🌓
#نیایـــششبانگاهــــی
به عـقـب بنگـــرید و خــدا را
#شڪر ڪنید به جلو بنگرید
و به خــدا اعتماد ڪنید:
او #درهایی 🚪را می بندد ڪه
هیچڪس قـــــادر به گشودنش
نیست و در هایی می گـــــشاید
ڪه هیچڪس قـادر به بستنش
نیـــست.
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ٺڪرار
نامِ خوبِ تو را
بہ آسمانِ دلم آویختم
مرا هزار امید است
و هر هزار تویی
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#یک حبه نور ✨
قالَ وَ مَنْ یَقنَطُ مِنْ رَحمَةِ رَبِّهِ اِلاَّ الضّالّون...
حجر/۵۶
پاک کن اشکاتو...بخند قشنگم
من هستم؛ ببین حواسم هست...!
#امضا ؛ خدا
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
﷽❣#سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام بر تـو ڪہ صبحِ مرا سلام تویی
سلام بر تو ڪہ آغازِهر ڪلام تویی
سلام بر تو ڪہ ازصبحِ نور تا شب حشر
تو بوده اے و تو هستی و والسّلام تویی
"یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ" "الغَوثَ اَدرِکنی".✋
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گل ها جواب زمین اند به سلام آفتاب!
نه زمستانی باش که بلرزانی
نه تابستانی باش که بسوزانی
بهاری باش که برویانی...
درود
با آرزوی بهترین ها
شنبتون آرام ☀️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
▫️ بابا علی، بقّال قدیمی یکی از کوچههای اطراف حرمِ آقاست؛ کاسبهای دیگر آن محله بخاطر سابقه زیادی که در آنجا دارد، به او «بابا علی» میگویند.
▫️ اولین بار وقتی برای عکاسی وارد حرم شده بودم، با او مواجه شدم که جارو به دست، صحن امام را نظافت میکرد و هرچند دقیقه یکبار رو به گنبد طلایی، با تواضعی خاص، سلام میداد.
▫️ با خودم گفتم، خوش به حال این پیرمرد؛ معلوم نیست چند میلیون حقوق بازنشستگی میگیرد و بیخیال از مشکلات مالی این روزهای زندگی که کمر ما جوانها را شکسته است، آخر عمری به فکر توشه آخرت است اما ما نه دنیا را داریم، نه آخرت را ...
▫️ در همین فکر و خیالات سر میکردم که دستی به شانهام خورد؛ همان پیرمرد جارو به دست بود که با لبخندی بینظیر که هنوز در خاطرم باقیست، شکلاتی را به من تعارف میکرد و وقتی تعلل من را در گرفتن شکلات دید، با شوخی گفت، "نترس، از مغازه خودم آوردهام، تاریخ انقضایش نگذشته است ..." و همین جمله آغاز آشنایی من با او بود.
▫️ چند روز بعد که مسیرم به سمت مغازهاش اُفتاد، از کسبه اطرافش شنیدم که او با هفتاد سال سن، هنوز تنها راه کسب درآمدش برای رفع تمام نیازهای زندگی خانوادهاش، همین بقّالیِ کوچک است و با این حال، هفتهای یک روز درب مغازه را میبندد و جارو به دست، زیرِ پای زائران امام را نظافت میکند.
▫️ بعدها که از بابا علی، دلیل این کارش را پرسیدم، گفت: من فقط زکاتِ برکتی را میپردازم که لطف امام رضا(علیهالسلام) و زائرانش، در تمام سالهای زندگی مشترکم، وارد سفره خانوادهام کرده است ...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻋﺎﯼ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻪ !
ﺧﺪﺍﯾﺎ نزدیکه عیده ؛
هیچ پدری شرمنده خونوادش نشه
#روز_پدر_پیشاپیش_مبارک🌹
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
2.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❥ ❀ ✿ ✾ ❃ ❋ ✭
سالروزشهادت شهید همت
۱۳۶۲.۱۲.۱۷تاریخ شهادت
جزیره مجنون
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
مستاجر بود...
برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت!
وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت!
گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر کچ کاری!!
جمله #سردار_ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود:
"گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود"
#شهیدمدافع_حرم #علی_تمام_زاده
#ملقب_به_ابو_هادی
#روزشهادت؛ ۹۴/۸/۱۶سوریه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔
خیلی جاها تعطیل شده از جمله مکان های تفریحی.. عزیزانتونو ب محض دیدن نمیتونید
ببوسید و یا بغل کنید
👈اما چرا هیچکس نمیگوید آزادی ما سلب شده؟
و هشتک آزادی آزادی راه نمیفتاد..
چون این #محدودیت #مصونیت است!
هرمحدودیتی بد نیست..
حجاب مصونیت است در بعد جامعه..
برای سلامت جامعه!
✍ سردار
#کرونا
#حجاب
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹✨🌹 #بر_بال_خاطره_ها 🕊🕊 🔻 #عملیات_والفجر_۴ #قسمت_پنجم 📌ناگهان صدای یکی از بچهها بلند شد و کف
🌹✨🌹
#بر_بال_خاطره_ها 🕊🕊
🔻 #عملیات_والفجر_۴
#قسمت_ششم
📌صدای انفجارات توپ و خمپاره و تیربارهای سنگین از دو طرف سنگین بود و تعداد حملات جنگندههای عراقی هر لحظه بیشتر میشد.
📌حال و هوای عجیبی بود فریاد الله اکبر نیروهای خودی طنین افکن شده بود و همین به ما روحیه مضائف میداد.
📌یک لحظه از طرف وسط میدان جنگ، سه دستگاه تانک بطرف ما میامد. یادم میاد آن لحظه، بچههای آر.پی.جی زن داد میکشیدن که کسی تیراندازی نکند تا نزدیک شوند.
📌لحظاتی هیچ گلولهای از طرف ما شلیک نشد .
دل تو دل کسی نبود تانکها تقریبا به فاصله پنجاه متری رسیده بودند.
همینطور تیربار دوشکا ما رو زیر آتش گرفته بود که ناگهان شیر مردان و دلیرمردان آرپی.جی زن بلند شدند و شروع به شلیک کردند و بعداز شلیک چند گلوله توانستند یکی از تانکها رو بزنند.
📌در آن لحظه که الله اکبر میگفتیم، دریچه برجک تانک باز شد و چند نفر بیرون زدند.
📌یک لحظه یکی از آنها با سرعت و شتابزده بطرف ما آمد. ما هم بطرفش شلیک نکردیم.
📌تا اینکه پرید توی سنگر ما و از ناحیه دست و کتف خونریزی داشت و درازکش شد کف سنگر و با زبان عربی میگفت الدخیل یا خمینی ......وو....وو
📌مقداری آرامش کردیم و آمدادگر آمد و مقداری پانسمان کرد .
یک دفعه از سوی یکی از نیروها فریاد زد گفت که .....عراقیها .....عراقیها
🎤راوی: #جانباز_سرافراز
#حاج_یدالله_نویدی_مقدم
#ادامه_دارد...
🍀