eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️🌨❄️ خـــدای مهربان... در این صبح زیبا از توبرای عزیزانم سلامتی,نشاط, دلخوشی ، وعاقبت بخیری وبر آورده شدن حاجات طلب ميكنم سلام صبحتون بخیر 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🏴🏴 آنـان ڪ عاشقنـد بہ دنبال دلبـرند هر جـا ڪ مےروند، تعلـق نـمےبرند عشـاق روزگار سبـڪبـال مےپـرند... 🥀 🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 سلام امابعد سه شنبه لای زرورقی از عشق پیشکش نگاهتون🌱 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوب شهر معلم بود؛ 🔹مدیر مدرسه اش میگفت آقا ابراهیم از جیب_خودش پول میداد به یڪی از شاگردان تا هر روز زنگ اول برای ڪلاس نان و پنیر بگیرد. 🔹چون آقای هادی نظرش این بود ڪه این ها بچه های منطقه_محروم هستند و اڪثرا سر ڪلاس گرسنه هستند و بچه گرسنه هم درس را نمیفهمد. 🌺ابراهیم هادی نه تنها معلم؛ بلڪه الگوی اخلاق و رفتار بچه ها بود. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یــڪ شهر پر از آدم و این حجم پر از درد لعنت شود آن شب که تو را برد و نیاورد ... 🌷رزمنده دیروز مدافع امروز🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_نهم هر دو سرمان را از زير انداخ
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 كم كم ترسم ريخت . بعد از اين كه حرف هاي او تمام شد ، براي اين كه حرفي زده باشم گفتم : " شما مي دانيد كه من فقط دو سال از شما كوچكترم ؟ مشكلي با اين قضيه نداريد ؟ " گفت :" من همه چيز شما را از پسر عمه هايتان پرسيدم و مي دانم ." نيازي نيست شما راجع به اين ها بگوييد . مشكلي هم با سن شما ندارم . حتا قيافه هم آن قدر مهم نيست كه بتواند سرنوشتمان را رقم بزند . حرف هايمان در يك جلسه تمام نشد . قرار شد يك بار ديگر هم بيايد . از همان زمان كلاس هاي حزب ، پاسدارها براي ما موجوداتي از دنيايي ديگر بودند . سرمان را كه در خيابان پايين انداخته بوديم فقط پوتين هاي گتركرده شان را مي ديديم . برايمان حكم قهرمان داشتند ، مجسمه ي تقوا و ايثار ، آدم هايي كه همه چيز در وجودشان جمع است . حالا يكي از همان ها به خواستگاريم آمده بود . ادامه دارد.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_دهم كم كم ترسم ريخت . بعد از اي
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 جلسه ي اول توانستم دزدكي نگاهش كنم . مخصوصاً كه او هم سرش را زير انداخته بود . با همان لباس فرم سپاه آمده بود . خيلي مرتب و تميز . فهميدم كه بايد در زندگيش آدم منظم و دقيقي باشد . از چهره ي گشاده اش هم مي شد حدس زد شوخ است . از سؤالاتي كه مي پرسيد فهميدم آدم ريز بيني است و همه ي جنبه هاي زندگي را مي بيند . دو روز بعد هم با همان لباس سپاه آمد . صحبت هاي جلسه ي دوم كوتاه تر بود . نيم ساعت بيش تر نشد . اين كه چه جوري بايد خانه بگيريم ، مدت عقد ، مهريه و اين چيزها . آقا مهدي اصلاً موافق مراسم نبود . مي گفت : " من اصلاً وقت ندارم و الآن هم موقعيت جنگ اجازه نمي دهد . " گمانم عمليات رمضان بود . حالا كه دلم گواهي مي داد اين آدم مي تواند مرد زندگيم باشد ، بقيه ي چيزها فرع قضيه بود . ديگر همه ي خانواده مان سر اصل قضيه ازدواج ما موافق بودند . ادامه دارد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
چشم چشمه ی آفاق شود گر نظرت بیفتد بر رخ دوست.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi