی_دیماه_سال_شصت_وسه
#انتشاربرای_اولین_بار👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
بههوایخبری
تنگدلم،چونغنچه!
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#پلاسکو
سکوی عروج آتش نشان ها
یاد قهرمانی ها، رشادت ها، ایثار و فداکاری… آن مردان مرد
گرامی باد
*داداشی *هوایی *قوشچی *امینی *علی تبار *کوهی *سلطانی *شفیعی *روحانی *نظری *مهرورز *مستوفی *آقایی *حسین زاده *قدیانی *صفی زاده *میرزاخانی
#سالروز_شهادت🌹
#شهدای_آتشنشان ♥️🚒
روحشان قرین رحمت الهی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
••••
دو کلوم حرف حساب ‼️
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقا #امــامزمــان صبح
به #عشق شما چشم باز میکنہ
این عشق فهمیدنے نیست...!!!
بعدما صبح که چشم باز میکنیم
بجایِ عرض ارادت به محضر آقا
گوشیامونُ چڪ میکنیم‼️
زشته نه⁉️
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi