eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ،مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱) به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان. 🕋 لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا، إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلًا (اسراء/۳۲) به نزدیک نشوید، که کار بسیار زشت، و راه بدی است! خواهرم! برادرم!⚠ 👀 نگاه به 👤 رابطه با 📱 چت کردن با 🗣 صحبت کردنِ بی‌مورد با و... همه مصداقِ نزدیک شدنِ به هستند. ❌ و جزوِ گناهانِ بنزینی هستند. نباید نزدیکش شد. 😈 برای حضرت موسی قسم خورد، که هرجا زن و مردی تنها باشند، من خودم شخصاً میام کنارشون، نه یارانم. 🔴 پس مراقب باشید تو فضای مجازی پشت تلفن، چت و یا هزاران مورد دیگر، خود را از هر نامحرمی دور کرده که با شیطان همنشین نشوید. ❗️ ☘ آیت الله بهجت(ره) : 🍁دینداری انسان وقتی معلوم میشود که بر سر دو راهی دنیا و آخرت و متابعت هوای نفس و شیطان، با بندگی رحمان قرار گیرد. 📛 هیچ چیزی در این جهان اتفاقی نیست. 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💢 ابراهیـم‌ همیشہ‌ میگفـت : تا وقتے ڪہ زمان ازدواجتون نرسیـده دنبال ارتباط ڪلامے با جنس مخالف نرید ؛ چون آهسته آهسته خودتون رو بہ نابودے میڪشید ! ! 🕊 🌱 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
من از زمانے کہ این پسر رو باردار بودم، بسیار در مسائل معنوی مےکردم👌🏻 بہ غذاها دقت مےکردم 🍗🍖🌭🍔🌯🍲 و هرچیزے را نمےخوردم❌ خیلے در حلال و حرام دقت مےکردم!✅ سعے می کردم کمتر با برخورد داشتہ باشم. من یقین دارم این مسائل بسیار در شخصیتش اثرگذار بود.💪😌 ✍🏻مادر طلبه شهید محمدهادی ذولفقاری ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 اگر نگاه به را کنترل کنی، روزی‌ات می‌شود. ‎ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 دسیسه های ابلیس از زبان تجربه‌گران نزدیک به مرگ... یکی از تجربه‌گران مرگ می‌گفت: من در مرور زندگی‌ام روزهایی را دیدم که کسی مرا وسوسه می‌کرد تا وارد جمعی شوم که مشغول گناه هستند! البته وسوسه های او زمانی اثر گذار بود که من علاقه به گناه را نشان داده باشم. او در ادامه می‌گفت: وقتی در جمع مشغول صحبت بودم حس می‌کردم که شیطان مرا وسوسه میکند تا لطیفه‌ها و جوک‌هایی تعریف کنم که در بیان آن افراد و قومیت‌های مختلف مورد تمسخر واقع می‌شدند. لطیفه هایی که با بیان آن گناه کبیره برای ما ثبت میشد. فرد دیگری از تجربه‌گران می‌گفت: حدیث معروفی هست که شیطان می گوید: در سه مکان همنشین شما هستم یکی در زمان و عصبانیت یکی در زمانی که شخص دیگری را میکنیم و دیگری زمانی که با یک نفر در خلوت هستیم. (مستدرک‌الوسائل ، حدیث۱۶۶۷) من این حدیث را به طور کامل حس کردم. در این زمینه نکته مهمی را یکی از تجربه‌گران بیان کرد. او گفت: من فهمیدم تسلط شیطان در مواردی است که ما به آنها داریم. اگر عشق و محبت ما به اموری از مسائل دنیا نباشد، شیطان نمی‌تواند ما را درگیر آن مورد و آن گناه نماید. مثلاً وقتی شخصی عاشق پول است شیطان در همین مسیر با او همراه می‌شود. وقتی کسی عاشق مطرح شدن است شیطان را در کنار خود می‌بیند. یا وقتی عاشق ارتباط با جنس مخالف است شيطان هم این مطلب را برای او زینت می دهد. لذا باید مراقب باشیم و تلاش کنیم به امور دنیایی وابستگی پیدا نکنیم و بدانیم اینها برای همین دنیای زودگذر است. خداوند در قرآن میفرماید: آنها که ایمان آورده و بر خدا توکل نمایند (شیطان) بر آنها تسلطی ندارد. اما به درستی که تسلط شیطان بر کسانی است که از او تبعیت می کنند. (نحل ۹۹ و ۱۰۰) 📘کتاب نسیمی از ملکوت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi