eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.5هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢میلاد امام رضا علیه‌السلام خجسته باد 💠دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم كنار سقاخونت، با زائرات بشینم سقاخونت آقاجون، به یاد مشك سقاست اونجا فقط برای شادی قلب زهراست 📎 📎 📎
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسنت آقای رسولی مداح تراز انقلاب 👏🇮🇷 اینجا خلیج فارسه تا آخرش هم خلیج فارس می‌مونه مردک👊 چشمت کورررررر 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | ماجرایِ عجیب عروسی دختر یک رفتگر با پسر یک تاجر، با عنایت (علیه السلام)، از زبان حاج آقا . ✍گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه مادرانه امام رضا(ع) به شیعیان گنه‌کار 🔹 با خیال راحت به زیارت بروید ... 🔹۲۳ ذی القعده؛ روز زیارتی مخصوص (ع) است 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
علیه‌السلام هر روز كار خودمان را با توسل به یكی از چهارده معصوم شروع می‌كردیم. آن روز دل‌ها به سمت علیه‌السلام رفت. همه خود را پشت آقا حس می‌كردند. بعد از ذكر توسل حركت بچه‌ها شروع شد. شرهانی در آن روز گوشه‌ای از خاك خراسان شده بود. روی همه لب‌ها ذكر مقدس هشتم بود. پس از ساعتی تلاش، اولین خودش را نشان داد. با جستجوی بسیار تمام از خاك خارج شد. اما هر چه گشتیم از خبری نبود. بچه‌ها می‌گفتند: ، رمز حركت امروز نام مقدّس شما بود. خودتان كمك كنید. یك دفعه كاغذی از داخل جیب این گمنام پیدا شد. بعد از گذشت سال‌ها قابل خواندن بود. روی آن فقط یك بیت شعر نوشته شده بود : هركس شود بیمار رضا(علیه‌السلام) والله شود دلدار خدا یك بار دیگر رمز حركت ما نام مقدّس علیه‌السلام انتخاب شد. از صبح تا عصر جستجو كردیم هفت پیدا شد. گفتیم حتماً باید دیگری پیدا شود. رمز حركت امروز ما نام مقدّس هشتم بوده ، اما هر چه گشتیم دیگری پیدا نشد. خسته بودیم و دلشكسته. لحظات غروب بود. گفتند: امام جماعت یكی از مساجد شیعیان عراق در نزدیكی مرز با شما كار دارد! به نقطه مرزی رفتیم. ایشان را پیدا كرده و برای تحویل آورده بود. لباس بسیجی بر تن بود. با آمدن او هشت روز توسّل به امام هشتم كامل شد. اما عجیب‌تر جمله‌ای بود كه بر لباس نوشته شده بود. همه با دیدن لباس او اشك می‌ریختند. بر پشت پیراهنش نوشته شده بود : 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 درخواست‌ از علیه‌السلام . داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(علیه‌السلام) بود یه روز که عازم مشهدالرضا(علیه‌السلام) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟ گفت: باید دو زانو رو به روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی ، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده ، زود بلند نشی بری... فکر می‌کنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا (علیه‌السلام) گرفت ، چون قبل از آخرین سفر به سوریه ، رفته بود پابوس امام رضا (علیه‌السلام) و... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍سخنرانی کوتاه دستورالعملی راحت و آسان از (علیه السلام) برای نجات ما از اثار گناهان و نابود کردن گناهان حجت الاسلام دکتر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | ماجرایِ عجیب عروسی دختر یک رفتگر با پسر یک تاجر، با عنایت (علیه السلام)، از زبان حاج آقا . ✍گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا علیه السلام از دست امام رضا (علیه السلام) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند! 🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری 🏷 علیه السلام 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌱🌹 گفتند چه کنیم که امام‌رضا نزد خدا واسـطه شـود؟ گفـت : بـروید حـرم و بـگوئـید : بفاطـمه، بفاطـمه، بفاطـمه. سه‌ بار آقا را به فاطمه قسم بدهید، امام دعایتان را مستجاب مـی‌کند . . 🌷 علیه‌السلام 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
1⃣ 📌 ″شهید اوهانی″ تا اذن دخول را نگرفت، وارد حرم نشد.. 🔹 سال ۶۲ بود که در محضرشان مشرف شدیم محضر آقاجانمان حضرت علی بن موسی الرضا آلاف تحیة و الثناء... ◇ وارد شدیم و جلوی تابلوی اذن دخول ایستادیم، با هم اذن دخول را خواندیم و در کمال ناباوری برگشتند و نرفتند داخل... ◇ توی راه که برمی گشتیم مسجد، (بله اون زمان هتل و ... نمی ماندیم بلکه در مساجد و پایگاه ها اسکان می یافتیم) ◇ گفتم: آقا رحمت چرا نرفتیم داخل حرم؟! فرمود: عرض می کنم و تمام... ◇ شب، قبل از نماز باز دوباره راهی حرم شدیم و خواندن اذن دخول و دوباره برگشتند، ولی خیلی گرفته بودند. ◇ کم کم عصبانی می‌شدم دیگه سؤال نکردم. ◇ صبح حدود ساعت دو و نیم راهی حرم شدیم، ولی یا صاحب الزمان(عج)، وقتی اذن دخول را می‌خواندند_که شاید نیم ساعت طول کشید_ شانه هایش از شدت گریه به لرزش در آمده بود ، مثل ابر بهاری می‌بارید. ◇ رفتیم داخل حرم و زیارت و مناجات و نماز و امین الله و .... حدود ساعت هشت صبح از حرم خارج شدیم, به صرف صبحانه ( املت ) میهمانم کرد و خیلی هم خوشحال بود. ◇ بعد از صبحانه عرض کردم دفعه سوم چرا داخل شدیم و دفعات قبل نه؟ ◇ لبخندی زد و فرمود: گریه از ته دل به هنگام خوندن اذن دخول، یعنی اجازه صادر شد؛ میتونیم وارد بشیم .. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi