تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهٔ روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
#هوشنگ_ابتهاج
سلام صبح زیباتون بخیر و شادی
امروزتون سراسر خوشی و خوشبختی 🌹
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🍃🌹
👈از خـــــدا خواستن "شجاعت" است
اگر بدهد رحمت است ؛
اگر ندهد حکمت است...
👈از خلق خــــدا خواستن " ذلت " است
اگر بدهد منت است ؛
اگر ندهد خفت است ...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
|•♥️ وقتی بهش میگفتیم
چرا گمنام کارمیکنے میگفتــ :
ای بابا همیشه کاری کن
کہ اگہ خـــدا تو رو دید
خوشش بیاد نہ مردم ... (:
#شهید_ابراهیم_هادے🍃🌷
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
✨وقتی کاری انجام نمی شه، شاید خیری توش هست، صبر کن
✨وقتی مشکل پیش بیاد، شایدحکمتی داره
✨وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری
✨وقتی بهت بدی می کنند، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی
✨وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده
✨وقتی سختی پشت سختی میاد،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
✨وقتی دلت تنگ می شه،حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
اذان ابراهیم هادی.mp3
5.58M
اذان شهید ابراهیم هادی
🍃🌹@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#حَےَّ_عَلے_الصَّلاة
💠بهترین موقع بعد از پایان #نماز، وقتے سر بہ سجده مےگذارید مرورے بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید
آیا ڪارمان براے رضاے خدا بود؟
#شهید_همت
نماز اول وقت
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#جـانـــــا ❤️
دلـــی ڪه پیـش تو ره یافتــــ
بـاز پَــس نـرود ...!
هــوایِ گرفتـه یِ عشــــــقِ تو
از پــیِ هـــــوس نـرود
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
دلتنگ مادر که میشوم... {چادرم} را محکم تر میگیرم... :)
#مادر میشود نگاهمان کنی؟! ❤️
[اینجا هوا آلوده است،...] 🍃
#یا فاطمه _زهرا❤️
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸✨﷽✨🌸
🌷کسی که گهواره ات راتکان داد؛
می تواند بادعايش
دنیایت راهم تکان بدهد !👌
💎مراقب گرانبهاترين الماس زندگيت باش
كه براي خوشبختيت محتاج
دعاي خيرش هستي ..!
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و دوم : محضر بزرگان ✔️ راوی : امیر منجر 🔸سال اول جنگ بود. به مرخصي
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهل و سوم : زیارت
✔️ راوی : جبار ستوده ، مهدی فریدوند
🔸سال اول جنگ بود. به همراه بچه هاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات در شمال منطقه گيلا نغرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپه هاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود. خودروهاي عراقي به راحتي در جاده هاي اطراف آن تردد ميكردند.
🔸ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. بعد از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم:
ابرام جون اين جاده مرزي رو ببين. عراقيها راحت تردد ميكنند. بعد با حسرت گفتم: يعني ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جاده ها عبور كنند و به شهرهاي خودشون برن!
🔸ابراهيم انگار حواسش به حر فهاي من نبود. با نگاهش دوردستها را ميديد! لبخندي زد و گفت: چي ميگي! روزي مياد كه از همين جاده، مردم ما دسته دسته به كربلا سفر ميكنند!
در مسير برگشت از بچه ها پرسيدم: اسم اين پاسگاه مرزي رو ميدونيد؟
يكي از بچه ها گفت: «مرز خسروي »
🔸بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود!
گوئي ابراهيم را ميديدم كه ما را بدرقه ميكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها به سمت مرز در حركت بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند!
🔸هر زمان که تهران بوديم برنامه شبهاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا اباعبدالله است. همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميرويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد.
🔸بعد هم دعاي كميل را در آنجا ميخواند. ساعت يك نيمه شب هم برميگشت . زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيماً مي آمد مسجد پيش بچه هاي بسيج. يك شب با هم از حرم بيرون آمديم.
من چون عجله داشتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟
گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شيخ صدوق را هم زيارت كنم.
چون قديميهاي تهران ميگويند امام زمان شبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق مي آيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟
جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده آمدي، حتماً دليلي داشته؟!
🔸بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي محتاج پيش من آمد، من دسته اسكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم!
٭٭٭
🔸اين اواخر هر هفته با هم ميرفتيم زيارت، نيمه هاي شب هم بهشت زهرا ، سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه ميخواند.
بعضي شبها داخل قبر ميرفت. در همان حال دعاي كميل را با سوز و حال عجيبي ميخواند و گريه ميكرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸خاطره شهید
من مظلوم ترین مادر شهید هستم
منافقین من و فرزندانم را اسیرکردند من تنها مادر شهیدم که جلویم سر فرزندم را بریدند و شکم بچم ام را
پاره کردند و جگرش را درآوردند
باساتور بدنش را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم با دستم قبر کندم و دفن کردم
شهید یوسف داورپناه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi