eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شهیدان نامہ گلگون نوشتند ❣شهادٺ نامہ را نوشتند ❣بنازم این همہ وایثار 🕊بہ تاریخ جهان قانون نوشتند : هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) یاد می کنند... 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹سالروز شهادت شهید مهدی زین الدین🌹 (تو هیچی نیستی) 🍂چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید، امان نمی‌داد؛ شروع می‌کرد به بوسیدن. مخمصه‌ای بود برای خودش. خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا این‌قدر بهت اهمیت می‌دن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجی‌هایی...»🍂 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹🍃🌹🍃 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ... امروز صداي آهنگ هاي لس آنجلسي آنقدر بلند است كه فريادهای 🌹" "🌹 به گوش نمےرسد!!! امروز همه 🌹"حاج ابراهيم همت"🌹 را با اتوبان همت مےشناسند... امروز نام را براي اينكه بچه ها خشونت طلب بار نيايند از كوچه ها برداشته و نام نگين و جاويد مےگذارند... امروز ستارگان هاليوود آنقدر زيادند كه ديگر کسي ستارگان درخشان ايران را نمےبيند!!!! امروز همه به دنبال كسب نام هستند و فقط برای شهدا به ارث رسيده است!!! امروز موجي را از اجتماع دور نگه ميدارند تا آسيبي به افكار عمومي نرسانند...😏 امروز كسي نميداند، 🌹"مهدي باكری"🌹 در وصيت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تكه اي از زمين را اشغال نكند!!! امروز كسي نمےداند،شب عمليات خيبر حاج مهدي باكري، برادرش حميد را جا گذاشت و رفت!!! امروز كسي نمےداند 🌹" "🌹 رتبه چهار كنكور سراسري را داشت! امروز كسي نميداند تكه هاي پيكر شهيدي را درون گوني براي خانواده اش فرستاده اند...یعنی چی؟ بعد از شهدا چه کردیم؟ به راستی... بعد از شهدا چه کردیم؟ کدام کار ما ولایتمداری بوده؟؟؟ ؟! و خودمان؟ مگر آقاسیدعلی نفرمودند؟ ، ، ! کداممان گوش کردیم؟ مگر نفرمودند؟ هر کدام نفس خود باشید... بودیم؟! بگذریم... نشستیم و نوشتیم ... اما ندانستیم کمتر حرف می زدند ببشتر عمل می کردند 💞 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ ‍ ‍ 🇮🇷مـدارڪــ دانشگاهے شهــــدا ‍مدرڪـهاے دانشـگاهیشان را نادیدہ گرفتند ، رفتند تا مـن و تــو مـدرڪ دانشــگاهیمان را با نشــان وطـن تحویل بگیریم ... (دڪتراے فیزیڪ و پلاسما از دانشگاہ ڪالیفرنیا) (رتبه ۱۰۶ علوم انسانے حقوق قضایـے دانشگاہ تهران) (رتبہ ۴ دانشگاہ شیراز تجربـے) (رتبه ۱ شیمے دانشگاہ صنعتے شریف) (رتبہ اول ڪنڪور پزشڪے سال۶۴) ️ یادمان باشد ! چہ ڪســانے را از دست دادیــم ... تا چہ چـیزهـایے بدست بیاوریم ... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ولی این بود که برای سالگرد شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم پست بذاریم نه اینکه هر روز ببینیم باز یه در کوچه پس کوچه همین شهر به شهادت رسیده باشه🥀 سالگرد شهادت با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ولی این بود که برای سالگرد شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم پست بذاریم نه اینکه هر روز ببینیم باز یه در کوچه پس کوچه همین شهر به شهادت رسیده باشه🥀 سالگرد شهادت با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت. یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت، رسید به چراغ قرمز ، ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد: الله اکبر و الله اکــبر … نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب! اشهد ان لا اله الا الله … هرکی آقا مجید و نمی‌شناخت‌، غش غش می‌خندید و متلک می‌نداخت و هرکیم می‌شناخت، مات و مبهوت نگاهش می‌کرد که این مجید چش شده؟! قاطی کرده چرا؟! خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: مگه متوجه نشدید؟ پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن. من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره! همین! 🌷 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 و سلام بر آن شهیدی که گفت: «در زمان غیبت به کسی گفته می شود که منتظرِ شهادت باشد» را می گویم... در حال جهاد با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
. گاهی یک حدیث یا جمله ی قشنگ کہ پیدا میکرد؛ . با ماژیک مے نوشت روے کاغذ . و مے زد بہ دیوار 📝 . بعد در موردش باهم حرف می زدیم . و هر چی ازش فهمیده بودیم میگفتیم😅 . آن جمله هم مے ماند روی دیوار . و توی ذهنمان👌🏽💚 . ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
ا═༅𖣔🌸 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃خاکریز خاطرات ۱۱🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 🌸𖣔༅─ا ده سال بعد از شهادت شهیدان مهدی و مجید زین الدین پدر بزرگوارشون میگفت: من در این مدت طولانی بارها نشسته و به خاطرات گذشته بازگشته ام؛ اما هر چه فکر کردم تا یک خطا و یا گناهی از مجید و مهدی به یاد بیارم چیزی پیدا نکردم. نمی خوام بگم معصوم بودند، اما من که پدرشون هستم ، به خدایی خدا گناهی ازشون سراغ ندارم ... خاطره ای از زندگی شهیدان مهدی و مجید زین الدین منبع کتاب سرداران تقوا، صفحه ٤٣ ا•┈〰✾•☘💖☘•✾〰┈•ا  
💔 شرط لازم برای پاسداری اولين شرط لازم براي پاسداري از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسين(ع) است. هيچ كس نمي‌تواند پاسداري از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به اباعبدالله‌الحسين(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌هاي پيكار مي‌جنگیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستيم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، "به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسين(ع) است". من تكليف مي‌كنم شما «رزمندگان» را به وظيفه عمل كردن و حسين‌وار زندگي كردن. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 بعد از مرحله پنجم عملیات رمضان، آقا مهدی جلسه گذاشت. فرمانده گردان ها و مسئولین گزارش می دادند که چه اتفاقاتی افتاده و چقدر شهید دادیم. یک نفر گفت: در فلان محور هفتاد شهید دادیم. آقا مهدی به سر خودش زد و با گریه گفت: نگویید هفتاد شهید، نگویید پنجاه شهید؛ بگویید هفتاد دردِ شهید، هفتاد دردِ بیوه ی شهید...! 🕊 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت، نمی‌رفت این طرف و آن طرف را بگردد. می‌گفت: آقا مهدی! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده. 🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ً👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه‌ی بالای خانه‌ی ما می‌نشستند. آفتاب‌نزده از خانه می‌رفت بیرون. یک روز صدای پایین آمدنش را از پله‌ها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم. گفتم: مهدی جان! تو دیگه عیالواری. یک کم بیش‌تر مواظب خودت باش. گفت: چی کار کنم؟ مسئولیت بچه‌های مردم گردنمه. گفتم: لااقل توی سنگر فرماندهی‌ات بمون. گفت: اگه فرمانده نیم‌خیز راه بره، نیروها سینه‌خیز میرن. اگه بمونه توی سنگرش که بقیه می‌رن خونه‌هاشون. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 نماهنگ | مروری برزندگی ♦️ فرمانده لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام 🗓 شهادت شهید مهدی زین‌الدین ۲۷ آبان ۶۳ براثر کمین دشمن در مسیر سردشت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 فیلم کمتر دیده شده از سخنرانی شهید مهدی زین الدین شهادت🕊‌چه زیبا گلچین میکنی خوبان عالم را 🌷و من مبهوت هر شهیدم که چه زیبا می رود تا عرش اعلی سالروز شهادت یار خالص 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یک شب خواب شهید زین الدین را دیدم و هیجان‌زده پرسیدم: آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟ حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندن؟ عجله داشت. می‌خواست برود. یک بار دیگر چهره‌ درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. رویم را زمین نزد. گفت: قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یک برگه‌‌ كوچک پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. گفت: بنویس: "سلام، ‌من در جمع شما هستم!" همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن. برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: سید مهدی زین‌الدین. نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ زیرش كردم. با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی! گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادند! از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم بود؛ سلام، من در جمع شما هستم!✓ 📚تنها زیر باران راوی: سرداران کشور 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┈• 🎥 سخنرانی بسیار زیبا از شهید مهدی زین الدین ⭕️ از کجا معلوم (عجل‌الله‌) همینجایی نباشد که ما هستیم... شهادت۲۷ آبان اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی طبق معمول سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می‌رفت و به بچه‌ها سر می‌زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه‌ها پرسیدم، گفتند رفته عقب. یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه‌ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط. 📚 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊شهیدان نامہ گلگون نوشتند ❣شهادٺ نامہ را نوشتند ❣بنازم این همہ وایثار 🕊بہ تاریخ جهان قانون نوشتند : هرگاه شهدارادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند... 🌺 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
38.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 مختصری از زندگینامه شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام در دوران دفاع مقدس. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
"مهدی و مجید زین‌الدین" برادرانی که در یک روز شهید شدند... 📌در آبان سال ۱۳۶۳ مهدي زین‌الدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌كنند. 🔸در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم. 🔹سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین،در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند. ▪️پيكر پاك سردار مهدي زين‏الدين به همراه برادرش مجيد، پس از تشييعي با شكوه در گلزار شهدای علی بن جعفر قم در كنار هم به خاك سپرده شدند. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
✍حسیــــــن وار جنگیدن یعنے دست از همہ چیز ڪشیدن در زندگے ... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸پدر شهید زین‏الدین که از فعّالان سیاسی و مذهبی بود، توسط ایادی رژیم دستگیر و به شهر سقّز در استان کردستان تبعید شد.آقا مهدی، در همین ایام که پدرش در تبعید بود، در کنکور سراسری شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکی دانشگاه شیراز را به دست آورد. ⚠️ شهید زین‌الدین از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم می‏خواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمی‏گذارم این سنگر مبارزه خالی بماند». ▪️گفتنی است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلی برای پخش اعلامیه‏های علماء و فعالیت‏های ضد رژیم بود. (نسال_الله_منازل_الشهدا) یادشهداباصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدو‌آل‌محمدوعجل‌فرجهم اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi