eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد، خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده. خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. روی عقیق نوشته بود: « به یاد شهدای گمنام» 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌹اینفوگرافی/ مادران چند شهیدی در جنگ 🕊جالب است بدانیم که تعداد مادران چند شهید تقدیم کرده، چقدر است. مادرانی که چندین بار درب منزلشان برای خبر شهادت فرزندانشان زده شده است. 🌹 ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامي باد
🌗 💞الـــــهے تو را بہ قسم دلهاى گرفــــته را شــــاد و دســـــتهاى نيازمـند را بى‌نيازگـــردان! نورانی تنی سالم زندگى آرام و خــيالى راحت نصــــيب دوســتانم بگـــردان. ✨ ✨ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
به نام خدای مهر و دوستی همان خدایی که پاکی و قداستش مرا تا بیکرانه های هستی میبرد و من به رسم تعظیم سر بر آستان سجودش می سایم به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور✨ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ کسی جز خدا برطرف کننده [سختی ها و هول و هراسش] نیست. - آیه ۵۸ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
رسیدم اینجا که میگه: ز دوری تو نمردم چه لافِ مهر زنم؟! که خاک بر سر من باد و مهربانی من... ابا صالح المهدی ادرکنی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
امروز از خدا میخوام بـرکت بیشترینش محبت گرمترینش مهربانی شیرینترینش شادی بی دلیلش و معجزه خدا جاریترینش نصیب لحظه لحظه هاتون باشه ســـلام روزتون دلخـواه وپــر از شــوق زندگی☀️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
1.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸نماهنگی بسیار زیبا از نور امید و زندگی. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹✨🌹 #بر_بال_خاطره_ها 🕊🕊 🔻 #عملیات_والفجر_۴ #قسمت_هشتم 🌴سمت چپ چند دستگاه تانک زمین گیر شده بود
🌹✨🌹 🕊🕊 🔻 ۴ 🌳 زمانی که بند پوتین رو به پاهایش بستم مقداری از خونریزیش بند آمد، اما گیر افتاده بودیم. همینطور درازکش روی زمین خیس و گل و لای و اتفاقا سرد هم بود 🌳تانکهای عراقی تقریبا پنجاه تا هفتاد متری ما قرار داشت و تمرکز هر کاری از ما سلب شده بود تا اینکه همرزمم که به همراه بنده آمده بود، یک یا علی مددی گفت و مجروح رو روی کول خود انداخت و حرکت کرد آخه از لحاظ جثه و اندام خیلی از بنده ورزیده‌تر بود. 🌳مقداری از راه رو طی کردیم که ناگهان بطرفمان تیراندازی شد. گلوله‌ها زوزه کشان از بیخ گوشمان رد میشد. 🌳هر لحظه احتمال میدادیم گلوله‌ای نوش جان کنیم، اما به لطف و امدادهای غیبی خداوند تا سنگر کمین اتفاقی نیفتاد. 🌳درگیری بسیار شدید و سخت شده بود و عراقیها نمیخواستند بازنده میدان باشند و به همین دلیل با ما شدیدا درگیر بودند. 🌳تا اینکه پشت بیسیم، فرمانده گردان تأکید کرد که به هر شکلی که شده به عقب برگردیم. 🌳ما با جانشین گردان و چند مجروح و تعدادی از شکارچی‌های تانک باید یک فاصله صد تا صد و پنجاه متری رو با آن حجم آتش عقب میرفتیم. 🌳آنهم با تجهیزات انفرادی مثل اسلحه و کوله پشتی و نارنجگ و ابزار شیمیایی که خیلی دست و پا گرفته بود. 🌳اما با اتکا به خداوند منان و امام زمان(عج) در یک لحظه از کانال بیرون زدیم از طرفی حمل تعدادی مجروح با برانکارد خیلی خیلی سخت و دشوار بود اما آن هدف و تفکر الهی که در اعماق وجودمان نقش بسته بود به ما کمک میکرد . 🌳در حین دویدن و راه رفتن یکی دیگه از بچه‌ها از ناحیه کتف و بازو مجروح شد ولی به هر سختی که وجود داشت به موقعیت اصلی برگشتیم. 🎤راوی: ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 «میگن‌ امـروز روز شهید آره ؟ مگه شهیـد هم روز میخواد ؟ این منـم کہ باید ی روز داشته باشم کہ تـــ♥️ــو بهم نگـاه کنۍ😔 چون نـام‌گذارۍ ها بهانہ‌اۍ یاد کردن هاستــــ کہ این منم بہ نگـاه تو یاد تـو محتاجم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خوشگل بود و قد بلند ، متاهل بود و دوتا پسر داشت ، اسفند ماه بدنیا اومد و اسفند ماه شهید شد...۶ سال مدام جبهه بود...شب ۲۱ اسفند ۶۵ تو شلمچه پیکرش جا موند...هشت سال بعد چند تکه استخونش از شلمچه  برگشت خونه... . 🕊آقا موسی نمیدونم روز قیامت باید شرمنده استخون های پاکت بشم یا شرمنده ی روی ماهت...(شادی روح سردار شهید موسی محسنی صلوات... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🎈 🔻 🔅ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود. ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi